۱۳۹۷ شهریور ۱۱, یکشنبه

سیری در مثنوی معنوی مولوی (بخش هشتم)


 
جلال‌الدین محمد بلخی
معروف به مولوی
(۶۰۴ ـ ۶۷۲ ه. ق)
 
ویرایش و تحلیل
از
شین میم شین
 
دفتر اول
 
بخش هشتم 

دریافتن آن ولی 
رنج 
را 
و 
عرض کردن رنج او 
را 
پیش پادشاه
 
بعد از آن برخاست و عزم شاه کرد
شاه را زان شمه‌ ای آگاه کرد.
گفت:
 «تدبیر، آن بود کان مرد را
حاضر آریم از پی این درد را
مرد زرگر را بخوان زان شهر دور
با زر و خلعت بده او را غرور

پایان 

۱
دریافتن آن ولی 

رنج 
را 
و 
عرض کردن رنج او 
را 
پیش پادشاه
 
معنی تحت اللفظی:
درک درد کنیزک توسط حکیم
و
در میان گذاشتن آن با پادشاه

کسی 
که 
راز درون 
(خار دل)
را
ایدئالیزه کرده
و
درس مخفیکاری مطلق
به
کنیزک بی نوا داده،
اکنون
قضیه را با پادشاه در میان می نهد.


حالا
می توان به خواجه عرفان ستیز شیراز
حق داد.

خواجه
 یکی از مهم ترین صفات صوفیان
 را 
 مکر و خدعه و حقه و نیرنگ 
می داند.

صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد
بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد
چون صوفیان به حالت و رقصند مقتدا
ما نیز هم به شعبده دستی برآوریم
۲
بعد از آن برخاست و عزم شاه کرد
شاه را زان شمه‌ ای آگاه کرد.
گفت:
 «تدبیر، آن بود کان مرد را
حاضر آریم از پی این درد را
حکیم
 درمان درد کنیزک
را
در
وصل با معشوق
می داند.

ایراد این نسخه مولانا
اما
این است که وصل نه موجب درمان درد عشق، 
بلکه موجب تشدید اشتیاق و وخامت درد عشق می شود.

مگر اینکه کنجکاوی کنیزک 
اشباع شود 
و 
نسبت به معشوق 
بی رغبت شود و یا حتی از او متنفر شود.

روی دیگر مدال عشق هم نفرت است:
دیالک تیک عشق و نفرت

۳
مرد زرگر را بخوان زان شهر دور
با زر و خلعت بده او را غرور

توصیه حکیم به پادشاه
قابل تأمل است:

غرور زرگر 
نباید لطمه بردارد.

او
باید با خلعت و عزت و احترامات فائقه به دربار آورده شود.

چرا و به چه دلیل؟

۴
مرد زرگر را بخوان زان شهر دور
با زر و خلعت بده او را غرور

دلیل آن
پسیکولوژیکی 
است.

زرگری که با چوب و چماق و تحقیر و تخریب نزد کنیزک آورده شود،
به دارویی شباهت دارد که در گندآب به خورد مریض داده شود.

چنین زرگری اصلا حالی ندارد تا به کنیزک عاشق هم حالی دهد و درد او را درمان کند.

پایان
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر