۱۳۹۸ اسفند ۱, پنجشنبه

چشم ها را باید شست، مارکسیستی باید دید. (۱۰)

 
تأملی
از
مسعود بهبودی
 
حریف 
آقا
چرا
واقعیت‌ها را مغشوش می‌نمایید
این اجامر صهیونیست چکار نمی کنند که هیتلر نمی‌کرد؟
همین جمله حریف
از
طرز «تفکر» فرمالیستی او
پرده برمی دارد.
 
البته
حریف
در
طرز «تفکر» فرمالیستی
 نیز
ناپیگیر است.

در
طرز «تفکر» فرمالیستی
دیالک تیک فرم و محتوا
وارونه می شود.
 
یعنی
نقش تعیین کننده
از
آن فرم قلمداد می شود.
 
ناپیگیری حریف
در
گذاشتن علامت تساوی میان فرم بهودی ستیزی فاشیسم و فلسطینی ستیزی صهیونیسم
است.
 
۲
 
آقا
چرا
واقعیت‌ها را مغشوش می‌نمایید
این اجامر صهیونیست چکار نمی کنند که هیتلر نمی‌کرد؟
برای درک بهتر و عمیقتر طرز «تفکر» فرمالیستی
مثال می زنیم:
امپراطوری عثمانی
به
قلع و قمع میلیونی ارامنه
مبادرت می ورزد.
یعنی
چند سال قبل از هولوکاوست فاشیسم آلمانی
هولوکاوست ارامنه
را
به
راه می اندازد.
 
ارامنه همه چیز باخته
و
سلب آدمیت و خرد و خوداندیشی شده
در
فرار از وحشتکده فاشیسم عثمانی
به
طرزز غریزی 
هر بنی بشری
را
سر راه خود می بینند،
 قلع و قمعش می کنند.
 
به 
لحاظ فرم
فرقی بین اعمال فاشیسم عثمانی و اعمال تک و توک ارامنه متواری
وجود ندارد.

اگر
کسی ژرف اندیش باشد
و
میان آندو تفاوت و تضاد عمیقی ببیند،
حریف
خواهد گفت:
آقا
چرا
واقعیت‌ها را مغشوش می‌نمایید
این اجامر ارمنی چکار نمی کنند که اجامر ترک نمی‌کردند؟
 
۳
مثال دیگر:
کشوری مثل سوریه
را
به
آشوب می کشند.
هر دولتی به دلیلی.
 
دهها میلیون نفر
آواره می شوند.
 
باندهای خونریز نئوفاشیسم
با
مشاهده چند نفر مهاجر سوری و عراقی و افغانی
هویت «ملی» خود
را
در
خطر 
«می بینند و می بینانند»
و
موجی از خارجی ستیزی
به
راه می اندازند.
 
دخمه های مهاجرین
را
به
آتش و انفجار می کشند.
 
اگر
یکی از مهاجرین سلب همه چیز شده سوری و عراقی و افغانی
به
تنگ آید و با قمه چند چینی را به قتل رساند،
اگر
کسی ژرف اندیش باشد
و
میان آندو تفاوت و تضاد عمیقی ببیند،
حریف
خواهد گفت:
آقا
چرا
واقعیت‌ها را مغشوش می‌نمایید
این اجامر مهاجر چکار نمی کنند که اجامر نئوفاشست نکرده اند؟
این هنوز چیزی نیست.
فلاکت طرز «تفکر» فرمالیستی
فجیع تر از این است:
 
۴
آقا
چرا
واقعیت‌ها را مغشوش می‌نمایید
این اجامر صهیونیست چکار نمی کنند که هیتلر نمی‌کرد؟
می توان
سوار بر اصل علیل علیت شد
و
به
نتایج خطرناک تر خرافی  وضد عقلی دیگری رسید:

مثلا
به
این نتیجه رسید
که
آدمیزاد
اصلا
شریر
است.

همه
فاشیست مادرزادند.

به
قول شاعر ساده لوح خری
در
اندرون هرکس
گرگ درنده ای
خفته است.
 
                                    
 
فریدون مشیری
 
گفت دانایى که گرگى خیره سر
هست پنهان در نهاد هر بشر

  لاجرم جارى است پیکارى بزرگ
روز و شب مابین این انسان و گرگ

زور بازو چاره این گرگ نیست
صاحب اندیشه داند چاره چیست

اى بسا انسان رنجور و پریش
سخت پیچیده گلوى گرگ خویش

اى بسا زور آفرین مردِ دلیر
مانده در چنگال گرگ خود اسیر

هرکه گرگش را دراندازد به خاک
رفته رفته مى‌شود انسان پاک

هرکه با گرگش مدارا مى‌کند
خلق و خوى گرگ پیدا مى‌کند

هرکه از گرگش خورد دائم شکست
گرچه انسان مى‌نماید، گرگ هست

در جوانى جان گرگت را بگیر
واى اگر این گرگ گردد با تو پیر

روز پیرى گرکه باشى همچو شیر
ناتوانى در مصاف گرگ پیر

اینکه مردم یکدگر را مى‌درند
گرگهاشان رهنما و رهبرند

اینکه انسان هست این سان دردمند
گرگها فرمان روایى مى‌کنند

این ستمکاران که با هم همرهند
گرگهاشان آشنایان همند

گرگها همراه و انسانها غریب
با که باید گفت این حال عجیب
 
پایان
 
اکنون
به
ذلت طرز «تفکر» فرمالیستی،
ذلت توسل به زنجیره علی
مزید می شود.

در
زنجیره علی
مرتب
جای علت و معلول 
عوض می شود
و
خودفریبی و عوام فریبی 
رونق می گیرد.

در این جور مواقع و موارد
است
که
خون هگل
به
جوش می آید
و
از
علیت کریه
سخن می گوید.

ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر