۱
ای گل
تو
دوش
داغ صبوحی (محرومیت از شرابی که صبح نوشند) کشیدهای
ما تو
دوش
داغ صبوحی (محرومیت از شرابی که صبح نوشند) کشیدهای
آن شقایقیم
که
با
داغ
زادهایم
معنی تحت اللفظی:
تو
فقط
دیشب داغ صبوحی کشیده ای
(غم محرومیت از شراب صبحگاهی را خورده ای؟)
ما
مثل شقایق
داغدار مادر زادیم.
۲
ای گل
تو
دوش
داغ صبوحی کشیدهای
تو
دوش
داغ صبوحی کشیدهای
معلوم نیست
که
منظور خواجه از مفهوم «شباهنگام داغ صبوحی کشیدن» چیست؟
اگر منظورش واقعا شراب صبحگاهی باشد،
کسی
از
خواب شب
برای خوردن غم نبود شراب در صبح روز بعد
صرفنظر نمی کند.
خودویژگی مفاهیم خواجه
همین است.
مفاهیم خواجه
مفهوم به معنی واقعی کلمه نیستند.
پیش شرط انضباط مفهومی
خردگرایی
است.
خواجه
اما
خردستیز
است.
محبوبیت شعر خواجه
هم
به
همین دلیل است.
مثلا
مفهوم «شباهنگام داغ صبوحی کشیدن» در این بیت غزل خواجه
را
هر کس با هر چه دلش خواست، جایگزین می سازد:
مثال:
کسی
با
جدایی از محبوب خود
دیگری
با
فقدان پول کافی برای خرید نان برای سکنه خانه
و
آن دیگری
با
دغدغه خاطر نسبت به پیدا کردن کار در روز بعد.
۳
ای گل
تو
دوش
داغ صبوحی کشیدهای
ما تو
دوش
داغ صبوحی کشیدهای
آن شقایقیم
که
با
داغ
زادهایم
هدف خواجه
اما
نه
داغ مخاطب مبهم
نه
«شباهنگام داغ صبوحی کشیدن» او
بلکه هندوانه چپاندن زیر بغل خویشتن خویش
است.
هدف خواجه
خودستایی اغراق آمیز
است.
بخش اعظم شعرای خودستای ایران
تحت تأثیر شدید خواجه
بوده اند.
مثلا
احمد شاملو
خواجه ثانی
است.
نه باوری، نه وطنی
احمد شاملو
احمد شاملو
جخ
امروز
از مادر نزاده ام.
نه.
عمر جهان بر من گذشته است.
این هارت و پورت شاملو
ترجمه ی
من آن شقایقم که با داغ زادهام.
است.
۴
ای گل
تو
دوش
داغ صبوحی کشیدهای
ما تو
دوش
داغ صبوحی کشیدهای
آن شقایقیم
که
با
داغ
زادهایم
همین دلیل
شعر خواجه
تریاک خواننده
است.
خواننده شعر خواجه
به
برکت ابیات معینی از غزلیات او
جراحت روح خود
را
مرهم می نهد
و
روان آزرده خود
را
تسکین می بخشد.
اندام خواننده شعر خواجه
تحت تأثیر ابیات معینی از غزلیات اودر شرایط معینی
مواد مخدر
ترشح می کند
و
او
تخدیر می شود.
مثال
حریفی در خاطراتش نوشته:
«در
سلول عمومی ساواک بودیم.
مردی
را
با
پیشانی خونالود
وارد سلول عمومی کردند.
به
دلجویی
پا شدم تا زخمش را ببندم.
گفتم:
«بگذار زخمت را ببندم تا عفونت نکند.»
گفت:
«من توده ای ام.
برایم تازگی ندارد.
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم»
حیرت کردم
من
هرگز
به
این سرافت نیفتاده بودم.
اصلا
فکر نمی کردم که این مصراع غزل خواجه
چنین مصرف و معنایی
داشته باشد.»
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر