ما بی غمان مست دل از دست دادهایم
همراز عشق و همنفس جام بادهایم
بر ما بسی کمان ملامت کشیدهاند
تا کار خود ز ابروی جانان گشادهایم
معنی تحت اللفظی:
ما
افرادی مست، بی غم و دلباخته ایم.
ما
محرم اسرار عشق و همدم جام باده ایم.
از
زمانی
که
ما
از
کمان ابروی او رهایی یافته ایم،
خیلی ها بر ما کمان ملامت کشیده اند.
۱
خواجه در مصراع اول غزل
ما بی غمان مست دل از دست دادهایم
همراز عشق و همنفس جام بادهایم
بر ما بسی کمان ملامت کشیدهاند
تا کار خود ز ابروی جانان گشادهایم
زنجیره ای علی
(زنجیری از دیالک تیک علت و معلول)
برای تشریح حال خود و امثال خود
توسعه می دهد.
الف
خواجه و امثال او
عاشق و یا دلباخته اند.
(علت)
عاشق جماعت
معمولا
مغمومند
و
برای غلبه بر غم عشق
به
میخوارگی
می پردازند.
(معلول)
اینجا
دیالک تیک علت و معلول
به
شکل دیالک تیک عشق و مستی بسط می یابد.
ب
مستی
اما
به
بی هوشی و بی خبری و بی خیالی
و
نتیجتا
به
سرور سطحی و بی غمی
منجر می شود.
اکنون
دیالک تیک علت و معلول
به
شکل دیالک تیک مستی و مسروری (بی غمی) بسط می یابد.
۲
خواجه
ضمنا
عشق و جام
را
جسمیت می بخشد.
عشق و جام
به
شکل آدمیزاد
در می آیند.
عشق به شکل همدم محرم رازی
در می آید
و
عاشق
با
عشق
درد دل می کند.
جام می
نیز
تجسم می یابد
و
خواجه با او همنفس می شود.
می توان گفت
که
خواجه
دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت
را
از
سویی
به
شکل دیالک تیک عاشق و عشق
و
از
سوی دیگر
به
شکل دیالک تیک مست و جام می
بسط می دهد
و
بعد
عشق را به معشوق
و
جام می را به همنفس و همدم
استحاله می بخشد.
یعنی
اوبژکت
(عشق و جام)
را
سوبژکتیویزه می کند.
(آدمیت و جسمیت می بخشد.)
ما
در این شعر بدترین دشمن عرفان
با
نوعی عرفان
سر و کار پیدا می کنیم.
چون
کسب و کار عرفان
هم
همین
سوبژکتیویزسیون اوبژکت ها ست.
سوبژکتیویزسیون اوبژکت ها ست.
البته
با
این تفاوت
که
عرفان
ضمنا
به
اوبژکتیویزسیون سوبژکت ها
می پردازد:
یعنی
عاشق را به عشق و یا به معشوق
و
مست را به جام و می
استحاله می بخشد.
این غزل خواجه
به
نوبه خود
با
همه غزل های او تفاوت کیفی دارد.
یعنی
بهتر و غنی تر و قوی تر از بقیه غزلیات او ست.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر