۱۳۹۸ اسفند ۲, جمعه

شخصیت

 
پروفسور دکتر
ولفگانگ ایشهورن
اریش هان
مانفرد پوشمن
روبرت شولتس
هورست تاوبرت
و
دهها تن دیگر
(۱۹۶۹)

برگردان
شین میم شین 

۱
·    شخصیت به فردی (عضوی) از اعضای جامعه اطلاق می شود که در روند کار جامعه ای و در روند شرکت اکتیو (اکتیویته یعنی فعالیت مبتنی بر آگاهی و داوطلبی) در حیات جامعه ای، طبقه خود را و جامعه خود را تحول می بخشد و توسعه می دهد.

۲
·    شخصیت میزان از آن خود کردن (درک و فهم) همه جانبه ماهیت اجتماعی انسان در شرایط تاریخی ـ مشخص معینی است.

۳
·    ما باید میان شخصیت به مثابه مفهومی از مفاهیم جامعه شناسی  مارکسیستی ـ لنینیستی و «فرد» از سویی و تعیناتی از «شخصیت» در علوم دیگر، مثلا در روان شناسی و روان پزشکی از سوی دیگر، تفاوت قایل شویم.

·    مراجعه کنید به فرد

۴
·    مفهوم «فرد»  فقط علامت تعلق به نوع بشری است و حاوی هیچ مشخصه سوسیال (اجتماعی) و سوسیال ـ پسیکولوژیکی نیست.

۵
·    خودویژگی های حیات رئال (واقعی) و کردوکار رئال بشری در محتوای مفهوم «فرد» وارد نمی شوند. 

۶
·    شخصیت از نقطه نظر ماتریالیسم تاریخی، فراورده و یا محصول توسعه جامعه ای است.

۷
·    شخصیت از نقطه نظر ماتریالیسم تاریخی، سوبژکت (فاعل، بانی، سازنده) مناسبات جامعه ای است و مجزا از این مناسبات وجود ندارد.

۸
·    شخصیت از نقطه نظر ماتریالیسم تاریخی، فقط به مثابه جزئی از کلکتیو اجتماعی وجود دارد.

·    مراجعه کنید به کلکتیو

۹
·    یعنی شخصیت فقط می تواند به مثابه جزئی از قشری اجتماعی فهمیده شود.

·    مراجعه کنید به اقشار اجتماعی

۱۰
·    شخصیت فقط می تواند به مثابه جزئی از طبقه اجتماعی فهمیده شود.

·    مراجعه کنید به طبقه اجتماعی

۱۱
·    شخصیت فقط می تواند به مثابه جزئی از ملت فهمیده  شود.

·    مراجعه کنید به ملت

۱۲
·    شخصیت فقط می تواند به مثابه جزئی از جامعه فهمیده شود.

·    مراجعه کنید به جامعه

۱۳
·    مارکس در چالش با فویرباخ می نویسد:

الف
·    «فویرباخ نمی بیند که فرد انتزاعی (مجرد) که او مورد تجزیه و تحلیل قرار می دهد، متعلق به فرم جامعه ای معینی است.
·    (متعلق به فرماسیون اقتصادی معینی، مثلا متعلق به فرماسیون اقتصادی فئودالی است. مترجم)

ب
·    فویرباخ نمی بیند که موجود بشری، انتزاعیتی (آبستراکتومی، مجردیتی) نیست که ذاتی هر فرد منفرد باشد.

پ
·     موجود بشری در واقعیت خود، ارکستر مناسبات جامعه ای است.»
·    (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۳، ص ۶ ـ ۷)

۱۴
·    این بدان معنی است که شرط درک درست مسائل متنوع توسعه انسانی، بررسی انسان ها در مشروطیت (اشتراط) جامعه ای آنها ست.
·    یعنی نه در درک انسان ها به مثابه افراد ایزوله و بدون رابطه، بلکه در درک انسان ها به مثابه شخصیت است.  

۱۵
·    این شناخت مارکسیستی، مبنا و مبدأ (آغازگاه) لازم برای تعیین شخصیت را در جامعه شناسی مارکسیستی ـ لنینیستی تشکیل می دهد.

۱۶
·    بنابرین، مسائل متنوع مربوط به توسعه انسانی زیر را تنها زمانی می توان به درستی درک کرد که انسان ها را در مشروطیت (اشتراط) جامعه ای مشخص شان مورد بررسی قرار دهیم و هر کدام از آنها را به مثابه شخصیت درک کنیم:

الف
·    توسعه لیاقت ها و استعدادهای هر فرد منفرد را

ب
·    توسعه روابط هر فرد منفرد را

پ
·    توسعه تفکر هر فرد منفرد را

ت
·    توسعه عمل هر فرد منفرد  را

ث
·    توسعه خطوط سیاسی، جهان بینانه و اخلاقی هر فرد منفرد را

۱۷
·    مفهوم «هر فرد منفرد» اما از دو نظر زیر با شخصیت تفاوت دارد:

الف
·    انسان به مثابه مفهوم نوعی بر جسم فیزیکی و اندام زنده دلالت دارد.

ب
·    شخصیت اما مشخصه انسانی است که در روند توسعه اجتماعی اش (در روند توسعه فیزیولوژیکی و اونتولوژیکی اش) تشکیل می یابد.

۱۸
·    توسعه و تبدیل فیزیولوژیکی انسان به شخصیت، دال بر این است که انسان در گذر از یک فرماسیون اجتماعی به فرماسیون اجتماعی دیگر همواره وارد تماس های اجتماعی وسیع تر می شود و روابط اجتماعی خود را مستمرا کثرت و وسعت می بخشد.

۱۹
·    توسعه و تبدیل اونتولوژیکی انسان به شخصیت از مراحل منفرد زیر می گذرد:

الف
·    ازطفولیت
ب
·    از مدرسه
پ
·    ازجوانی
ت
·    ازخانواده و غیره

۲۰
·    توسعه شخصیت هر فرد منفرد با انجام فونکسیون های محوله به خود (نقش ها و رل های خود) و وسعت بخشی به فونکسیون های خود در زندگی اش تعیین می شود.

۲۱
·    انسان سوبسترا و حامل شخصیت است.

۲۲
·    باید میان این مشخصه اتریبوتیو انسانی (یعنی مشخصه ضرور که ماهیت هر فرد منفرد را تشکیل می دهد) و مشخصه مودال (یعنی مشخصه بی قید و شرط) انسانی تفاوت قایل شد.  

۲۳
·    شخصیت به مثابه مشخصه اتریبوتیو انسانی بدان معنی است که هر کس، شخصیتی است.
                                    
۲۴
·    تفاوت میان «انسان» و «شخصیت» ضمنا در این است که انسان، موجودی بیولوژیکی ـ اجتماعی است.
·    (انسان دارای ماهیت بیولوژیکی ـ اجتماعی است.)
·    مفهوم «شخصیت» اما فقط بیانگر ماهیت اجتماعی انسان است.

۲۵
·    شخصیت جنبه و جانب جامعه ای انسان است.

۲۶
·    انسان در روند توسعه جامعه ای اش به کسب مشخصات شخصیت نایل می آید.
·    روندی که او در جریان آن، تاریخا (به لحاظ تاریخی) وارد مناسبات معینی با طبیعت، با انسان ها، طبقات، گروه ها و غیره ی دیگر، می گردد.

۲۷
·    هر فرد منفرد، مناسبات خود را نسبت به جامعه قبل از همه از طریق روابط اجتماعی متنوع خویش توسعه می دهد.
·    برای اینکه روابط اجتماعی متنوع برای او به عنوان ارگانیسم عضوبندی شده، همواره به صور زیر وجود دارند:

الف
·    به صورت کارخانجات
ب
·    به صورت شهرها
پ
·    به صورت قصبات
ت
·    به صورت کلکتیوهای کار

·    مراجعه کنید به کلکتیوهای  سوسیالیستی کار

ث
·    به صورت خانواده ها
ج
·    به صورت گروه های مبتنی بر دوستی
ح
·    به صورت سازمان های جامعه ای

خ
·    به صورت احزاب  و غیره

۲۸
·    مارکس در تحلیل تولید مادی از «تولید به لحاظ جامعه ای (جامعتا) تعیین شده افراد» شروع به حرکت می کند و وجود آن را تشکیل دهنده ی اولین پیش شرط هر تاریخ بشری می داند.
·    این بدان معنی است، که هنوز نمی توان از توسعه شخصیت دم زد،  اگر تحولی در مناسبات اجتماعی صورت نگرفته باشد، اگر نحوه و نوع ارضای حوایج افراد اجتماعا تعیین نشده باشد.

۲۹
·    از این رو، ساختار بیولوژیکی ـ اجتماعی افراد بشری هم به موضوع علوم طبیعی  و هم به موضوع علوم جامعتی مبدل می گردد. 

۳۰
·    شخصیت به مثابه مفهوم سوسیولوژیکی (جامعه شناختی کذایی) خاصیت (خودویژگی) خود را از این طریق کسب می کند که توسعه اش زمانی شروع می شود که فرد به  از آن خود کردن دانش تجربی جامعه ای می پردازد و در روند کار، به مثابه سوبژکت به تغییر مناسبات جامعه ای و تشکیل مناسبات جامعه ای جدید مبادرت می ورزد.

۳۱
·    مناسبات جامعه ای در فرم تاریخی ـ مشخص شان شرایط عینی کردوکار حیاتی هر فرد را تشکیل می دهند و به مثابه شرایط عینی حیاتی در افکار و احساسات و در ضمیر او انعکاس می یابند.

۳۲
·    شخصیت با شناخت ماهیت خود و با تعیین انگیزه کردوکار خود بر اساس همان شناخت ماهیت خود، متقابلا بر مناسبات جامعه ای تأثیر می گذارد و بدین طریق هم آنها را تغییر می دهد و هم خویشتن خویش را.

۳۳
·    این به معانی زیر است: 

الف

۱
·    برای تشکیل و توسعه شخصیت، لازم است که شخصیت  روند اجتماعی را که در جامعه جریان دارد، بفهمد و جای خود را در آن و حقوق و تکالیف خود را تعیین کند.

۲
·    این مشخصه مهم شخصیت است که شخصیت به برکت آن معیاری کسب می کند که می تواند کلیه پدیده های حیات جامعه ای را و ضمنا رفتار خود را و همنوعان خود را از نقطه نظر معینی (وحدت جهان بینی و منافع جامعه ای و شخصی) ارزیابی کند.

ب

۱
·    ارزیابی هر پدیده جامعه ای معین توسط شخصیت، بی اعتنا به اینکه آن پدیده، مربوط به عملیات تولیدی و یا رفتار انسانی و یا زندگی روزمره باشد، توسط او نباید به عنوان پدیده ای مجزا از دیگر پدیده ها استنباط و ادراک شود.

۲
·    بلکه باید در پیوند با پدیده های دیگر در نظر گرفته شود.
·     پیامدهای اجتماعی  و معنی اجتماعی آن درک شود و بدان ارزیابی ئی عرضه شود که بدان وسیله، شخصیت بتواند در مطابقت با آن، رفتار اجتماعی اش را تشکیل دهد.

پ

۱
·    تربیت شخصیت به تعیین آگاهانه روابط خود در هر سیستم جامعه ای موجود، در ورای خانواده، مدرسه، گروه و کلکتیو امکان پذیر نیست.

۲
·    تشکیل شخصیت هر فرد تنها در کردوکار کاری و با انجام وظایف عملی معینی واقعیت می یابد.

·    مراجعه کنید به کار.

۳
·    کلکتیو در تولید مادی انسانی شالوده این روند تشکیل شخصیت را تشکیل می دهد.
·    برای اینکه کلکتیو در تولید مادی انسانی، بنیان حیات جامعه ای را و بنیان کلیه مناسبات جامعه ای را نمودار می سازد، که در جامعه توسعه می یابند.

۴
·    فونکسیون های کلکتیو تولید مادی به وظایف تولیدی محدود نمی شوند. 

۵
·    کلیه حوزه های حیات جامعه ای با کار پیوند تنگاتنگ دارند.

۶
·    شخصیت در کلکتیو است که به درک جایگاه خویش، به درک نقش خویش در حیات جامعه ای و به درک تکالیف خویش در مقابل جامعه نایل می آید.

۷
·    کلکتیو به مثابه حلقه تعیین کننده واسط میان فرد و جامعه، مهم ترین عنصر در تشکیل شخصیت محسوب می شود.

۸
·    اینجا روشن و آشکار می گردد که انسان به مثابه شخصیت از مادر زاده نمی شود.
·    بلکه در روند چالش اکتیو با محیط زیست جامعه ای   است که هر کس به شخصیت توسعه می یابد.

۳۴
·    در تعیین ماهیت بشر کافی خواهد بود، اگر بگوییم که ماهیت بشر را مجموعه مناسبات جامعه ای تشکیل می دهد.

۳۵
·    این تعریف اما برای مشخص کردن (کاراکتریزاسیون) شخصیت ناکافی خواهد بود.
·    برای اینکه بشر به مثابه شخصیت قبل از همه با اعمالش، با جایگاه (سنگر و موضع) و روابطش در حیات جامعه ای تعریف می شود.

۳۶
·    شخصیت در روند از آن خود کردن ماهیت اجتماعی از طریق شرکت اکتیو در کردوکار حیاتی طبقه و جامعه تشکیل می یابد.

۳۷
·    هر شخصیتی تحت تأثیر شرایط اقتصادی و ایده ئولوژیکی مختلف توسعه می یابد.

۳۸
·    وظیفه جامعه شناسی مارکسیستی ـ لنینیستی پژوهش مشخص تأثیر این شرایط و تعیین بخش های مهم آن  و تأثیرات متقابل آن است.

·    مراجعه کنید به جامعه شناسی

۳۹
·    در ضمن، شخصیت در بغرنجیتش نباید به طور ایستا (ایستاتیک) در نظر گرفته شود. 
·    شخصیت باید به مثابه سیستم پویا (دینامیک)، به مثابه نتیجه روابط متقابل بشر با شرایط اجتماعی مشخصش (خانواده، مدرسه، «خیابان»، کلکتیو کار و غیره) در نظر گرفته شود.

۴۰
·    تعیین کننده وسعت میدان عمل لازم برای توسعه و تبدیل هر فرد به شخصیت، سطح توسعه نیروهای مولده،  مناسبات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و دیگر عوامل (فاکتورهای) تعیین کننده اند.

۴۱
·    شخصیت در رفتار اجتماعی اش اگرچه با مختصات جامعه ای اش تعیین می شود، ولی هرگز به طور واضح پیش تعیین شده نیست. 

۴۲
·    شخصیت سوسیالیستی قبل از همه بدان وسیله مورد سنجش قرار می گیرد که او از امکانات فردی خود و از  میدان عمل اجتماعی موجود چگونه آگاهانه برای خدمت به پیشرفت جامعه ای بهره برمی گیرد.

۴۳
·    شخصیت سوسیالیستی عمدتا با مناسبت خلاق و تحول بخشش نسبت به محیط زیست اجتماعی اش تعیین می شود. 

۴۴
·    برای اینکه شخصیت سوسیالیستی بتواند از عهده انجام آگاهانه این فونکسیون تحت رهبری حزب مارکسیستی ـ– لنیینستی و در همبود (همکاری) با همنوعان دیگر برآید، باید در او خصایص زیر توسعه یابند:

الف
·    تمایل به آموزش عمومی همه جانبه و تکمیل مستمر دانش و توان رشته ای خود.

ب
·    لیاقت به کار مستقل و استفاده عملی از معارف جدید.

پ
·    موضع طبقاتی سوسیالیستی مستحکم و شرکت اکتیو در   دولت سوسیالیستی

ت
·    کسب کیفیت های اخلاقی و رفتاری عالی

۴۵
·    مشخصه مهم شخصیت سوسیالیستی، عبارتند از طرز تفکر و طرز رفتاری که هر فرد به مدد آنها کردوکار فردی اش را آگاهانه در پیوند با الزامات جامعه ای سوسیالیسم به مثابه سیستم کلی قرار می دهد.

۴۶
·    پژوهش مشخص تشکیل و توسعه شخصیت با مسائل سوسیال ـ پسیکولوژی (روانشناسی اجتماعی)، یعنی با موضعگیری، با سمتگیری ارزشی، با رفتار افراد با همدیگر، با روابط افراد با همنوعان، با رفتار و روابط افراد با نهادهای جامعه ای و غیره پیوند ناگسستنی دارد.

۴۷
·    معاییر زیر شخصیت، آشکارا بر همین پیوند تنگاتنگ دلالت دارند:

الف
·    خردمندی و مسئولیت شناسی در اعمال خود در مقابل جامعه

ب
·    فردیت

۱
·    مشخصات شخصی رفتار

۲
·    مشخصات شخصی منافع

۳
·    لیاقت ها

۴
·    آماج ها و غیره

پ
·    عزت شخصی

ت
·    خردمندی و مسئولیت شناسی شخصیت بدان معنی است که اعمال او باید در مطابقت با از آن خود کردن (درک) ماهیت اجتماعی اش از سویی و در مطابقت با انجام وظایف اجتماعی خود در شرایط مشخص از سوی دیگر باشد.

ث
·    تشکیل این مطابقت نمی تواند فقط بر حفظ موضع واحد معینی محدود باشد.
·    شخصیت باید مستمرا شرایط توسعه یابنده جدید پیشرفت جامعه ای را در نظر بگیرد.

۴۸
·    بی توجهی به این معاییر (معیارها)، توسط شخصیت به تشکیل شرایط تعارض آمیز برای او منجر می شود که خود را در رابطه تضادمند شخصیت با گروه، کلکتیو و جامعه نمودار می سازد.

۴۹
·    باید میان فردیت و فردگرایی (ایندیویدوئالیته و ایندیویدوئالیسم) تفاوت قایل شد.
·    فردگرایی (ایندیویدوئالیسم) یکی از تحریفات و انحرافات بورژوایی فردیت است.

۵۰
·    توسعه و تکامل فردیت بدان معنی است که لیاقت ها و تمایلات شخصیت در مطابقت با منافع جامعه شکوفا شوند و برای  انسان های دیگر مفید باشند.

۵۱
·    تربیت سوسیالیستی شخصیت نه به توسعه فردگرایی (ایندیویدوئالیسم)، بلکه به توسعه فردیت (ایندیویدوئالیته) منجر می شود.

۵۲
·    این بدان معنی است که باید بر بی شخصیتی، یعنی فقدان نظر و نگرش و تمایلات و گرایشات شخصی انسان ها و همراه با آن، بر فردگرایی (ایندیویدوئالیسم)، یعنی بر جداسازی  شخصیت از جامعه، بر فقط به فکر منافع شخصی خود بودن، غالب آمد.

۵۳
·    عزت شخصی، قبل از همه با مفهوم ارزش انسانی، یعنی با زندگی ـ تصویر (سبک و استیل زندگی) سوسیالیستی که با زندگی ـ تصور بورژوایی تفاوت ماهوی دارد، گره خورده است.

۵۴
·    شالوده تصور سوسیالیستی از زندگی ـ تصویر (استیل زیست) را کار صادقانه و وجدانمندانه به نفع جامعه و پاکی و پارسایی در زندگی روزمره تشکیل می دهد و نه ایدئال بورژوایی مبتنی بر جمع آوری ثروت به هر قیمت و زندگی لاابالی و بی ثمر.

۵۵
·    این معاییر عام شخصیت در هر فرماسیون اقتصادی جامعه حاوی مشخصات متنوع و فرم های مختلفند.

۵۶
·    مفهوم «شخصیت» نه مفهومی ایستاتیکی (ایستا)، بلکه مفهومی دینامیکی (پویا) ست.

۵۷
·    در هر جامعه شخصیت هایی با سطح توسعه متفاوت وجود دارند.

۵۸
·    وظیفه حاصل از آن برای جامعه سوسیالیستی عبارت است از توسعه آگاهانه خطوطی از شخصیت که بسته به ایدئال های سوسیالیستی انسان ها و بسته به روابط انسانی تعیین شده باشند و غلبه آگاهانه بر خطوطی از شخصیت که با این ایدئال ها در تضاد قرار دارند.

۵۹
·    شخصیت سوسیالیستی، انسان جامعتا (به لحاظ جامعتی) اکتیوی است.
·    انسانی است که روابط شخصی خود را آگاهانه نسبت به گروه ها، کلکتیوها و جامعه به مثابه کل قوام می بخشد و بر توسعه جامعه تأثیر می گذارد.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر