۱۴۰۰ مهر ۳۰, جمعه

درنگی در شعر «عشق» از هوشنگ ابتهاج (سایه) (۳)

 


درنگی

از

مسعود بهبودی


عشق 

(هوشنگ ابتهاج) 

عشق شادی ست، عشق آزادی ست
عشق آغاز آدمی‌زادی ست. 
 
عشق آتش به سینه داشتن است
دم همت بر او گماشتن است

 عشق شوری زخود فزاینده است
زایش کهکشان زاینده است

۱
تپش نبض باغ در دانه است
در شب پیله رقص پروانه است
 

معنی تحت اللفظی:

در دانه، تپش باغ نهفته است

و

در شب پیله، رقص پروانه.

 

سایه

اکنون

از موضوع (عشق) بدر می زند و فلسفیدن آغاز می کند.

یکی از مشخصات مهم عرفان

همین است.

یکی از دلایل محبوبیت عرفان هم در این است.

 

فلسفیدن

به 

اشعار ساده سایه

ژرفا و جلاو جلال و جذابیت چشمگیری می بخشد.

 

۲
تپش نبض باغ در دانه است
در شب پیله رقص پروانه ا ست

 

دانه

در تحلیل نهایی

درخت بالقوه است

و

پیله

پروانه بالقوه.

 

ما با دیالک تیک بالقوه و بالفعل (دیالک تیک امکان و واقعیت) سر و کار پیدا می کنیم:

رشد دانه به تشکیل خوشه و جوانه و نهال و درخت و باغ و بیشه و جنگل

و

رشد پیله

به

تشکیل پروانه

منجر می شود:

بالقوه 

بالفعل می شود.

امکان

واقعیت می یابد.

 

شاملو 

هم 

همین دیالک تیک را در شعری به اشکال معیوب مختلف 

بسط و تعمیم داده است.

البته

بی آنکه از دیالک تیک کمترین خبری داشته باشد:

شاملو

من بودم و شدم،

نه زان گونه که غنچه ای،

گلی

یا 

ریشه ای

که 

جوانه ای

یا 

یکی دانه

که 

جنگلی

راست بدان گونه

که عامی مردمی

شهیدی

تا آسمان بر آن نماز برد.

شاملو در این بند شعر،

دیالک تیک بالقوه و بالفعل را به اشکال زیر بسط و تعمیم داده است:

به

شکل دیالک تیک غنچه و گل، ریشه (دانه دقیقتر می بود) و جوانه، دانه (جوانه دقیقتر می بود) و جنگل، عامی و شهید.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر