۱۴۰۰ آبان ۳, دوشنبه

درنگی در شعر «عشق» از هوشنگ ابتهاج (سایه) (۶)


درنگی

از

مسعود بهبودی


عشق 

(هوشنگ ابتهاج) 

عشق شادی ست، عشق آزادی ست
عشق آغاز آدمی‌زادی ست. 
 
عشق آتش به سینه داشتن است
دم همت بر او گماشتن است

 عشق شوری زخود فزاینده است
زایش کهکشان زاینده است
تپش نبض باغ در دانه است
در شب پیله رقص پروانه است

جنبشی در نهفت پرده‌ی جان
در بن جان زندگی پنهان
 

زنده است آن که عشق می‌ورزد
دل و جانش به عشق می‌ارزد
 

 

۱

خویشتن سوزی انجمن افروز
شب نشینی هم آشیانه‌ی روز
 

معنی تحت اللفظی:

زنده

کسی است که خودش را بسوزاند تا انجمن را روشن سازد.

زنده

شب نشینی است که همنشین روز باشد.

 

سایه در این بیت شعر،

انسان زنده

را

به

شمع

تشبیه می کند.

چون شمع است

 که 

دیالک تیکی از خودسوزی و انجمن افروزی

از سویی

و

دیالک تیکی از شب ستیزی و روزپرستی

از

سوی دیگر

است.


شمع

یکی از مهمترین مفاهیم ادبی قرون وسطای فئودالی است.


البته

شمع

در ادبیات فئودالی قرون وسطی

فقط مثبت به این معنا نیست،

ضمنا

منفی و مخرب و مذموم هم است.

چون شمع قاتل پروانه است.

پروانه ای که ظاهرا عاشق جانباز شمع است.


در هر صورت

نوعی نیهلیسم در این بیت شعر سایه تبلیغ می شود.

یکی از مهم ترین معایب جریانات مذهبی و سیاسی در کشور ما

نیهلیسم

(تحقیر زندگی)

است.


جنبش اجتماعی ایران از این فضیلت فئودالی ـ اخلاقی

ضربات کمرشکن خورده است.

محتوای صریح این بیت شعر سایه این است

که

زنده

به شرطی زنده است

که

از روی جنازه خود گذشته باشد

یعنی

مرده باشد.


بهانه برای تبلیغ نیهلیسم

«خدمت» به خلق

(انجمن افروزی)

است.

 

انگار نمی توان هم از زندگی دفاع کرد و هم به جامعه خدمت کرد.

جوهر فاشیسم و فوندامنتالیسم

نیهلیسم 

است.

فاشیسم و فوندامنتالیسم

با

نیهلیسم

می افتند و برمی خیزند.

 

حریفی 

فوندامنتالیسم

را

نیهلیسم نقابدار

نامیده است.

نیچه 

فیلسوف فاشیسم

ستایشگر سینه چاک نیهلیسم 

به ویژه نیهلیسم عملی

 بوده است.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر