۱۳۹۷ دی ۱۰, دوشنبه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (۸۱۴)

 
جمعبندی
از
مسعود بهبودی
 
 
اندکی اندر باب طبقات، اقشار و لایه های جامعه ای

۱
اگر
جامعه بشری
را
عمارتی
تصور و تصویر کنیم
بهتر می توانیم به درک و توضیح این مفاهیم فلسفی و سوسیولوژیکی (جامعه شناسی) نایل آییم:

۲
عمارت جامعه
حاوی زیربنای اقتصادی (مناسبات تولیدی) و روبنای ایده ئولوژیکی (دولت، مذهب، قضاوت، فلسفه، هنر، اتیک، استه تیک و غیره) 
است.

۳
عمارت جامعه
متشکل از طبقات جامعه ای است.

۴
بسته به فرماسیون اقتصادی در هر جامعه دو طبقه اصلی وجود دارند 
که 
در رابطه دیالک تیکی با یکدیگرند.

۵
سازمان تولید مایحتاج عمومی
عمدتا
به عهده این دو طبقه اصلی اند:

الف
دیالک تیک برده و ارباب برده دار ( اشرافیت برده دار و روحانی)

ب
دیالک تیک رعیت و ارباب فئودال ( اشرافیت فئودال و روحانی)

پ
دیالک تیک پرولتاریا و بورژوازی

۶
هر عمارت جامعه
بسان هر عمارت دیگر
از طبقات مختلف تشکیل می شود
که
در جوار دو طبقه اصلی و تحت سلطه طبقه حاکمه
وجود دارند.

۷
مثلا
در جامعه بورژوایی
بقایای فرماسیون های قبلی
کم و بیش
ادامه حیات می دهند:
برده ها
برده داران
رعایا
اشرافیت فئودال و روحانی
خرده مالکین
خرده بورژوازی
و غیره

۸
هر طبقه هر عمارت از خانه هایی تشکیل می یابد.

۹
به همان سان هم هر طبقه جامعه از لایه هایی (استرافیکاسیون) تشکیل می یابد.

۱۰
مثلا
طبقه سرمایه داران  
(بورژوازی)
از
بورژوازی تجاری
بورژوازی صنعتی
بورژوازی کشاورزی
بورژوازی مالی (بانکی)
بورژوازی بخش خدمات
 (مثلا بهداشت، ساختمان، راه، انتشارات، آموزش و پرورش و غیره)

۱۱
جامعه 
ضمنا از اقشاری تشکیل می یابد که به طبقات مختلف آن تعلق دارند.
به همان سان که هر عمارت اماکنی دارد که متعلق به سکنه همه طبقه های آنند.
اتاق تماشای تلویزیون و بحث و گردهمایی و غیره

۱۲
مثلا
قشر روشنفکر که تعلقات طبقاتی متفاوت دارند:
روشنفکر برده داران
روشنفکر اشرافیت فئودال و روحانی
روشنفکر بورژوازی اغازین
روشنفکر بورژوازی واپسین
روشنفکر پرولتری
روشنفکر رعایا و دهقانان
روشنفکر لومپن پرولتاریا

۱۳
اقشار جامعه ای هم حاوی لایه های متفاوت اند:
مثلا
قشر روشنفکر به لایه های زیر تقسیم بندی می شود:
لایه نویسندگی
شعر
نقاشی
تندیس سازی
وعظ
فلسفه
دانش
وکالت
قضاوت
سیاست
اقتصاد
تئوری
...
 
در مقدمه دیوان حافظ
ناشر هم همین ادعا را کرده است:

۱
فارس در عمر کوتاه حافظ = نصف عمر سعدی
۲۰ بار دست به دست شده است.

۲
شعر حافظ به همین دلیل
از دید ناشر
به راز و رمز سرشته است.

۳
ایراد بینشی ناشر این است که فراموش می کند
که
حافظ موضع طبقاتی ارتجاعی صریح و روشن دارد:

۴
اولا حافظ طرفدار هر قلدر از ره رسیده ای است.

۵
بهترین معشوق حافظ
مش تیمور لنگ = سلیمان زمان است
که خواجه تربیت پسرش را در وصیت نامه اش به او می سپارد و ضمنا از او قول کتبی گرفته
که روز قیامت
شفیعش باشد.

۶
خواجه
علاوه بر این هشدار می دهد که قول کتبی قلدر را با خود به گور خواهد برد تا روز قیامت در دست دشاته باشد
و
قلدر زیر قولش نزند.

۷
ثانیا حافظ کلی مدیحه در مدح هر قلدر دارد.

۸
ضمنا
بسان لاشخورها
مخالفین شاه متواری دو باره برگشته را به او لو می دهد
و
صوفیان اوپوزیسیون را ملحد فلان فلاان شده
می نامد.

۹
حافظ یکی از مرتجع ترین و مزور ترین شعرای فئودالیسم است.

۱۰
علاوه بر این
حافظ
هر چه دارد
از سعدی دارد.

۱۱
حافظ چیزی ندارد که سعدی نداشته باشد.

۱۲
نکته این است
که
حافظ
فقط و فقط
جنبه های منفی و خرافی و ارتجاعی سعدی را از ان خود کرده است و نه جنبه های مثبت و نسبتا راسیونالیستی سعدی را

۱۳
شعر حافظ
به لحاظ فرم و ساختار زیبا و به لحاظ محتوا و معنا
زباله
است.

۱۴
فقط به درد نقد دیالک تیکی می خورد.

۱۵
حافظ شاعر فلسفه فقیری است.

۱۶
به گرد سعدی حتی نمی رسد.

۱۷
سعدی همچنان و هنوز قله نشین فخر انگیز فکر و فرهنگ بشری در مقیاس جامعه و جهان است.

۱۸
سگ های توده
هر چه دارند از سعدی دارند

ویرایش:
بلکه برای این هدف که با جمعبندی تجربیات گذشته، از قوانین تاریخی بیاموزیم = بلکه به این نیت که با جمعبندی تجربیات (تجارب) گذشته، از قوانین تاریخی بیاموزیم = خطاهای خطیر خود را به یاد آوریم و به قوانین و قانونمندی های عینی حیات جامعه ای پی ببریم.

۱
دلیل نامگزاری جمهوری خلق چین به عنوان چین کمونیست
فقر فلسفه بوده است.

۲
فرمی از ولونتاریسم (اراده گرایی = بی اعتنایی به عینیت چیزها، پدیده ها و ورندها و سیستم ها = اوتوپی خواستن هر کاری = توانستن انجام آن کار) بوده است.

۳
این خیال باطل بوده است که
گویا
تاریخ
میدان پرش دلبخواهی است.

۴
نسیان ساده لوحانه ی خصلت پروسه ای (روندین، نردبانی ـ پلکانی (طبری) توسعه جامعه ای بوده است.

۵
شاید هم کشتن گربه دم حجله بوده است = همگانی کردن فی الفور مالکیت بر اساسی ترین وسایل تولید و خلع قدرت اقتصادی بورژوازی و ملاکین بوده است.

۶
بغرنجی توسعه در چین
نه فقط بقایای فرماسیون های برده درای و فئودالی
بلکه خصلت قاره ای و جمعیت بیشمار ان بوده است

سیر دیالک تیکی کمی - کیفی زایش و زوال

مارال

به پاس اولین بوسه ای که پدرم به رسم مهر در اولین ساعات تولد به گونه ام زد و من نفهمیدم
و
به یاد سوزنده ترین بوسه ی اخر که من به رسم وداع به صورتش زدم
و او نفهمید

۱
نه.
هم نوزاد بوسه نخستین را می فهمد و ذخیره می کند
تا بعد به یاد آورد و لذت برد

۲
و
هم محتضر بوسه فرزند دلبند خود را می فهمد و لبخند رضایت و لذت بر لبانش می روید.

۳
زایش و زوال فی الفور نیستند.

۴
سیر دیالک تیکی کمی و کیفی دارند.

۵
دلیلش
این است که
مغز
تشکیل و تعطیل ناگهانی
ندارد.

۶
نوزاد با مغز زاده می شود
و
پیر
با مغز تیک تاکنده می میرد.

اندکی اندرباب آدم ها و لومپن ها

۱
ویرایش:
دیوث.
نه
دیوس

۲
گه
نه گوه.

منظور
نه
منضور

۳
تو حتی شعری از لاشخورشاملو نخوانده ای و اگر تصادفا خوانده باشی
معنی اش را نفهمیده ای.

۴
فرهنگ واژه های تو
همه از دم
بند تنبانی اند.

۴
به عوض مغز در کله
لجن داری.

۵
مثل لات ها و لاشخورها فقط فحش بلدی.

۶
شاملو هم مثل تو بود.

۶
شعر شاملو به درد عیاش ها می خورد.
نه به درد آدم ها.

۷
ضمنا
ای بدبخت بیسواد
به
نظر آدم ها
نباید احترام گذاشت.

۸
به خود آدم ها باید احترام گذاشت.
اگر البته مثل تو لومپن و لات و لاشخور و خرتر از خر نباشند.

ماجرای عطر و عرب و عامر
حمید عرب عامری
با
سپاس از مارال

ویران کن و بگذار که ویرانه بماند
از قصه‌ی تو غصه‌ی جانانه بماند!

از روی سرم رد شو و نگذار پس از تو
جز خاطره‌ی موی تو بر شانه بماند!

از پشت همین پنجره‌ی بسته گذر کن
تا عطر قدم های تو در خانه بماند!

حیرانی محض است نصیب همه مرغان
تا گوشه‌ی لب‌های تو این دانه بماند!

آنسوی زمین خنده به لب‌های تو آمد
باعث شده این‌سو گل و گلخانه بماند

با یاد تو عشق است که این شاعر مجنون
دیوانه‌ی دیوانه‌ی دیوانه بماند.

۱
از پشت همین پنجره‌ی بسته گذر کن
تا عطر قدم های تو در خانه بماند!

حداقل پنجره را باز کن تا عطر وارد خانه شود.
شاعر حواس پرت.

۲
بعد
می توانیم در مورد ماندگاری عطر
که فرار مادر زاد است،
بحث کنیم

از قضا برعکس
مش بیدل

۱
ناقصان کذایی
رو به کمال دارند.

۲
مثال
ما
قبلا خر بوده ایم

۳
از خریت مرده ایم
سگ گشته ایم

۴
به عوض عرعر
پارس می کنیم
و
پرخاش و پاره سنگ
به نصیب می بریم

نه.

هر غزل خواجه
مسکن است و مخدر است.

۲
مفاهیم حافظ
سرشته به تریاک و هرویین اند.

۳
به عبارت دقیقتر
موجب سنتز مواد مخدر و مسکن در اندام خواننده و شنونده می شوند.

۴
هر غزل خواجه = یک بست تریاک اعلی مال کربعلی

ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر