۱۴۰۰ مهر ۲۸, چهارشنبه

درنگی در شعر «عشق» از هوشنگ ابتهاج (سایه) (۱)

 


درنگی

از

مسعود بهبودی


عشق 

(هوشنگ ابتهاج) 

 

۱

عشق شادی ست، عشق آزادی ست
عشق آغاز آدمی‌زادی ست.

عشق

در قاموس سایه

 هم شادی است 

هم آزادی است

و 

هم آغاز آدمیت آدمی است.

 

اگر از کسی برای دعاوی خرافی اش، دلیل نخواهند،

 به همین روز می افتد که سایه افتاده است.

این کردوکار سایه 

به تبعیت از خواجه

چیزی جز خردستیزی نیست.

چیزی جز تحریف مفاهیم نیست.

سیاوش

به ندرت از این تبهکاری های ایراسیونالیستی مرتکب شده است.

دلیلش

گرفتاری سایه در منجلاب عرفان است.


۲


عشق شادی ست، عشق آزادی ست
عشق آغاز آدمی‌زادی ست.

 

 عشق

بر خلاف ادعای سایه

نه شادی، بلکه غم است.

عشق

غم لذت بخش است.

خود سایه هم بیشک در دیگر اشعارش بدان اشاره کرده است.

غم عشق

از جنس افیون است و بسان افیون کرخت کننده و لذت بخش است.

 

۳

عشق شادی ست، عشق آزادی ست
عشق آغاز آدمی‌زادی ست.

 

عشق

بر خلاف توهم سایه

نه آزادی، بلکه بدترین بندگی و وابستگی است.

حتی خود خواجه خردستیز به این حقیقت امر به تجربه پی برده است:

عشق 

در عالم توهم

آدمی را از وابستگی به همه کس و همه چیز آزاد می سازد

(از هر چه رنگ تعلق پذیرد، آزاد می سازد)

ولی در عالم واقع 

وابسته بی شعور و بی شخصیت و بی همه چیز معشوق می سازد.

سعدی

در 

بوستان و گلستانش

به این حقیقت امر اشاره کرده است.

عشق کذایی 

آدمی را به لاشخوری فرومایه مبدل می کند.

۴

عشق شادی ست، عشق آزادی ست
عشق آغاز آدمی‌زادی ست.

معلوم نیست که سایه به چه دلیل، عشق را 

آغاز آدمیت آدمی می داند.

عاشق شدن

در واقع

نشانه خریت آدمی است و نه نشانه آدمیت او.

آغاز آدمیت آدمی

با

کار 

شروع می شود.

کاری که به تشکیل خرد منجر می شود.

عشق

اما

خانه خرد را به آتش می کشد و غریزه را یکه تاز میدان می سازد.


ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر