۱۳۹۸ اسفند ۷, چهارشنبه

لطایف الملل (۴)

 
 
لطایف الملل
برگردان
شین میم شین

۱۴


دیوگنس
روی هم رفته
لحن تند و تیزی داشت.
روزی
از
جلوی بساط تیر انداز شلخته ای
می گذشت.


فوری
خود
را
جلوی هدف تیراندازی او قرار داد
و
گفت:
«تیراندازی کن.
من نمی خواهم تیر بخورم.»

۱۵

یک آتنی به رفیقش گفت
که
خواب دیده است
که
سوزنی در پایش فرو رفته است.

رفیقش
بر سرش داد کشید:
«کره خر.
مگر
پا برهنه می خوابی؟»

۱۶

گدایی وارد خانه هندی خرپولی شد.

هندی گفت:
«متأسفم.
نانوا هنوز نان نیاورده است.»

گدا گفت:
«پس یک کمی آرد به من بده»

هندی گفت:
«آرد هم تمام شده است.»

گدا گفت:
«پس.
جرعه ای آب به من بده
که
از تشنگی دارم، می میرم.»

هندی گفت:
«آب هم هنوز نیاورده اند.»

گدا گفت:
«حتما.
 در این خانه اندکی روغن یافت می شود
که
به
من بدهی.»

هندی گفت:
«نه.
روغن هم نداریم.»

گدا گفت:
«اگر اصلا چیزی نداری،
پس
معطل چه هستی؟
بیا برویم و با هم گدایی کنیم.»

۱۷

پدر مردی از کومای (ایتالیای باستان) در اسکندریه مرده بود.
پسر جنازه پدرش را داده بود، مومیایی کنند.
وقتی برای تحول گرفتن جنازه پدرش رفت،
چشمش به چندین جنازه مومیایی شده افتاد.
مومیایی گر
پرسید:
«پدرت علامتی چیزی داشت؟»

پسر پس از تأملی عمیق گفت:
«سرفه داشت.»

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر