۱۳۹۷ آذر ۲۴, شنبه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (۸۰۵)

 
جمعبندی
از
مسعود بهبودی
 
 

ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﺎ ﻫﻢ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﻫﺴﺘﻨﺪ،
ﺑﻪ ﻣﺎ " ﺁﺭﺍﻣﺶ " ﻣﯿ ﺪﻫﻨﺪ
ﻭ ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺑﺎ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﯼ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺑﻪ ﻣﺎ " ﺩﺍﻧﺶ " ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ
ﺁﺩﻣﯽ ﺑﺮﺍﯼ " ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻥ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ " ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﺩ
ﻭ ﺑﺮﺍﯼ " ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺯﯾﺴﺘﻦ " ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺶ
حریف

۱
همعقیده؟

۲
عقیده زمانی مطرح می شود که پای مذهبی و سودای عوامفریبی در میان باشد.

۳
آدم
اما
به شرطی آدم است که خود اندیش باشد.

۴
خود اندیشی
فرمی از هماندیشی است:
همانیدشی می تواند حاوی سه فرم زیر باشد:

الف
هماندیشی با خویشتن (با من درونی) خویش = خود اندیشی

ب
هماندیشی بی واسطه (رو در رو) با حریفی

پ
هماندیشی با واسطه (غیرمستقیم) مثلا خواندن کتابی
شنیدن سخنی

۵
کسی که همسنگر طبقاتی تو باشد
آرامش خرکی تو را به هم می زند.

۶
تو را بیدار می دارد.
تو را هشیار می خواهد.

۷
کسی که مخالف تو باشد
یعنی در جبهه طبقاتی مخالف تو باشد
فقط
اگر خر باشد
از تو انتقاد می کند و به تو دانش می دهد.
فقط
اگر خر باشد.

۸
دشمن طبقاتی تو
هزار دام بر سر راه تو می گسترد
هزار چاه در راه تو می کند
هزار گمراهه نشانت می دهد.

از جیتقه زرد تا پیراهن سرخ

۱
به دست مردم برای مردم؟

۲
مردم
در
طویله طبقاتی
به طبقات متضاد تقسیم بندی می شوند.

۳
هم
طبقه حاکمه
از سید علی تا جنتی
جزو مردم است
و
هم توده مولد و زحمتکش
از برزگر تا کارگر
از پیشه ور تا رفتگر

۴
مردم همگون و هوموژن
در کره مقدس مریخ وجود دارد که همه با هم پشت سر امام غایب از نظر
نماز جماعت می خوانند
و
کیف خر می کنند.

۵
فلسفه جلیتقه زرد
فلسفه تعمیر اوتو مبیل است:
وقتی اوتو مبیل پنچر می شود
شوفر پیاده می شود
جیتقه زرد می پوشد تا هر رهگذری ببیندش.

۶
بعد
به تعویض چرخ پنچر می پردازد و دو باره با همان اوتو مبیل به طی همان راه سابق
ادامه می دهد

۷
جنبش جیتقه زر
در بهترین حالت
جنبش رفرمیستی ئی است:

الف
سیستم حاکم (ماشین و راه)
همان می ماند که بوده است.

ب
فقط چرخ پنچر
حتی المقدور
با چرخ دیگری
تعویض می شود.

۷
شعار منصوب بر شیشه ویترین ها هم
بیانگر همین محتوا ست:
داشتن حق قیام
به زبان رایج در طویله جماران
داشتن حق عرعر

۸
زنده باد انقلاب

۹
و
به قول حریفی از آلمان
«انقلاب حق بی چون و چرای توده خلق است.»

۹
حدس بزنید اسم حریف عالمانی را.

رویزیونیسم چیست؟

کیانوری نماینده رویزیونیسم بود.
حریف

ممنون

۱
مفهوم رویزیونیسم را ما ترجمه و منتشر کرده ایم.

۲
برنشتاین
به این دلیل نماینده رویزیونیسم است
که
مثلا

الف
دشمن سرسخت دیالک تیک است.

ب
دشمن آماج در جنبش اجتماعی است.

پ
یعنی
مثلا
مخالف ساختمان سوسیالیسم در جنبش کارگری است.

ت
برنشتاین
جنبش
را
فقط برای جنبش می خواهد
نه
برای رسیدن به آماج معینی

ث
برنشتاین
منکر و مخالف مبارزه طبقاتی است.

۳
استالینیست ها
هم
مثل شما
خروشچف را نماینده رویزیونیسم می دانند.

۴
 
ژان پل سارتر را می توان نماینده رویزیونیسم دانست.

۵
 
هربرت مارکوزه را و امثالهم را

۶
پیش شرط لازم برای رویزیون (تجدید نظر)
در مارکسیسم
فیلسوف بودن است.

۷
نه خروشچف خبری از فلسفه داشته و نه کیانوری.

۸
 
کیانوری دانشمند بوده است.

۹
کیانوری عالم علوم طبیعی ـ تجربی بوده است.

۱۰
استاد دانشگاه و دکتر و مهندس
در
معماری
شهرسازی
راه
و
ساختمان
بوده است.

۱۱
عیب مهم حزب توده
فلسفی نبودن آن بوده است.

۱۲
حزب توده
باید حزبی فلسفی باشد.

۱۳
 
کلاسیک های مارکسیسم ـ لنینیسم
همه
بدون استثناء
فیلسوف بوده اند.

۱۴
این بحث ادامه دارد
شاید
۵۰۰ بخش گردد.
 
 
میرزا محمد فرخی یزدی
شاعر و روزنامه‌نگار آزادی‌خواه و دموکرات صدر مشروطیت
سردبیر نشریات حزب کمونیست ایران از جمله روزنامه طوفان
نماینده مردم یزد در دوره هفتم مجلس شورای ملی
در زندان قصر فوت کرد ه‌است.
مدفن او نامعلوم
تاریخ تولد: ۱۸۸۹، یزد، ایران
تاریخ مرگ: ۱۸ اکتبر ۱۹۳۹، تهران، ایران
حزب: حزب سوسیالیست
کتاب‌ها: ديوان فرخى يزدى
 
ویرایش:
فرخی یزدی

هر که شد خام به صد شعبده خوابش کردند
هر که در خواب نشد خانه خرابش کردند

پشت دیوار
خری
داغ نمودند و به ما
وصفی از طعم دل انگیز کبابش کردند

گفته بودند که سازیم وطن همچو بهشت
دوزخی پر ز بلایا و عذابش کردند

بازی اهل سیاست که فریب است و ریا
«خدمت خلق ستمدیده»
خطابش کردند

اول کار بسی وعده شیرین دادند
آخرش تلخ شد و نقش بر آبش کردند

آنچه گفتند
نشد سرکه نیکو و حلال
در نهانخانه تزویر
شرابش کردند

ز که نالیم
که
از غفلت و نادانی ما
آنچه سرمایه شد ایجاد
سرابش کردند

لب فرو بسته ز دردیم و پشیمانی و غم
گر چه خرسندی و تسلیم حسابش کردیم
 
پایان

ویرایش:
اگر رادیکال بیندیشیم
باید
درست
همان چیزی را بخواهیم
که
دسترس ناپذیر
به نظر می رسد،
ولی
دسترس پذیری اش
قانونمند است و علمی و عینی است.

هفتمین اخترِ این صبحِ سیاه
هوشنگ ابتهاج

ای دریغا
چه گُلی
ریخت به خاک

چه بهاری
پژمرد

چه دلی
رفت به باد

چه چراغی
افسرد

هر شب این دلهره‌ ی طاقتسوز
خوابم از دیده ربود

هر سحر چشم گشودم
ـ نگران ـ
چه خبر خواهد بود؟

سرنوشتِ دلِ من بود در این بیم و امید
آه
ای چشمه‌ ی نوشینِ حیات،
ای امیدِ دلبند،
گرچه صد بار دلم از تو شکست
هیچگه از لبِ نوشت نبریدم پیوند

آخر ای صبحدمِ خون‌ آلود
آمد آن خنجرِ بیداد فرود

شش ستاره
به زمین درغلتید

شش دلِ شیر
فروماند از کار

شش صدا شد
خاموش

بانگِ خون در دلِ ریشم برخاست
پُر شدم از فریاد

هفتمین اخترِ این صبحِ سیاه
دلِ من بود
که
بر خاک افتاد

اخوان

مگر دیگر، فروغ ایزدی آذر، مقدس نیست؟
مگر آن هفت انوشه (نامیرا) خواب شان، بس نیست؟
زمین گندید، آیا بر فراز آسمان، کس نیست؟

ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر