۱
ما
در
دورانی به سر میبریم
که
عصرِ قهرمانان و پهلوانانِ منفردِ متکی
به قوت روح و بی اعتنا به توده های لَخت و ترسو
پایان یافته
و
عصرِ
قهرمانان خلقی، مجاهدان وابسته به جنبش خلق
که
به
جهانبینی انقلابی و
سازمان انقلابی مجهزند،
آغاز شده است.
۱
طبری
در
این ردیه بر تئوری نخبگان هزارخانی (و بهرنگی)
تفاوت عصر و یا دوران کنونی با دوران قبلی
را
در
پرتو شخصیت
توضیح می دهد.
از
دید طبری
در
فرماسیون های ماقبل سرمایه داری
نقش تعیین کننده
در
دیالک تیک شخصیت و توده
از
آن شخصیت (قهرمان منفرد، پهلوان، پیامبر، امام، پادشاه، یاغی)
بوده است
و
توده
ترسو و نتیجتا لخت و عاطل و باطل
بوده است.
آیا
واقعا
چنین بوده است؟
چرا
طبری و شاید هم سیاوش کسرایی
به
این نتیجه رسیده اند؟
آیا
در
انقلابات بورژوایی
در
اروپا
تعیین کننده
شخصیت ها
بوده اند
و
توده
عاطل و باطل
بوده است؟
آیا
در
جنبش انقلابی ـ ضد فئودالی ـ دهقانی معروف به جنگ های سی ساله در آلمان
تعیین کننده
کشیشه و کشیشی انقلابی
بوده است
و
توده های رعیت
عاطل و باطل بوده اند؟
آیا
شخصیت ها
«
قهرمانان خلقی، مجاهدان وابسته به جنبش خلق
و
مجهز
به
جهانبینی انقلابی و
سازمان انقلابی»
نبوده اند؟
حتی
در
فرماسیون برده داری،
در
جنبش های بردگان
تعیین کننده
شحصیت ها
بوده اند
و
توده برده
لخت و ترسو و عاطل و باطل
بوده است؟
مثلا
اسپارتاکوس
به
تنهایی
بر
ضد امپراطوری برده داری روم
رزمیده و بر دار شده است؟
اسپارتاکوس و یاران
«
قهرمانان خلقی، مجاهدان وابسته به جنبش خلق
و
مجهز
در
به
جهانبینی انقلابی و
سازمان انقلابی»
حد توسعه نیروهای مولده زمان خود
نبوده اند؟
دیالک تیک شخصیت و توده
که
تازگی ندارد.
دیالک تیک شخصیت و توده
یکی
از
مهمترین دیالک تیک های ماتریالیسم تاریخی
است
و
بسان همه مفاهیم و مقولات و دیالک تیک های ماتریالیسم تاریخی
شامل حال کلیه فرماسیون های اقتصادی جامعه بشری
می شود.
تاریخ
معماری جز توده
نداشته، ندارد و نخواهد داشت.
نقش تعیین کننده توده در تاریخ
نه
ادعایی سوبژکتیو،
بلکه
واقعیتی عینی و انکارناپذیر
است.
نکته باریکتر از مو
این
است
که
توده
در
جامعه طبقاتی
تحت رهبری طبقه اجتماعی معینی
فونکسیون خود
را
عملی می سازد.
به
زبان
فلسفی
توده
تحت رهبری سوبژکت تاریخ
تاریخ می سازد.
۲
تنها به یاری چنین قهرمانانی است
که
میتوان
وظایف عظیم و ما وراء بغرنجِ تحولِ بنیادی جامعه
را
حل
کرد.
فرمولبندی طبری در این جمله،
دقیق و درست نیست:
مفهوم قهرمان
در
دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم
نادقیق و ناقص و نارسا ست.
در
ادبیات مارکسیستی ـ لنینیستی
اولا
از
مفهوم شخصیت
استفاده می شود.
فرق و تفاوت و تضاد قهرمان و پهلوان با شخصیت
این است
که
قهرمان و پهلوان فقط اهل رهبری رزم عملی
است.
در
حالیکه
شخصیت
فونکسیون های متنوع و متفاوتی
به
عهده دارد.
شخصیت
می تواند
رهبری رزم ایده ئولوژیکی
سیاسی
اقتصادی
نظامی
هنری
و
غیره
را
عهده دار باشد.
خود روزبه، سیامک، حجری، عموئی، طبری، اسکندری، کیانوری، کسرایی، زهری، آریان پور، انصاری، شهبازی، خاوری، مهرگان، حکمتجو، تیزابی و غیره
شخصیت های توده
محسوب می شوند
که
فونکسیون های به کلی متفاوتی
عهده دار بوده اند.
۳
تنها به یاری چنین قهرمانانی است
که
میتوان
وظایف عظیم و ما وراء بغرنجِ تحولِ بنیادی جامعه
را
حل
کرد.
برای انجام «وظایف عظیم و ما وراء بغرنجِ تحولِ بنیادی جامعه»
نه
قهرمانان کذایی،
بلکه
حزب طراز نوین شخصیت پرور متشکل از شخصیت ها
لازم
است.
یعنی
حزب طرازنوین طبقه کارگر
لازم
است
که
باید
حزبی فلسفی اندیش
باشد.
وظیفه مهم طبقه کارگر
در
دوران کنونی
تشکیل حزب مارکسیستی ـ لنینیستی طراز نوین کل اندیش (فلسفی اندیش)
است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر