۱۳۹۷ مهر ۲, دوشنبه

بازگشت ـ شعری از محمد کاظم کاظمی


محمد کاظم کاظمی 
  (زادهٔ ۱۳۴۶، هرات)  
شاعر و نویسنده افغان 
 عضو گروه علمی برون‌ مرزی فرهنگستان زبان و ادب فارسی است. 
از سال ۱۳۹۵ 
 دبیر علمی یازدهمین جشنواره شعر فجر 
مؤلف آثار بیشمار: 
پیاده آمده بودم: مجموعه شعر، چاپ سوم، سوره مهر، تهران، ۱۳۸۸)
روزنه: مجموعه آموزشی شعر (چاپ پنجم، سپیده‌باوران، مشهد ۱۳۹۶)  
شعر پارسی (چاپ اول، ضریح آفتاب، مشهد، ۱۳۷۹)
کلید در باز: رهیافت هایی در شعر بیدل، (چاپ اول، سوره مهر، تهران، ۱۳۸۷)
همزبانی و بی‌زبانی، (چاپ اول، انتشارات عرفان، تهران، ۱۳۸۲)،
رصد صبح: خوانش و نقد شعر جوان امروز، (چاپ دوم، سوره مهر، تهران، ۱۳۹۰)
قصهٔ سنگ و خشت (گزیده شعر)، (چاپ ششم، کتاب نیستان، تهران، ۱۳۹۰)
کفران (گزیده اشعار)، چاپ دوم، نشر تکا، تهران، ۱۳۸۸.
گزیدهٔ غزلیات بیدل، (چاپ دوم، عرفان، تهران، ۱۳۸۸)،
این قند پارسی، فارسی دری در افغانستان امروز، عرفان، تهران، چاپ اول، ۱۳۸۹
مرقع صدرنگ: صد رباعی از بیدل (چاپ دوم، سپیده‌باوران، مشهد، ۱۳۹۰)
ده شاعر انقلاب (چاپ اول، سوره مهر، تهران، ۱۳۹۰
شعر مقاومت افغانستان، (گردآوری، با همکاری محمدآصف رحمانی)، تهران، حوزهٔ هنری سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۶۹
گزیدهٔ ادبیات معاصر، مجموعه شعر ۴۹؛ کتاب نیستان، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۸؛ چاپ دوم، ۱۳۸۰.
گزیدهٔ دیوان بیدل، به نشر، چاپ اول، ۱۳۹۲.
شمشیر و جغرافیا، مجموعه شعر؛ سپیده‌باوران، چاپ اول، ۱۳۹۲؛ چاپ دوم، ۱۳۹۳
  گردآوری دیوان خلیل‌الله خلیلی
  ویراستاری کتاب هایی چون افغانستان در پنج قرن اخیر میر محمدصدیق فرهنگ
 نقد بیدل صلاح‌الدین سلجوقی
 آثار هرات خلیل‌الله خلیلی
اخلاق نیکوماخوس صلاح‌الدین سلجوقی
 تجلی خدا در آفاق و انفس صلاح‌الدین سلجوقی
 افغانستان در قرن بیستم ظاهر طنین،
هزاره‌ ها حسن پولادی 
 شناسنامه افغانستان بصیراحمد دولت‌آبادی 
غروب
در
نفس گرم جاده
خواهم رفت‌

پياده
آمده‌ بودم‌،
پياده خواهم رفت‌

طلسم غربتم امشب شكسته خواهد شد
و سفره‌ ای كه تهی ‌بود، بسته خواهد شد

و در حوالی شب های عيد، همسايه‌!
صدای گريه نخواهی شنيد، همسايه‌!

همان غريبه كه قلك نداشت‌، خواهد رفت‌
و كودكی كه عروسك نداشت‌، خواهد رفت‌

منم
تمام افق را به رنج گرديده‌،
منم
كه هر كه مرا ديده‌، در گذر ديده‌

منم كه نانی اگر داشتم‌، از آجر بود
و سفره‌ ام
ـ كه نبود ـ
از گرسنگی پر بود

به هرچه آينه‌، 
تصويری از شكست من است‌
به سنگ‌ سنگ بناها، 
نشان دست من است‌

اگر به لطف و اگر قهر، می ‌شناسندم‌
تمام مردم اين شهر، می ‌شناسندم‌

من ايستادم‌، 
اگر پشت آسمان خم شد
نماز خواندم‌،
 اگر دهر ابن ‌ملجم شد

طلسم غربتم امشب شكسته خواهد شد
و سفره‌ام كه تهی بود، بسته خواهد شد
غروب در نفس گرم جاده خواهم ‌رفت‌
پياده آمده‌ بودم‌، پياده خواهم ‌رفت‌

چگونه بازنگردم‌، كه سنگرم آنجا ست‌
چگونه‌؟
 آه‌، مزار برادرم آنجا ست‌
چگونه باز نگردم كه مسجد و محراب‌
و تيغ‌، منتظر بوسه بر سرم آنجا ست‌
اقامه بود و اذان بود 
آنچه اينجا بود
قيام ‌بستن و الله اكبرم آنجا ست‌
شكسته ‌بالی ‌ام اينجا شكست طاقت نيست‌
كرانه‌ ای كه در آن خوب می ‌پرم‌، آنجا ست‌
مگير خرده كه يك پا و يك عصا دارم‌
مگير خرده‌، كه آن پای ديگرم آنجا ست‌

شكسته می ‌گذرم امشب از كنار شما
و شرمسارم از الطاف بی ‌شمار شما
من از سكوت شب سردتان خبر دارم‌
شهيد داده‌ ام‌، از دردتان خبر دارم‌
تو هم به ‌سان من از يك ستاره سر ديدی
پدر نديدی و خاكستر پدر ديدی
تويی كه كوچه غربت سپرده‌ ای با من‌
و نعش سوخته بر شانه برده‌ ای با من‌
تو زخم ديدی اگر تازيانه، من خوردم‌
تو سنگ خوردی اگر آب و دانه، من خوردم‌

اگرچه مزرع ما دانه‌ های جو هم داشت‌
و چند بته مستوجب درو هم داشت‌
اگرچه تلخ شد آرامش هميشه تان‌
اگرچه كودك من سنگ زد به شيشه تان‌
اگرچه متهم جرم مستند بودم‌
اگرچه لايق سنگينی لحد بودم‌
دم سفر مپسنديد، نااميد مرا
ولو دروغ‌، 
عزيزان‌
 بحل كنيد (عفو) مرا
تمام آنچه ندارم‌، 
نهاده 
خواهم ‌رفت‌
پياده 
آمده‌ بودم‌، 
پياده 
خواهم ‌رفت‌
به اين امام قسم‌، چيز ديگری نبرم‌
به‌ جز غبار حرم‌، چيز ديگری نبرم‌
خدا زياد كند اجر دين و دنياتان‌
و مستجاب شود باقی دعاهاتان‌
هميشه قلك فرزندهاي تان پر باد
و نان دشمن تان
 ـ هر كه هست ـ 
آجر باد.
پایان
ویرایش
از
تارنمای دایرة المعارف روشنگری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر