۱۳۹۸ بهمن ۲۸, دوشنبه

سیری در غزلی از مولوی (۳) (بخش آخر)


محمدبن بهاءالدین محمد مولوی بلخی   
(۶۰۴ ـ ۶۷۲ ه.ق)
متخلص به «خاموش» و «خَموش» و «خامُش»
از بزرگان عالم ادب و از متفکران بزرگ قرن هفتم
مقتدای متصوفه و اهل تحقیق و مجاهدت و ریاضت
آثار:
مثنوی معنوی (بیست  و شش  هزار  بیت)
دیوان غزلیات  معروف به  دیوان شمس
مکتوبات
مجالس
سبعه
فیه مافیه

تحلیلی
 از 
شین میم شین

مولوی 
 «دیوان شمس» 
غزلیات
 
۱
تو به مرگ و زندگانی 
هله
 تا 
جز او
 ندانی
 
نه
 چو روسبی 
که
 هر شب
 کشد او
 به
 یار دیگر
 
معنی تحت اللفظی:
سعی کن در مرگ و زندگی
فقط
او
را
بشناسی.
در
غیر این صورت
شبیه جنده ای خواهی بود که هر شب بغل یکی می خوابد.
 
شناختن کسی
در
زندگی
شاید
میسر شود.
 
ولی
در 
مرگ
 محال است.
 
دلیل این ادعای ضد عقلی مولانا چیست؟
 
مولانا
و
عرفان
به
طور کلی
فرقی میان اضداد دوئالیستی و دیالک تیکی
قایل نمی شوند.
 
به
همین دلیل
پیروان عرفان و پانته ئیسم
پیرو اصل وحدت وجود
و
خردستیز
محسوب می شوند.
 
۲
تو به مرگ و زندگانی 
هله
 تا 
جز او
 ندانی
 
نه
 چو روسبی 
که
 هر شب
 کشد او
 به
 یار دیگر
 
فلاکت و ذلت خردستیزی
اما
رو شدن دست آن
است.
 
اولا
اگر
فرقی بین مرگ و زندگی
و
خدا و خر و خلق و خرما و خورجین
وجود ندارد،
چرا
باید
جفتگیری با یکی و ده تا
فرقی داشته باشد؟
 
وقتی بین خر و خدا و خرما فرقی نیست،
چرا باید میان حسن و حسین و علی و ولی
فرقی باشد؟
 
چرا
نباید به عوض یکی
همه
را
شناخت؟
 
۳
نظرش به سوی هر کس به مثال چشم نرگس
بودش زهر حریفی  طرب و خمار دیگر
 
معنی تحت اللفظی:
نظر جنده
 بسان چشم نرگس
از 
هر حریفی شادی و خمار دیگری
به
نصیب می برد.
 
پیروان عرفان
فقط 
خر و خردستیز
نیستند.
ضمنا
بی شرم
اند.
 
کسی که میان مرگ و زندگی فرقی نمی بیند،
میان یک نفر و چند نفر فرق می گذارد و جنده را به جرم همخوابی با چند نفر تحقیر می کند.
 
۴
همه عمر خوار باشد چو بر (پهلوی، بغل) دو یار باشد
هله  تا  تو رو نیاری  سوی پشت دار دیگر
 
معنی تحت اللفظی:
کسی که با دو نفر معاشر باشد،
مادام العمر
ذلیل خواهد شد.
سعی کن پشت درخت دیگری نروی.
 
۵
که اگر بتان چنین‌ اند ز شه تو خوشه چینند
نبدست 
(نبوده است)
 مرغ جان 
را
 به 
جز او 
مطار (محل پرواز) دیگر
 
معنی تحت اللفظی:
اگر زیبارویان چنین اند، از خرده ریزه های شاه تو تغذیه می کنند.
مرغ جان
اما
محل پروازی جز او نداشته است.
 
محتوای همه ابیات این غزل بی محتوای مولانا
مطلق کردن وابستگی به یکی
است
و
بس.
 
پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر