۱۴۰۰ مهر ۲۷, سه‌شنبه

زندگی مارکس و انگلس (۵۳)

  

 هاینریش گمکوف

برگردان

شین میم شین
 

۷

در قهوه خانه های کارگری پاریس

 

مارکس

پس از توقف انتشار مجله «کتب سال آلمانی ـ فرانسوی»

در صدد انتشار مجلات دیگری برآمد، ولی موفق نشد.

 

مارکس

علاوه بر تعمیق در مطالعات فلسفی و تاریخی،

اکنون

به طرز فشرده ای به مطالعات اقتصادی روی آورده بود.

 

مارکس

می خواست با پژوهش در سیستم اقتصادی کاپیتالیسم

به

اثبات بنیادی جایگاه پرولتاریا در جامعه بورژوایی نایل آید.

 

مارکس

اما

خود را در تل کتاب ها مدفون نمی ساخت.

 

مارکس

عاشق زندگی بود و پاریس مملو از زندگی بود:

 

دنیایی سرشار از تضادهای شدید

دنیایی مملو از ثروت و تجمل چشمگیر اعضای طبقات حاکمه،

بانکداران، کارخانه داران، اشراف فئودال.

دنیایی مملو از ذلت توصیف ناپذیر کارگران:

کارگران با زن و بچه شان

برای مزد ناچیزی

۱۵ ساعت

در

دخمه های تاریک  و تعفن انگیز کار 

جان می کندند.

 

مارکس

شاهد ذلت بی حد توده های پرولتری و نادانی ناشی از آن ذلت بود.

 

نگاه نافذ مارکس

اما

عمیقتر می کاوید.

 

مارکس

به

مطالعه آثار مورخین فرانسوی راجع به مبارزات طبقاتی در دهه های قبل می پرداخت.

علاوه بر این، قبل از همه، خودش به محلات کارگری می رفت.

 

مارکس

در گفتگو با کارگران،

در بحث های طولانی با آنان،

در گردهمایی های سازمان های مخفی کارگران فرانسوی و دهها هزار کارگر مهاجر المانی در پاریس

با

تجارب و افکار، آرزوها و امیال پرولتاریای دارای شعور طبقاتی

آشنا می شد.

 

مارکس تحت تأثیر عمیقی می نویسد:

«برادری انسان ها برای پرولتاریا

نه

یاوه و هارت و پورت دهن پرکن،

بلکه حقیقتی است

و

شرافت بشری

از

این هیئت های آبدیده در کوره کار

در تجلی است.»

(مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۱، ص ۵۵۴)

 

از این روزها به بعد

تماس بیواسطه و مستقیم با طبقه کارگر

به

بخشی از کار مارکس و به نیاز حیاتی اش تبدیل شده بود.

 

این تماس ها

نه تنها به استغنای دانش تجربی ارزشمند او

نه تنها به تحکیم اعتماد او به نیروی پرولتاریا و به کیفیت اخلاقی عالی پرولتاریا

منجر شدند،

بلکه امکان به محک پراتیک زندگی کارگران زدن معارف علمی خود را برای او فراهم آوردند.

 

این برای مارکس از اهمیت مضاعف برخوردار بود

که بررسی های تئوریکی اش

 او را به درک دیگری از نقش طبقه کارگر سوق می داد.

درکی به کلی مغایر با درک کلیه متفکران قبل از او و معاصر با او.

به استثنای درک یک نفر.

 

این یک نفر استثنائی

اسمش

فریدریش انگلس

بود.

 

مارکس

با

انگلس

ماه ها بود که مکاتبه و هماندیشی داشت

و قرار بود که در اواخر ماه اوت سال ۱۸۴۴ او را شخصا ببیند.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر