ادعای
دیالک تیک و بی طرفی در جنگ سوریه
سرچشمه:
نوید نو
تحلیلی از
ربابه
نون
پیشکش به
هادی کاف
مسعود امیدی
هزار
نکته ی باریک تر ز مو اینجا ست
نه هر که سر بتراشد، قلندری داند
نه هر که سر بتراشد، قلندری داند
·
مسعود امیدی را ما نمی شناسیم و
کمترین پیشداوری راجع به او نداریم.
·
بهتر هم همین است.
·
در این صورت می توان عینی تر به ارزیابی
نظرات این و آن پرداخت.
·
مسعود امیدی مطلب خود را با این
بیت شعر از حافظ شروع می کند.
·
ما نظری به غزل حافظ می اندازیم که
این بیت شعر، یکی از ابیات آن غزل است.
نه
هر که چهره برافروخت، دلبری داند
نه
هر که آینه سازد، سکندری داند
نه
هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست
کلاه
داری و آیین سروری داند
تو
بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که
دوست خود روش بنده پروری داند
غلام
همت آن رند عافیت سوزم
که
در گداصفتی، کیمیاگری داند
وفا
و عهد نکو باشد ار بیاموزی
وگرنه
هر که تو بینی، ستمگری داند
بباختم
دل دیوانه و ندانستم
که
آدمی بچه ای، شیوه پری داند
هزار
نکته باریکتر ز مو اینجا ست
نه
هر که سر بتراشد، قلندری داند
مدار
نقطه ی بینش ز خال تو ست، مرا
که
قدر گوهر یکدانه، جوهری داند
به
قد و چهره هر آن کس که شاه خوبان شد
جهان
بگیرد، اگر دادگستری داند
ز
شعر دلکش حافظ کسی بود، آگاه
که
لطف طبع و سخن گفتن دری داند
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
·
این غزل خواجه یکی از ارتجاعی ترین
و ضد کارگری ترین اشعار او ست که مسعود امیدی، سخنش را با یکی از ابیات آن شروع
کرده است.
·
ما تحلیل شتابزده ای از این غزل
خواجه عرضه می داریم تا منظور مسعود امیدی را نیز ضمنا از ذکر این بیت، دریابیم:
1
نه
هر که چهره برافروخت، دلبری داند
نه
هر که آینه سازد، سکندری داند
·
معنی تحت اللفظی:
·
پیش شرط وقوف به دلبری، چهره
افروزی نیست.
·
پیش شرط وقوف به منش اسکندر، آیینه
سازی نیست.
·
این بیت خواجه و اغلب ابیات این
غزل او، آدمی را بی اختیار به یاد تئولوژی منفی می اندازد:
·
در تئولوژی منفی نیز گفته می شود
که خدا، چی نیست:
·
خدا مادی نیست.
·
تضادمند نیست و الی آخر.
·
شنونده و خواننده دعاوی تئولوژی
منفی، خمار می ماند و سرانجام نمی داند که خدا چیست و یا کیست.
·
فقط می داند که خدا چی نیست.
2
نه
هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست
کلاه
داری و آیین سروری داند
·
معنی تحت اللفظی:
·
پیش شرط وقوف به کلاهداری و آیین
سروری، کج نهادن کلاه و تند نشستن نیست.
·
باز هم همان روند و روال تئولوژی
منفی.
3
تو
بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که
دوست خود روش بنده پروری داند
·
معنی تحت اللفظی:
·
تو ـ بسان گدایان ـ با ارباب راجع
به شرایط کار و میزان دستمزد حرفی مزن.
·
چون ارباب روش بنده پروری را فوت
آب است.
·
خواجه ایدئولوگ اشرافیت بنده دار و
فئودال بوده است.
·
خودش خداوند غلام بوده است.
·
در نتیجه، خواجه موضع ضد بورژوائی
داشته است و کار مبتنی بر قرارداد کاری را با گدائی یکسان شمرده است.
·
خواجه هم از بورژوا بیزار بوده است
و هم از پرولتر.
·
کار پرولتری را خواجه تحقیر می کند
و کار مبتنی بر بندگی را تجلیل.
·
ضمنا طبقه حاکمه بنده دار و فئودال
را بلحاظ علامگی طبقاتی به عرش اعلی می برد.
4
غلام
همت آن رند عافیت سوزم
که
در گداصفتی، کیمیاگری داند
·
معنی تحت اللفظی:
·
من مخلص رند عافیت سوزم که مشخصه
اش وقوف به کیمیاگری در عین گداصفت بودن است.
·
همان خواجه که کارگر را به سبب
مخالفت با نظام بندگی، گدا می نامد، در این بیت به تجلیل گدا صفتی رند عافیت سوز می
پردازد.
·
اگر حریف رند باشد و در نتیجه ی رند
بودن، کیمیاگری بداند.
·
«خاک را به نظر، کیمیا کند»، گدا صفتی اش،
مانعی ندارد.
·
بدین طریق صفت واحدی بسته سوبژکت
مورد نظر، زیر و رو می شود.
·
اگر زحمتکشی گدا باشد، مذموم تلقی
می شود.
·
ولی اگر رند عافیت سوزی از طبقه
حاکمه، گدا صفت باشد، خواجه خود را مخلص او قلمداد می کند.
·
جای مسعود امیدی، خالی تا با دیالک
تیک گدائی آشنا شود.
5
وفا
و عهد نکو باشد ار بیاموزی
وگرنه
هر که تو بینی، ستمگری داند
·
معنی تحت اللفظی:
·
عهد بستن و وفادار به عهد ماندن،
خوب است، اگر آن را یاد بگیری.
·
وقوف به ستمگری از دست هر ننه قمری
بر می آید.
·
خواجه شوخی شوخی به تجلیل از دیالک
تیک عهد و وفای رایج در نظامات برده داری و فئودالی می پردازد.
·
ضمنا هر کس را که تن به دیالک تیک
عهد و وفا ندهد و به عنوان فرد برابر حقوق جامعه، قرار داد کاری با ارباب ببندد،
ظالم و ستمگر جا محسوب می شود که هنری نیست و از دست هر بی سر و پائی برمی آید.
·
جای کریم خیلی خیلی خالی که در
قرآنش ظلم و ستم را در همین تخطی از دیالک تیک عهد و وفا در روز الست با خدا می
داند.
·
مراجعه کنید به قرآن کریم از دیدی
دیگر در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
6
بباختم
دل دیوانه و ندانستم
که
آدمی بچه ای، شیوه پری داند
·
معنی تحت اللفظی:
·
به دلیل بی خبری از پری وارگی
آدمیزاد، عاشق آدمیزادی شدم که از فوت و فن پری وارگی خبر داشت.
7
هزار
نکته باریکتر ز مو اینجا ست
نه
هر که سر بتراشد، قلندری داند
·
معنی تحت اللفظی:
·
پیش شرط وقوف به فوت و فن قلندری،
نه فقط تراشیدن سر، بلکه ضمنا وقوف به هزار نکته باریک تر از مو ست.
·
مسعود امیدی با ذکر این بیت خواجه،
خود را واقف به هزار نکته باریک تر از مو جا می زند و مدعیان انتزاعی را پیشاپیش
محاکمه غیابی و محکوم می کند.
·
یکی از خصوصیات بارز اشعار خواجه
همین است.
·
هر بیت خواجه خنجری زهراگین در
مبارزه ایده ئولوژیکی است.
·
مسعود امیدی می توانست به ترفند
همین بیت زهراگین خواجه سپاه دگر اندیشان
را تار و مار سازد و زحمت روده درازی به خود ندهد.
8
·
اجامر عیرانی به این فوت و فن ناک
اوت هر دگر اندیشی مسلط اند.
·
اگر کسی با تحلیل همه اشعار و
افکار کسی به تشکیل نظر راجع به او نایل آمده باشد، مسئله ای نیست.
·
بیتی از شاعری کافی است تا حسابش
درجا کف دستش گذاشته شود و سرافکنده و مغلوب از میدان بحث بیرون انداخته شود.
9
مدار
نقطه ی بینش ز خال تو ست، مرا
که
قدر گوهر یکدانه، جوهری داند
·
معنی تحت اللفظی:
·
من حول خال تو می چرخم.
·
برای اینکه من گوهر تراش گوهر
شناسم و قدر در تکدانه را می دانم.
·
کسی که با طناب پوسیده ی تئولوژی
منفی به چاه کور تحلیل اندر شده، حالا به رجز خوانی پرداخته است و خود را گوهرتراش
گوهرشناس درجه اول جا می زند.
10
به
قد و چهره هر آن کس که شاه خوبان شد
جهان
بگیرد، اگر دادگستری داند
·
معنی تحت اللفظی:
·
هر کس که به دلیل داشتن قد بلند و صورت زیبا،
شاه خوبان باشد، از طریق دادگستری می تواند سرکرده جهان شود.
·
پاچه خواری ضمن فرمگرائی به همین
می گویند:
·
این بیت به درد مدح خوانین و سلاطین
فئودالی می خورد که قدی و روئی دارند.
·
همین و بس.
11
ز
شعر دلکش حافظ کسی بود، آگاه
که
لطف طبع و سخن گفتن دری داند
·
معنی تحت اللفظی:
·
پیش شرط وقوف به شعر دلنشین حافظ،
وقوف به لطف طبع و زبان دری است.
·
فرمگرائی خواجه در این بیت واپسین
غزل به اوج می رسد.
·
پیش شرط پی بردن به شعر خواجه نه
توان تفکر و تحلیل و ارزیابی مضمون و یا محتوای طبقاتی شعر، بلکه وقوف به لطف طبع
شاعر و زبان دری است.
ادامه دارد.
به قد و چهره هر آن کس که شاه خوبان شد
پاسخحذفجهان بگیرد، اگر دادگستری داند
مسئله اینجاست که در مصرع دوم این بیت، دادگستری نه در جهت ساخت جامعه ای عادلانه بلکه در خدمت گرفتن جهان و کشور گشایی توسط شاه شاهان کاربرد دارد. بنابراین معنایی که حافظ از دادگستری دارد عیان می شود. این دادگستری در جهت گرفتن باج و خراج از ملل مغلوب که توسط شاه خوبان تسخیر شده است معنا می یابد و تنها پند و اندرزی است با شاهنشاه که مبادا با رعایت نکردن انصاف در گرفتن باج و خراج کل سیستم مورد هجوم ملتهای شکست خورده واقع شود
ممنون از تدقیق تحلیل شتابزده ی دوست مان
پاسخحذف1
تحلیل آثار هنری
روند پایان ناپذیر نزدیک شدن به حقیقت مطلق است.
2
تحلیل آثار هنری
فقط می تواند
روز به روز
عمیقتر و دقیقتر شود
بی آنکه پایان پذیرد.
3
چون واقعیت عینی که در آثار هنری انعکاس یافته،
لایتناهی است.
4
داد و دادگستری در ایده ئولوژی فئودالی (حافظ) به چه معنی است؟
5
حافظ احتمالا این غزلیات را در پیشگاه تیمور لنگ و امثالهم
می خواند.
6
شاه خوبان چه بسا نه زن زیباروئی
بلکه قلدر غداری خونخوار خونریزی است.
7
حافظ هم تنها مدیحه سرا در خرگاه خوانین و در دربار سلاطین که نیست.
8
صدها مدیحه سرای دیگر هم با او رقابت می ورزند.
9
شاید دادگستری تیمور لنگ
انعام کلانتر دادن به مدیحه سرای دست اول یعنی خود خواجه دادن، باشد.