آرتور شوپنهاور
(۱۷۸۸ ـ ۱۸۶۰)
فیلسوف، نویسنده و استاد در مدارس عالی آلمان
آموزش او شامل اتیک، متافیزیک و استه تیک بوده است.
او فلسفه کانت را مرحله تدارکی فلسفه خویش می دانست.
او جهان را مبتنی بر اصل نامعقول قلمداد می کرد
در زمینه آموزش ایده ای افلاطون و فلسفه های شرق نیز صاحب نظر بوده است.
او نماینده ایدئالیسم ذهنی و در تئوری شناخت نماینده سوبژکتیویسم بوده است.
ویرایش و تحلیل
از
مسعود بهبودی
و
جان کلام این نظریه ماکیاولی
تا جایی که به قانونی و اخلاقی بودن روابطشان مربوط میشود،
اصل «آنچه بر خود نمیپسندی بر دیگران نیز مپسند»
مصداق دارد،
در مورد ملتها و در سیاست
عکس این اصل
اقتضا میکند:
«آنچه بر خود نمیپسندی بر دیگران بپسند».
این اصل ماکیاولیایی
همواره ردای برازندهتری برای شهوت دزدی است
تا
دروغهای بسیار واضح در نطق رئیس دولت.
آرتور شوپنهاور
معنی دزدی
را
نمی داند.
دزدی
یعنی
از
آن خود کردن مخفیانه مال همنوع خود.
دزدی
از
صفات تحتانی ترین لایه اجتماعی
(لومپن پرولتاریا)
است.
رؤسای دولت
اما
بر عکس
عضو و جزو رأس هرم طبقاتی طویله طبقاتی اند
و
نه
عضو و جزو تحتانی ترین لایه اجتماعی.
طبقه حاکمه
هم
همین را می خواهد.
دزد نامیدن میلیاردرها
ترفند ایده ئولوژیکی دیرآشنای طبقه حاکمه انگل
است.
۱
این اصل ماکیاولیایی
همواره ردای برازندهتری برای شهوت دزدی است
تا
دروغهای بسیار واضح در نطق رئیس دولت.
آرتور شوپنهاور
شعر
تحویل خواننده لاطائلات خود می دهد.
او
به
همین دلیل
از
شهوت دزدی
دم می زند.
شعار «آنچه بر خود نمیپسندی بر دیگران بپسند».
به
معنی ستم بر همنوع خویش
است
و
ستمگری بر همنوع
نه
شهوت و میل و هوس غریزی،
بلکه
مشخصه طبقاتی
است.
از
شوپنهاور
چه پنهان
که
سلب آدمیت از همنوع
برده کردن او
و
به
ضرب شلاق
کار کشیدن از او
ضد طبیعت انسانی
است
ولی
جزو الزامات فرماسیون های اقتصادی برده داری و فئودالی و بورژوایی
است
و
کمترین سنخیتی با دزدی و شهوت و میل و هوس ندارد.
ما
در این جور موارد
با
دیالک تیک زیربنای اقتصادی و روبنای ایده ئولوژیکی
سر و کار پیدا می کنیم.
ارباب
تحت تأثیر روبنای ایده ئولوژیکی
همنوع سلب آزادی و آدمیت شده
را
اصلا
آدم حساب نمی کند.
برده برای برده دار
فرقی با گاو و گاوآهن ندارد.
به
همین دلیل
دم زدن از شهوت دزدی
در
بهترین حالت
نشانه حماقت
است.
چون کسی از گاو و گاوآهن
چیزی نمی دزد.
امروزه
هم
در
طویله جماران
سرمایه دارانی
را
که
دستمزد کارگران
را
بالا می کشند،
دزد می نامند.
اینها نیز از روبنای ایده ئولوژیکی طویله
بی خبرند.
بورژوازی
بسان برده داران سابق
توده کارگر
را
با
گاو و گاوآهن
یکسان تصور می کند
و
از این رو
اگر طبقه کارگر رو داری کند،
با
زبان آتش
او
را
به
جای خود می نشاند.
دیالک تیک زیربنای اقتصادی و روبنای ایده ئولوژیکی
را
همین جور جاها
می توان اثبات کرد
و
به
مارکسیسم ـ لنینیسم
ایمان آورد.
در
خیزش خلق در آبانماه
همین دیالک تیک در مواعظ سید علی و لاشخورهای زن و نر دیگر
طنین افکند.
سیدعلی
توده عاصی
را
اشرار
و
ضعیف
دزد کامپیوتر
نامید
و
فرمان آتش صادر کرد.
این یعنی هویت (یکسانی) توده با گاو و گاوآهن.
تیرباران توده
قابل قیاس
است
با
به
کوره آتش سپردن گاوآهن و یا به مذبح بردن گاو سرکش.
ادامه دارد.
آرتور شوپنهاور
(۱۷۸۸ ـ ۱۸۶۰)
فیلسوف، نویسنده و استاد در مدارس عالی آلمان
آموزش او شامل اتیک، متافیزیک و استه تیک بوده است.
او فلسفه کانت را مرحله تدارکی فلسفه خویش می دانست.
او جهان را مبتنی بر اصل نامعقول قلمداد می کرد
در زمینه آموزش ایده ای افلاطون و فلسفه های شرق نیز صاحب نظر بوده است.
او نماینده ایدئالیسم ذهنی و در تئوری شناخت نماینده سوبژکتیویسم بوده است.
ویرایش و تحلیل
از
مسعود بهبودی
و
جان کلام این نظریه ماکیاولی
تا جایی که به قانونی و اخلاقی بودن روابطشان مربوط میشود،
اصل «آنچه بر خود نمیپسندی بر دیگران نیز مپسند»
مصداق دارد،
در مورد ملتها و در سیاست
عکس این اصل
اقتضا میکند:
«آنچه بر خود نمیپسندی بر دیگران بپسند».
این اصل ماکیاولیایی
همواره ردای برازندهتری برای شهوت دزدی است
تا
دروغهای بسیار واضح در نطق رئیس دولت.
آرتور شوپنهاور
معنی دزدی
را
نمی داند.
دزدی
یعنی
از
آن خود کردن مخفیانه مال همنوع خود.
دزدی
از
صفات تحتانی ترین لایه اجتماعی
(لومپن پرولتاریا)
است.
رؤسای دولت
اما
بر عکس
عضو و جزو رأس هرم طبقاتی طویله طبقاتی اند
و
نه
عضو و جزو تحتانی ترین لایه اجتماعی.
طبقه حاکمه
هم
همین را می خواهد.
دزد نامیدن میلیاردرها
ترفند ایده ئولوژیکی دیرآشنای طبقه حاکمه انگل
است.
۱
این اصل ماکیاولیایی
همواره ردای برازندهتری برای شهوت دزدی است
تا
دروغهای بسیار واضح در نطق رئیس دولت.
آرتور شوپنهاور
شعر
تحویل خواننده لاطائلات خود می دهد.
او
به
همین دلیل
از
شهوت دزدی
دم می زند.
شعار «آنچه بر خود نمیپسندی بر دیگران بپسند».
به
معنی ستم بر همنوع خویش
است
و
ستمگری بر همنوع
نه
شهوت و میل و هوس غریزی،
بلکه
مشخصه طبقاتی
است.
از
شوپنهاور
چه پنهان
که
سلب آدمیت از همنوع
برده کردن او
و
به
ضرب شلاق
کار کشیدن از او
ضد طبیعت انسانی
است
ولی
جزو الزامات فرماسیون های اقتصادی برده داری و فئودالی و بورژوایی
است
و
کمترین سنخیتی با دزدی و شهوت و میل و هوس ندارد.
ما
در این جور موارد
با
دیالک تیک زیربنای اقتصادی و روبنای ایده ئولوژیکی
سر و کار پیدا می کنیم.
ارباب
تحت تأثیر روبنای ایده ئولوژیکی
همنوع سلب آزادی و آدمیت شده
را
اصلا
آدم حساب نمی کند.
برده برای برده دار
فرقی با گاو و گاوآهن ندارد.
به
همین دلیل
دم زدن از شهوت دزدی
در
بهترین حالت
نشانه حماقت
است.
چون کسی از گاو و گاوآهن
چیزی نمی دزد.
امروزه
هم
در
طویله جماران
سرمایه دارانی
را
که
دستمزد کارگران
را
بالا می کشند،
دزد می نامند.
اینها نیز از روبنای ایده ئولوژیکی طویله
بی خبرند.
بورژوازی
بسان برده داران سابق
توده کارگر
را
با
گاو و گاوآهن
یکسان تصور می کند
و
از این رو
اگر طبقه کارگر رو داری کند،
با
زبان آتش
او
را
به
جای خود می نشاند.
دیالک تیک زیربنای اقتصادی و روبنای ایده ئولوژیکی
را
همین جور جاها
می توان اثبات کرد
و
به
مارکسیسم ـ لنینیسم
ایمان آورد.
در
خیزش خلق در آبانماه
همین دیالک تیک در مواعظ سید علی و لاشخورهای زن و نر دیگر
طنین افکند.
سیدعلی
توده عاصی
را
اشرار
و
ضعیف
دزد کامپیوتر
نامید
و
فرمان آتش صادر کرد.
این یعنی هویت (یکسانی) توده با گاو و گاوآهن.
تیرباران توده
قابل قیاس
است
با
به
کوره آتش سپردن گاوآهن و یا به مذبح بردن گاو سرکش.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر