۱۳۹۹ مرداد ۲۸, سه‌شنبه

رمان طایفه توئی (روحانیت، طایفه روشنفکر) (۱۸)

 

برتولت برشت
برگردان 

میم حجری

 

۱۱۰

·    هونگ و کوان از صبح تا شام در محل واحدی روی قالیچه ای در میان طلاب توئی می نشستند و می کوشیدند تا بحث آنها را بشنوند و هر از گاهی پشت راست می کردند.

·    آن سان که انگار می خواهند به آسمان بنگرند.

 

۱۱۱

·     در جوار آندو، در حاشیه کشتی، گروهی دور تا دور معلمی (ملایی) عینکی با بینی گریان (آب ریز) نشسته بودند که با حرکت بلند بازو به ساحل اشاره می کرد و ضمن پاک کردن آب بینی با گوشه عبا ابراز نظر می کرد.

 

۱۱۲

·    معلم اگرچه آب بینی اش را مرتب پاک نمی کرد،  نظراتش مهم به نظر می رسید و یا مقامش والا.

 

۱۱۳

·     هرچه او می گفت، بقیه با تکان دادن سر تأیید می کردند و وقتی بقیه چیزی می گفتند، منتظر می ماندند تا او با تکان سر تأیید کند و بعد خود با تکان سر تأیید کنند.

 

۱۱۴

·    هونگ چمباتمه زده بود و رو به این مرد نشسته بود و حرکات او را تعقیب می کرد و می کوشید تا معنی نظرات او را دریابد و احساس می کرد که با نگاه بر معلم بلند قامت به ساحل لغزنده در نظر می رسد.

 

۱۱۵

·     کوان اما پشت کوچک خود را به او کرده بود و به دنبال ساحل می گشت.

·    ساحلی که فرمایشات معلم مربوط بدان بود.

 

۱۱۶

·    کوان روز بعد دریافت که فرمایشات مسافرین کمترین ربطی به موضوع بحث، یعنی ساحل نداشته است و سؤالات طلاب تقریبا نقشی بازی نکرده اند که معلم انگیزه ای برای دادن جواب بخردانه  و همه جانبه به آنها داشته باشد.  

 

۱۱۷

·     موضع هانگ درست تر بوده است و کوان اکنون از او تقلید می کرد.

 

۱۱۸

·     اینجا پای هنر فراگیری از بحث در میان بود.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر