۱۳۹۷ دی ۶, پنجشنبه

سیری در مرثیه ابتهاج «طبری» در رثای احسان طبری (۱)

  
 تحلیل
از
میمحا نجار

روزگارا 
قصد ایمانم مکن
زآنچه می گویم، پشیمانم مکن

کبریای خوبی از خوبان مگیر
فضل محبوبی ز محبوبان مگیر

گم مکن از راه
 پیشاهنگ
 را
دور دار از نام مردان 
ننگ 
را

گر بدی گیرد جهان را سربه‌سر
از دلم امید خوبی را مبر

چون ترازویم به سنجش آوری
سنگِ سودم را منه در داوری

چون که هنگام نثار آید
 مرا
حبّ ذاتم را مکن فرمانروا

گر دروغی بر من آرد کاستی
کج مکن راه مرا 
از 
راستی

پای اگر فرسودم و جان کاستم
آنچنان رفتم
 که
 خود 
می خواستم

هر چه گفتم جملگی از عشق خاست
جز حدیث عشق، گفتن 
دل نخواست

حشمت این عشق از فرزانگی است
عشق بی فرزانگی 
دیوانگی 
است

دل 
چو 
با 
عشق و خرد 
همره شود
دست نومیدی از او کوته شود

گر در این راه طلب
 دستم 
تهی است
عشق من پیش خرد 
شرمنده نیست


روی اگر با خون دل آراستم
رونق بازار او 
می خواستم

ره سپردم در نشیب و در فراز
پای هشتم بر سرِ آز و نیاز

سر 
به
 سودایی 
نیاوردم فرود
گرچه دست آرزو کوته نبود

آن قَدَر از خواهش دل سوختم
تا چنین بی خواهشی آموختم

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر