۱۴۰۰ آبان ۶, پنجشنبه

فرهنگ مفاهیم فلسفی (الف) انتروپولوژی (۹) (بخش آخر)

Anthropologie 

 

پروفسور دکتر مانفرد بور

برگردان

شین میم شین

 

ب

آنتروپولوژی فلسفی

ادامه

 

۸۶

·    هنری لفبر ـ که خود بهتر از هر کس دیگر باید بداند ـ مجبور به اعتراف می شود که «دگماتیسم ستیزی خود به آسانی می تواند خصلت دگماتیکی پیدا کند.»

 

۸۷

·    علاوه بر این، تقاضای ژان پل سارتر مبنی بر آنتروپولوژی مارکسیستی ـ لنینیستی فقط یکی از فرم های خاص به اصطلاح چرخش آنتروپولوژیکی فلسفه بورژوائی معاصر به طور کلی است که در بالا مورد بحث قرار گرفت.

 

۸۸

·    چرخش آنتروپولوژیکی فلسفه بورژوائی  یعنی خلاصه کردن فلسفه در مسئله مربوط به هستی (دا زاین) انسانی (خلاصه کردن فلسفه در مسئله انسان به مثابه فرد، در مسئله زیر علامت سؤال قرار دادن انسان) و قلمداد کردن انتزاعی و غیر تاریخی آن به مثابه مسئله هستی انسانی به طور کلی.

 

۸۹

·    خود فلاسفه بورژوائی نیز به این حقیقت امر اقرار می کنند.

 

۹۰

·    به عنوان مثال، اوتو فریدریش بولنوف، که یکی از نمایندگان اصلی چرخش آنتروپولوژیکی اگزیستانسیالیسم  است، می نویسد:

 

الف

·    «وضع و حال انسان امروزی را ناظران مختلف به مثابه بی پناهی تمامعیار در قلب جهان دشمنخوی نافذ در او ترسیم می کنند.

 

ب

·    انسان ـ به معنای وسیع کلمه ـ بی وطن گشته است و به عبارت ساده تر، احساس می کند که در قلب جهان یاد شده، مأمن و مأوای مطمئن ندارد.

 

پ

·    احساس گمگشتگی عاری از امید و سردرگمی فکری او را در بر گرفته است.

 

پ

·    به همین دلیل است که زمانه حاضر را عصر ترس نام داده اند و بی تردید بر خصوصیت اصلی آن اشاره کرده اند.»

 

۹۱

·    آنچه بولنوف توصیف می کند، ماهیت انسان به طور کلی و خصوصیت اصلی انسان معاصر نیست، بلکه خصوصیت انسان بورژوائی در دوره بحران عمومی سرمایه داری است.

 

۹۲

·    و چرخش آنتروپولوژیکی فلسفه امپریالیستی بیانگر «بی پناهی تمامعیار» انسان گرفتار در مکانیسم سیستم سرمایه داری است، که جز قرار داشتن در «قلب جهان دشمنخوی نافذ در خویش» چاره ای ندارد.

·    چرخش آنتروپولوژیکی فلسفه امپریالیستی نیز واکنشی بر این وضع و حال است.

 

۹۳

·    تفکر آنتروپولوژیکی فلسفه بورژوائی معاصر ـ از این رو ـ کاری جز این ندارد که «آنچه را که انسان این جامعه می داند» به گوشش بخواند، تا از زبان خود او نشنود و به نحوی از انحاء مسئله زا نگردد.

 

۹۴

·    اگر دموکریت توانست جمله زیر را که برنامه هر فلسفه گشته، فرمولبندی کند، که «انسان آن است که ما همه می شناسیم!»، به همان سان نیز آنتروپولوژی فلسفی معاصر نومید و وازده می گوید:

·    «ما امروز راه حلی برای مسائل انسان نداریم!»

 

۹۵

·    آنتروپولوژی فلسفی معاصر نمی تواند هم راه حلی برای مسائل انسان بورژوائی در اختیار داشته باشد.

 

۹۶

·    برای اینکه تفکر آنتروپولوژیکی ایزوله کنان به پیش می تازد و به انسان می گوید که او قادر به ارائه راه حلی برای مسائل انسانی نیست.

 

۹۷

·    تنها چیزی که  تفکر آنتروپولوژیکی می تواند به انسان عرضه کند، تصاویر مخدوش و عوامفریبانه آنتروپولوژیکی است که به ذهنش می رسد.

 

۹۸

·    انسان بیرون گود ایستاده ژان پل سارتر نیز که بنیان آنتروپولوژی او را تشکیل می دهد، یکی از همین تصاویر مخدوش عوامفریبانه است.

 

۹۹

·    وظیفه ای که آنتروپولوژی فلسفی معاصر به عهده گرفته، اثبات این حکم است که «ساختار بنیادی انسان بودن، کلیه کارهای منحصر به انسان، خدمات و اقدامات خاصی که انسان جامه عمل می پوشاند، مثلا زبان، وجدان، کارافزار، جنگ افزار، ایده های حق و ناحق، دولت، رهبری، فونکسیون های تجسمی هنری، اسطوره، مذهب، علم، تاریخیت و اجتماعیت» (ماکس شلر) ـ به مثابه وظیفه ـ نا شدنی و انجام ناپذیرند.

 

۱۰۰

·    این تعیین وظیفه، پیوندهای واقعی را وارونه می کند.

 

۱۰۱

·    علت انجام ناپذیری این وظیفه این است که متد آنتروپولوژی فلسفی معیوب و به درد نخور است.

·    زیرا صحبت کردن از ماهیت انسان، صحبت کردن از ساختار بنیادی انسان، بدون در نظر گرفتن جامعه به مثابه مبداء و نقطه آغازین بازتاب های مربوط به انسان ـ در بهترین حالت ـ به ابتذال و سطحی سازی مسائل منتهی می شود.

 

۱۰۲

·    علاوه بر این، مشکل دیگری بر مشکلات آنتروپولوژی فلسفی اضافه شده و آن عبارت است از کنار گذاشتن آنچه که مشخصه اصلی ایدئولوژی بورژوازی آغازین بود و برای پژوهش های آن بسیار مثمر ثمر بود، یعنی رابطه درونی با فلسفه، آموزه اجتماعی و اقتصاد سیاسی.

 

۱۰۳

·    آنتروپولوژی فلسفی وقتی که به دنبال برقراری رابطه با رشته های علمی می گردد، تنها رشته علمی که به خاطرش خطور می کند، روانشناسی است.

 

۱۰۴

·    همانطور که ژان پل سارتر، که اقتصاد سیاسی را با روانکاوی جایگزین کرده است.

 

۱۰۵

·    بدین طریق تقاضای انتقاد بورژوائی معاصر از مارکس مبنی بر تکمیل آنتروپولوژیکی فلسفه مارکسیستی، با به اصطلاح چرخش آنتروپولوژیکی فلسفه بورژوائی در عصر امپریالیسم پیوند بر قرار می کند و بالاجبار به سرنوشت آن دچار می شود.

 

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر