محمدعلی عمویی
مستند سیمرغ
(ناگفته های حزب توده)
قسمت اول
تحلیلی
از
گاف سنگزاد
چکیده مصاحبه خسرو شمیرانی با محمدعلی عمویی
شهروند
٢۸ فروردین ١٣۸٣
محمدعلی عمویی
مصاحبهگر:
خسرو شميرانی
نورالدين كيانوری و احسان طبری
تا آخرين لحظه يعنی پس از دوران زندان نيز
از
مشی حزب دفاع كردند.
سؤال من اين است كه چگونه يك مشی صحيح
مي تواند به تلاشی پرسابقه ترين حزب مدرن ايران بيانجامد؟
انسان ها
من نمي توانم آنطور كه شما مي طلبيد،
به
بررسی نظرات طبری و كيانوری
بپردازم.
همينقدر بگويم كه تجربه من از آن دوران مشخص
مرا به آنجا مي رساند كه امروز همان احترام و حرمت را برای آقايان كيانوری و طبری داشته باشم كه در دوران فعاليت داشتم.
من با همان نگاه به كار سياسی اين دو مبارز سياسی نگاه مي كنم.
من از دوران پس از زندان آنها سخن مي گويم.
ببينيد
آزادی آنها
امری صوری بود.
آنها عملا پس از آزادی نيز در بند بودند.
بگذاريد داستانی را در اين رابطه براي تان نقل كنم:
يكی از دوستان ما كتاب خاطرات دكتر كيانوری را نزد او برده از او خواهش كرده بود تا كتاب را امضا كرده و جمله يادبودی بنويسد.
كيانوری سؤال مي كند،
مگر اينها خاطرات و نوشته های من هستند
كه
من آن را امضاء كنم!
يعنی عملاً انتصاب اين نوشته ها را به خودش كتمان مي كند.
البته واقف هستيد كه آنها توسط خود دستگاه چاپ و منتشر شدند
و
نه
به صورت خاطرات.
آنها
به صورت پرسش و پاسخ،
دقيق تر بگويم [پروتكل] بازجويی بودند.
هنگام ضربه به تشكيلات حزب توده چنان به نظر ميآمد كه دستگاههای اطلاعاتی رژيم، چارت سازمان مخفی حزب را به خوبی كف دست ميشناسند. در اين باره چه مي گوييد؟
من نمي دانم اين را بر چه اساسی مي گوييد.
اما خوب سازمان مخفی برای حكومت مهمتر بود و به همين دليل برای آن بيشتر نيرو گذاشته بودند!
مي خواهم به نقش آقای پرتوی در آن جريانات . . .
بله بله متوجه سؤال شما شدم!
قضاوت در مورد آقای پرتوی مي تواند غيرمنصفانه باشد
و
يا برعكس با تساهل و گذشت بيش از حد باشد.
آقای پرتوی يقينا مسئوليت سنگينی بر دوش دارد و تاريخ نشان خواهد داد
كه او كی و كجا به پاسخگويی مي نشيند.
اما اينكه به طور قاطع بخواهيم او را محكوم كنيم و بگوييم كه او سازمان مخفی را به دستگاه لو داد، موافق نيستم.
البته قرائنی از قبل از حمله به حزب وجود دارد كه اين قرائن ذهن انسان را معطوف مي كند به اينكه پرتوی يك معاملاتی با آقايان داشته است.
اما حكم نميتوان صادر كرد.
من با افرادی صحبت كردم كه هنگام دستگيری اعضای خانواده شان خود شاهد همراهی آقای پرتوی با ماموران حكومتی بوده اند.
در اينجا من به اعضای سازمان مخفی اشاره دارم.
آنچه من گفتم مربوط به برخورد آقای پرتوی قبل از دستگيری وی بود
اما او از لحظه بازداشت به بعد يعنی شب ششم ارديبهشت سال ١٣۶٢
صد درصد تسليم آنها بود
و
تن به همه گونه همكاری با آنها داد.
اين همكاری شامل تمام مراحل دستگيري، بازجويی و «دادگاه»ها مي شد.
آقای پرتوی پس از دستگيری بدون ترديد همچون يك مامور دستگاه عمل كرده است. آنچه از نظر من مورد شك و قبل از صدور حكم نهايی مستحق تحقيق و بررسی است، رابطه او با دستگاه قبل از ضربه به حزب است.
همانطور كه قبلا نيز اشاره كردم برای من دست كم دو قرينه وجود دارد كه او قبل از حمله وارد معاملاتی با حكومت شده بوده است!
آيا يكی از اين قرائن بازداشت كوتاه مدت وی در سال ١٣۵۹ نيست؟
بله
اين يكی از آنها ست
كه
مي تواند زمينه شناسايی وی بوده باشد.
قرينه ديگر كه مورد نظر من است،
ماجرای مراجعه ماموران كميته غرب تهران به منزل او ست.
در اين مراجعه آنها مقدار زيادی اسناد و نامه ها را با خود برده و يادداشتی مي گذارند كه صاحب اين وسائل به محل كميته مراجعه كرده و آنها را بازپس بگيرد.
او نيز به كميته مراجعه كرده و وسائل را بازپس مي گيرد.
او اين داستان را اين گونه به حزب گزارش كرد كه نامه ای در آنجا بود و فردی از من سؤال كرده بود كه صاحب يك كلاشينكف است و براساس مواضع حزب بايد با اين اسلحه چكار كند، من هم گفته بودم كه راهنمايی مي كنم و به ماموران كميته توضيح دادم كه از آن فرد خواسته ام تا اسلحه اش را تحويل دهد.
پرتوی در ادامه گزارش خود گفته بود
كه
با ماموران كميته همراه با من به منزل آن فرد آمدند.
من در آنجا كلاشينكف را گرفته و تحويل دادم.
آنها نيز صحت گفته مرا پذيرفته و داستان فيصله يافت.
حال وقتی توجه مي كنيم كه اين ماجرا زمانی اتفاق افتاده است
كه
اعضای حزب به خاطر به همراه داشتن يك اعلاميه كه مضمون آن تنها دعوت به دفاع از دستاوردهای انقلاب بود
بازداشت شده و مورد ضرب و شتم قرار مي گرفتند،
اين برای من يك قرينه بسيار قوی ست كه بايد مورد توجه قرار بگيرد.
آقای فروغيان عضو كميته مركزی حزب توده ايران كه به عنوان رابط حزب با حزب كمونيست اتحاد شوروی عمل مي كرد، در جايی گفته است كه قبل از حمله به حزب، شوروی ها هشدار داده بودند كه اوضاع وخيم است و حزب بايد آماده برخورد شديد حكومت باشد.
اما رهبری حزب توده از اين اطلاعات برای حفظ جان اعضايش استفاده نكرد،
چرا؟
اول اين كه اطلاع صحيح است.
اين خبر منتقل شد،
علاوه بر اين كه آنها خواسته بودند رفيق كيانوری به ملاقات آنها برود.
پيام آنها واضح بود و رهبری هشدار را دريافت كرد،
جلسات متعددی در اين رابطه برگزار شد و سرانجام تصميم آن شد كه مجموعه رهبری از كشور خارج شود.
تداركات اين كار نيز ديده شد.
قرار بر آن بود كه تنها ٢ نفر برای اداره امور حزب در ايران بمانند كه اين دو نفر عبارت بودند
از
رفيق جوانشير و من.
اما در مرحله اجرا هيچ يك از رفقا حاضر به ترك ايران نشدند.
جملگی گفتند اگر خطری هست به جان مي خريم.
بويژه پاره ای از رفقا كه دوران مهاجرت در رژيم گذشته را تجربه كرده بودند
اظهار مي كردند كه حاضرند در ايران كشته شوند،
اما يك بار ديگر به مهاجرت نروند.
رهبری حزب ميتوانست اين مسئوليت را برای خودش بپذيرد اما تكليف صدها و شايد هزاران عضو و طرفداری كه در اثر سهل انگاری رهبری حزب توده دچار زندان و شكنجه شدند،
چه مي شود؟
ببينيد
در حال حاضر
آن چه من مي گويم
ارزش گذاری موضوع و تصميم نيست
من تنها آنچه را كه رخ داد
توضيح دادم.
به گمان من
نمي توانيم بدون تعمق و اين چنين سريع قضاوت كنيم.
چه بسا هرگاه رهبری خارج مي شد فشار بيشتری به بدنه حزب وارد مي شد و ماندن آنها سبب شد كه خودشان فشار عمده را جذب كنند.
فراموش نكنيم
كه
حزب علنی فعاليت مي كرد و بخش عظيمی از كادرهای آن شناخته شده بودند و در صورت رفتن رهبری
آن چه برای كميته مركزی اتفاق افتاد
برای كادرهای پايين تر و اعضاء پيش مي آمد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر