۱۴۰۰ آبان ۵, چهارشنبه

استالینیسم (۴۳)

استالین؛ آخرین کتابخوان آزاد شوروی

 

پروفسور دکتر ورنر هوفمن

(۱۹۲۲ ـ ۱۹۶۹)

برگردان

میم حجری

پیشکشی به رنج برندگان و اندیشندگان

بخش دوم

رابطه استالینیسم با تئوری مارکسیستی

ادامه

وجود و شعور

ادامه

 

 ۲۵

·    از همین جا می توان به درک دو گرایش خاص استالینیسم نایل آمد:

 

گرایش اول

 

۱

·     در گرایش اول، برای کمک به تشکیل «شعور سوسیالیستی» مطلوب (در فقدان «وجود» مادی لازم برای آن)، زیربنایی ملموس و قابل فهم برای عموم به «شعور سوسیالیستی» نسبت داده می شود که هنوز وجود ندارد و در آینده باید پدید آید.

 

۲

·    ضمنا آنچه که قرار است، در آینده فراهم آید، به عنوان سطح «شرایط مادی» بیرونی نایله، به خورد مردم داده می شود.

 

۳

·    با نمایش تبلیغاتی مستمر مرحله رفاه عمومی، مرحله ای که هنوز به هیچوجه وجود ندارد، تلاش می شود که شکاف تاریخی موجود پر شود و ماهیت جامعه نوین واقعا موجود مولدین، در پرتو آینده ای از هر نظر مرفه برای عموم تفهیم گردد.

 

۴

·    شعبده بازی استالینیستی و تخمین پیشاپیش آینده، که با تفسیر هنرمندانه آمار و با تصویرسازی های بزرگوارانه و یکجانبه، هم برای مردم کشور خود و هم برای جهان خارج، مدینه فاضله مجازی می سازد، از این شکاف تاریخی میان امکان و واقعیت جامعه جوان و از نیاز به «شعوری» که از آن، حد اعلای «تکانه های تهییجی» انتظار می رود، نشئت می گیرد.

 

۵

·    برای این شعور باید ـ قبل از همه ـ افسانه بی چون و چرائی از «وجود» سر هم بندی شود.

 

گرایش دوم

 

۱

·    همزمان با گرایش اول، گرایش عام و بسیار خود ویژه استالینیسم عیان می گردد.

 

۲

·    دنباله روی شعور از وجود، ناگهان به وولونتاریسم پیشوایی خاصی بدل می شود.

 

۳

·    شعور توده ها، به وضع موجود شناسی (شعور سنسوئال و یا حسی. مترجم) محدود می شود، که پیش شرط مسکوت مانده ای است.

 

۴

·    استالین در کتاب خود تحت عنوان «یا آنارشیسم و یا سوسیالیسم» برای توضیح رابطه وجود و شعور، کفاشی را مثال می زند که شعورش گام به گام به دنبال تغییر شرایط کارش تغییر می یابد.

 

(این بدان معنی است که استالین میان وجود و شعور، نه رابطه دیالک تیکی، بلکه رابطه واره وابستگی را به رسمیت می شناسد و تبلیغ می کند.

وابستگی رابطه ای یکطرفه است و ربطی به رابطه دو جانبه و متقابل دیالک تیکی ندارد.

استالین از دیالک تیک وجود و شعور، دیالک تیکواره همه چیز و هیچ می سازد.

مراجعه کنید به وابستگی در تارنمای دایرة المعارف روشنگری. مترجم)

 

۵

·    خلق زحمتکش، زیر بار کار روزانه، هرگز نمی تواند تنها با اندیشیدن صرف به دورنمای یک آینده سوسیالیستی بزرگ، تکانه های ارادی خود را به طور مستمر بازتولید و نوسازی کند.

 

۶

·    همانطور که لنین به درستی می آموزد، کارگران هرگز نمی توانند به طور کلی، با اتکا بر توان خویش، به چنین دورنمائی دست یابند.

 

۷

·    اگر کارگران به حال خود رها شوند، هرگز نخواهند توانست از حد نوسازی «ترید ـ یونیونیستی» لباس کار خود فراتر روند.

 

۸

·    از این رو ست که کارگران به رهبران سیاسی راهنما نیاز مبرم دارند:

 

الف

·    رهبرانی که خود را وقف بی قید و شرط امر پرولتاریا کرده باشند.

 

ب

·    رهبرانی که نگرش تئوریکی مستدلی را در اختیار داشته باشند و بتوانند آن را با تسلط تمام به کار بندند و بسته به شرایط موجود پیاده کنند و با تکیه بر این نگرش تئوریکی مستدل، طرح کلی استراتژیکی جنبش را تدوین کنند و در اکسیون (عملیات) توده ها به کار گیرند.

·    (لنین، «مجموعه آثار»، جلد ۵، ص ۳۹۵، چه باید کرد؟)

 

پ

·    تمامت آموزه لنین در زمینه نقش رهبری و سازماندهی سیاسی حزب طبقه کارگر را می توان از این بررسی سوسیولوژیکی (یعنی مبتنی بر جامعه شناسی) استخراج کرد.

 

۹

·    در استالینیسم ـ اما ـ این نتیجه گرفته می شود که تشکیل شعور سوسیالیستی واقعی در «توده ها» به عهده رهبر است.    

 

۱۰

·    فقط رهبر است که استثنا ست و قانون عام «دنباله روی تفکر از وجود» (وابستگی یکسویه شعور به وجود. مترجم) در حقش صادق نیست.

 

۱۱

·    از این رو ست که ابتکار عمل به عهده رهبر گذاشته می شود و نقش خلاق توده ها، تنها پس از هوراکشی به رهبر و تأیید کورکورانه نظرات او و پس از تنزل آنها تا درجه غلام بی اراده گوش به فرمان، جامه واقعیت به خود می پوشد.

 

 

۱۲

·    یکجانبه سازی ابتکار عمل که با مستقل گشتن رهبر از پایگاه اجتماعی اش انطباق دارد، خود کوشی فرمان پذیران را ـ در نهایت ـ (درست بر خلاف نظر لنین، مبنی بر خود پروری پیشرونده مولدین) نه تنها توسعه نمی دهد، بلکه برعکس، در نطفه خفه می سازد.

 

۱۳

·    اینکه چنین رابطه ای ـ سرانجام ـ با شکوفائی و بهسازی تولید و با بلوغ مدنی خود کارگران در تضاد قرار خواهد گرفت، از قبل معلوم بود.

 

۱۴

·    اینجا هم دیده می شود که چگونه فرضیه «دنباله روی شعور از وجود» به مثابه فرضیه در عامیت منجمد و مرده خویش، غلط از آب در می آید و نتیجه معکوس می دهد.

 

۱۵

·    بدین طریق ورق برمی گردد و ایده ها و حاملین ایده ها به مثابه «نیروی محرکه» جامعه جا زده می شوند.

 

  (این به معنی وارونه گی «دنباله روی شعور از وجود» یعنی به معنی دنباله روی وجود از شعور است.

  متد فکری اما همان متد سابق است.

 همان متد متافیزیکی و ضد دیالک تیکی است.

  فقط در سلسله مراتب وابستگی، یعنی در رابطه واره ارباب و نوکر، نقش ها وارونه شده اند.

  قبلا وجود همه کاره بود و شعور دنباله رو کور و کودن ان بود.

  اکنون شعور همه کاره است و وجود هیچکاره و سرسپرده و فرمانبر و دنباله رو.

  مترجم)

 

۱۶

·    بدین سان است که اوبژکتیویسم ماتریالیستی سختگیر بار دیگر در کنار سوبژکتیویسم یکجانبه قرار می گیرد و بالاخره خدمات و دستاوردهای یک دوره کامل در نظام شوروی به حساب یک فرد تنها، یک «رهبر و مراد» بزرگ گذاشته می شود.

 

·    (لفبرور از «سوبژکتیویسم جزمگرا»، هربرت مارکوزه از «وولونتاریسم مطلقه» و ژان پل سارتر از «ایدئالیسم وولونتاریستی» سخن می گویند.

·    ما در بحث پیرامون جانبداری «مارکسیستی» به این جنبه تفکر استالینیستی برخواهیم گشت.)

 

۱۷

·    عمل مخالفین ظنی و واقعی سیاست استالینیستی هم ـ همانطور که پروتوکل های دادگاه های نمایشی نشان می دهند ـ با اطمینان بی خلل ـ به مثابه گرایش سوبژکتیو ـ خدعه آمیز قلمداد می شود.

 

۱۸

·    اینجا هم از اشتباه و از تصمیمگیری عینی، دیگر حتی سخنی بر زبان رانده نمی شود.

 

۱۹

·    فقط و فقط از نیت خائنانه پیش اندیشیده بی غل و غش صحبت  می شود.

 

۲۰

·    مخالفین سیاست استالینیستی به مثابه ابلیس و دار و دسته اش تلقی می شوند، که روزی ملائکه مقرب بوده اند و بعد، از درگاه باری تعالی که استالین باشد، رانده شده اند.

 

۲۱

·    آنها تصویر منفی رهبر و دار و دسته رهبر تلقی می شوند، که از امتیاز اجتماعی وکالت تام بی حد و مرز به همان اندازه برخوردارند، که خود رهبر و دار و دسته اش.

 

ادامه دارد.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر