۱۴۰۰ آبان ۷, جمعه

استالینیسم (۴۵)

استالین؛ آخرین کتابخوان آزاد شوروی

 

پروفسور دکتر ورنر هوفمن

(۱۹۲۲ ـ ۱۹۶۹)

برگردان

میم حجری

پیشکشی به رنج برندگان و اندیشندگان

بخش دوم

رابطه استالینیسم با تئوری مارکسیستی

ادامه
 

 ۳

تئوری و پراتیک

 

۱

·    جدا کردن اشتباه آمیز ماهیت از تصویر نمودین واقعیت با جدا کردن پراتیک از تئوری انطباق داشت.

 

   (فرمولبندی این جمله دقیق نیست:

   اولا، فرم نمودین (مارکس) دست و نه تصویر نمودین.

    ثانیا ضد دیالک تیکی ماهیت، پدیده و یا نمود است.

   ضد دیالک تیکی فرم نمودین، نه ماهیت، بلکه محتوای ماهوی است.

    دیالک تیک فرم نمودین و محتوای ماهوی از استنتاجات مارکس احتمالا در کتاب سرمایه است.

    دیالک تیک فرم و محتوا + دیالک تیک نمود و ماهیت = دیالک تیک فرم نمودین و محتوای ماهوی.

   مترجم)

 

·    مراجعه کنید به دیالک تیک پدیده و ماهیت، دیالک تیک پراتیک و تئوری در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

 

۲

·    وقتی دیالک تیک در مواد آموزشی مارکسیسم از حالت یک متد گشاده رو به جهان امپیریکی (تجربی) خارج شود و به سیستم قوانین ثابت و خشک و مرده و منجمد تخمیر یابد، آنگاه، تفکر «بر مقابل هم قرار دادن انتزاعی تئوری محض (ناب) که کاشف حقایق محسوب می شود و پراتیک محض، که حقایق کشف شده به وسیله تئوری را در عمل پیاده می کند، تنزل خواهد یافت.»

 

۳

کارل کورش
(۱۸۸۶ ـ ۱۹۶۱)
همتراز با آنتونیو گرامشی و گئورگ لوکاچ
از نوسازان مهم فلسفه و تئوری مارکسیستی در نیمه اول قرن بیستم

 

·    این گرایشی است که کارل کورش آن را بسیار به موقع، «سربرداشتن دیکتاتوری ایدئولوژیکی در خطه شوروی» نام داده است.

·    (کارل کورش، «مارکسیسم و فلسفه»، ۱۹۳۰، ص ۳۷ ـ ۴۲)   

 

۴

·    تئوری (آموزه) در تفکر توسعه یافته استالینیستی (در شوروی و در اقمار آن) به قول ژان پل سارتر از «نفوذ تجربه ـ به کلی ـ آزاد می شود.

 

۵

·    این جدا کردن تئوری از پراتیک، سبب می شود که پراتیک تغییر فرم دهد و به امپیریسم (به امپیری. مترجم) بی پرنسیپ بدل گردد و تئوری به دانش خشک و محض تنزل یابد.»

·    (کارل کورش، «مارکسیسم و فلسفه»، ۱۹۳۰، ص ۳۷ ـ ۴۲)

 

(امپیریسم (تجربه گرائی) نامی است برای گروهی از آموزه های معرفتی ـ نظری (تئوری شناخت) که به لحاظ متدیکی، تجربه مبتنی بر مشاهده، اندازه گیری و آزمایش را با شناخت به طور کلی یکسان می گیرند.

اگر تجربه به معنی تجربه حسی به شکل احساس در نظر گرفته شود، آنگاه امپیریسم را حسگرائی نیز می نامند.

نام های «امپیریسم»، همانند «حسگرائی»، «راسیونالیسم» (ضد آن) عناوینی برای جریانات اصلی فلسفی نیستند، بلکه تنها مشخص کننده موضعگیری  تئوری های شناخت نسبت به مسئله مربوط به منشاء حقیقت اند و در مورد نحوه پاسخ (ماتریالیستی و یا ایدئالیستی) این یا آن تئوری شناخت به مسئله اساسی فلسفه مطلبی عرضه نمی کنند.

از این رو نام «امپیریسم» برای تعیین صریح کیفیت محتوای جهان بینانه یک تئوری شناخت کفایت نمی کند. مترجم)

 

·    مراجعه کنید به امپیریسم (تجربه گرائی)، سنسوئالیسم (حسگرائی) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

 

۶

·    این «وردگونه کردن تئوری» ـ به قول هربرت مارکوزه ـ البته مغایر با آن نیست که تئوری در قاموس استالینیسم، به نوبه خود خدمتگزار اهداف نهایتا پراتیکی باشد.

 

۷

·    تئوری اغلب برای توجیه پراتیک به کار می رود و با تغییر نیازهای پراتیک تغییر شکل می دهد.

 

(این نوعی بند بازی مصلحتی بی پرنسیپ بی باور به حقیقت عینی است و بس.

مترجم)

 

۸

·    تئوری ـ بدین طریق ـ به خدمتگزار اوپورتونیسم قدرت بدل می شود.

 

۹

·    بدین طریق ـ به قول گئورگ لوکاچ ـ روابط مهم میان تئوری، استراتژی و تاکتیک عمل از بین می روند:

·    «گرایش استالینی حاضر است، همه جا ـ حتی الامکان ـ کلیه روابط را قطع کند و خام ترین وقایع و مسائل را با عام ترین مواضع تئوریکی در پیوند بی واسطه قرار دهد.»

 

۱۰

·    استالین می کوشید «توجیه فوری و قانع کننده کلیه اقدامات خود را چنان سر و صورت دهد که انگار آنها نتایج بی واسطه و ضرور آموزه های مارکسیستی ـ لنینیستی بوده اند.»

 

۱۱

·    «با قطع رابطه و پیوند بی واسطه اصول عام با کاربست مشخص پراتیک روزمره، تئوری با پیاده شدن بر پراتیک، جامه مشخص نمی پوشید، بلکه برعکس، اصول بنا بر نیازهای (عمدتا ظنی) پراتیک، تا حد ابتذال ساده می شدند.»

·    (هربرت مارکوزه، «نامه های خصوصی»، ص ۴۰۷)

 

۱۲

·    گئورگ لوکاچ برای نشان دادن رنگ و لعاب «خط مشی استراتژیکی» زدن بر تصمیمات تاکتیکی ناسازگار با اوضاع و احوال، «موافقت نامه استالین با هیتلر در سال ۱۹۳۹» را مثال می زند.

 

۱۳

·    او این موافقت نامه را به لحاظ تاکتیکی درست می داند.

·    مسئله ـ اما ـ این است که استالین برای توجیه آن، شعار بلشویکی در جنگ جهانی اول مبنی بر «تبدیل جنگ امپریالیستی به جنگ داخلی» را به خدمت می گیرد.

 

۱۴

·    «شعار استراتژیکی درست لنین در زمان جنگ جهانی اول، اکنون می بایستی بدون کوچکترین تغییر، برای کشورهائی اعتبار داشته باشد که می خواستند و می بایستی در مقابل فاشیسم هیتلری دست به مقاومت بزنند.»


 

۱۵

·    همه می دانند که بدین طریق، احزاب کمونیست، از جمله حزب کمونیست فرانسه دچار چه مشکلاتی می شد.

 

۱۶

·    از سوی دیگر، مسائل اصولی «استراتژی» ـ اغلب ـ بنا بر ملاحظات تاکتیکی نیازهای روزمره حل می شدند.

·    مثلا مسائل مربوط به رابطه با «متحدین» اجتماعی در کشورهای معروف به اقمار شوروی.

 

۱۷

·    همه و همه شیوه های عملی زیر از اوپورتونیسم قدرت استالینیستی حکایت می کنند.

·    اوپورتونیسمی که ابائی از آن نداشت که تئوری را به مثابه وسیله توجیه، آلت دست قرار دهد:

 

الف

·    برتر شمردن موفقیت لحظه ای یک خط مشی نسبت به عواقب درازمدت ناشی از آن.

  

 (عواقب درازمدت منفی همین اوپورتونیسم استالینیستی را در سیاست حزب توده در مقابل فوندامنتالیسم شیعی تجربه کرده ایم.

 حزب توده علیرغم اعدام سران و سردارانش توسط فوندامنتالیسم شیعی، عملا بی آبرو شده است.

  مترجم)

 

ب

·    برتر شمردن نتایج عملی نسبت به تأثیرات فکری منفی ناشی از آنها بر قربانیان

 

   (تحویل دادن سران حزب کمونیست آلمان به هیتلر، زخمی در حزب کموینست المان بوده است که هنوز هم از آن چرک و خون بیرون می زند.

  مترجم)

 

پ

·    پرکتیسیسم (عملگرایی) نخراشیده نتراشیده و بی خیالی در گزینش وسایل

 

·    مراجعه کنید به پرکتیسیسم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

 

ادامه دارد.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر