۱۳۹۸ بهمن ۲۳, چهارشنبه

خود آموز خود اندیشی (۲۱۳)


شین میم شین

نه 
اندیشه مادرزاد وجود دارد
و
نه
 اندیشیدن مادرزادی.
اندیشیدن
را
باید مثل هرعلم،
در روندی دشوار فراگرفت.

شیخ سعدی
(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۲۶)

حکایت پنجم
ادامه

۱     
چو بشنید، دانای روشن نفس
به تندی بر آشفت،
کای تکله،
بس
طریقت، به جز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجاده ودلق نیست.

تو بر تخت سلطانی خویش باش
به
اخلاق،
پاکیزه درویش باش

معنی تحت اللفظی:
تو
به
لحاظ جایگاه جامعه ای
 سلطنت کن
و
به
 لحاظ اخلاقی
پارسا باش.

سعدی
در
 این بیت شعر،
دیالک تیک مادی و فکری
را
به
 شکل وحدت سلطنت و طریقت تحریف می کند.

یعنی
به
وحدت میان اقطاب دیالک تیکی
را
مطلق می کند
و
مبارزه میان آنها
را
انکار.

می توان گفت
که
سعدی
 از
سوئی
دیالک تیک طبقه حاکمه و توده
 را
به
 شکل دیالک تیک پادشاه و درویش بسط می  دهد
و
 بعد
 دو قطب متضاد آن را در هم ذوب می کند
و
 دیالک تیک
را
از بین می برد،
آن سان که پادشاه هم می تواند پادشاه باشد و هم درویش.

سعدی
از
سوی دیگر
 برای اثبات صحت و واقعیت و عملیت این رهنمود
دیالک تیک پدیده و ماهیت
(دیالک تیک ظاهر و ذات)
 را
به
 شکل دیالک تیک سلطنت و طریقت بسط می  دهد.

چنین وحدت متافیزیکی و میستیکی (عرفانی)
محال است.
نمی توان
هم
سلطان بود وبه استثمار توده مولد فرمان داد
و
هم
زاهد بود و متدین و پارسا و جهانگریز بود.

بدون درک و هضم دیالک تیک ماتریالیستی
نمی توان در دام های ایده ئولوژیکی که سعدی بر سر راه خواننده می گسترد، نیفتاد.

ترفند های دیالک تیکی سعدی
را
فقط می توان با درک دیالک تیک ماتریالیستی
 کشف و افشا کرد.

اخلاق
یکی از عناصر روبنای ایده ئولوژیکی است
و
تابع زیربنای اقتصادی
است.

دست خود آدم ها هم نیست.
سلطنت
همان
و
اخلاق درخور سلطنت داشتن
همان.

این بیت شعر سعدی
نیز بیت شعری به ظاهر معقول و پسندیده است:
می توان سلطان بود و در عین حال اخلاق درویشان را داشت.

فریب ظاهراین بیت شعر را نیز نباید خورد.

سعدی خود، بیش از هرکسی، به بطلان این بیت شعر واقف است.

ما این مسئله را مورد تحلیل علمی قرار می دهیم:
سلطان بر خلاف تصور عوام، انسانی منفرد، مستقل و خودمختار نیست.

حتی خودکامه ترین سلاطین نمی توانند خودمختار باشند.

سلاطین شخصیت های حقوقی اند و همانقدر خودمختار و مستقلند که مدیر و رئیس مدرسه، شرکت، کارخانه، کنسرن، بانک و غیره
مستقل و خودمختارند.

تئوری «شبان ـ گرگ ـ گله» سعدی، 
علیرغم بطلان بی چون و چرایش، 
حاوی هسته واقعی و معقولی 
است.
سلطان نماینده طبقه حاکمه است.
به
همان سان
که
شبان مأمور صاحبان گاو و گوسفند است.

سلطان در رأس دولت قرار دارد و دولت ابزار سرکوب طبقه حاکمه است.

دولت
 ابزار دیکتاتوری طبقاتی
 است.
 
سلطنت
 فونکسیونی است که به عهده سلطان نهاده می شود.

زیر چتر دولت (مثلا سلطنت) طبقات متخاصم به مبارزه و همزیستی همزمان با یکدیگر ادامه می دهند،
 بی آنکه همبود تضادمند از هم پاشیده شود:
حذف این چتر وحدت ساز 
(دولت، ولایت، سلطنت، جمهوریت)،
همان
 و
 فروپاشیدن همبود، 
همان.

هر فونکسیونر
 فقط و فقط از آزادی و استقلال نسبی برخوردار است 
و
نه
 مطلق و بی حد و حصر.
سلطان 
هم همین طور.

هرکس بنا بر جایگاه اجتماعی خویش دارای خصوصیات اخلاقی و فکری و هنری و استه تیکی خاص آن جایگاه می گردد.
سعدی می تواند برادر بقال خود را قبل از بقال شدن و بعد از بقال شدن مورد مقایسه قرار دهد.
بقال شدن،
همان
 و
 کسب تدریجی خصوصیات خرده بورژوائی،
همان.

جلاد شدن،
همان
 و
 قسی القلب شدن،
 همان.

هر فونکسیونی خصوصیات متناسب با خود را در جریان عمل پدید می آورد و ایجاب می کند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر