۱۳۹۹ مرداد ۲۶, یکشنبه

پروا و پرواز و پارس و پرخاش (۳۷۷)


  
جمعبندی
از
مسعود بهبودی
 
انسان چیست
اگر انسان باشد و از او چی می ماند به جز یادی
بسان کاهی از گندمزاری برای بادی؟
حریف

نیما یوشیج
چایت را بنوش
نگران فردا نباش
از گندمزار من و تو
مشتی کاه می ماند
برای بادها 
 
۱
انسان
اگر انسان باشد
سوبژکت است.

۲
سوبژکت چیست و مشخصه بازر سوبژکت چیست؟

۳
سوبژکت در دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت وجود دارد که یکی از مهم ترین دیالک تیک های جامعه شناسی مارکسیستی و ماتریالیسم تاریخی است

۴
تفاوت ماتریالیسم مارکسیستی با همه انواع ماتریالیسم های سابق
در کشف همین دیالک تیک است.

۵
سوبژکتیویته یکی از مهم ترین کشفیات مارکس و انگلس است که
در تزهایی راجع به فویرباخ فرمولبندی شده است.

۶
با کشف سوبژکتیویته انسانی
باور به خودپویی محض روندهای جامعتی
باور به نقش آدمی به مثابه تماشاگر در صحنه هستی
باور به «تفاله یک زنده بودن آدمیان» ( فروغ فیلسوف)
ترک برمی دارد
و
خداوارگی آدمی به مثابه سوبژکت اثبات می شود.

۷
جامعه
و
یا تاریخ
در قاموس مارکسیسم
ساخته می شود
و
نه
نازل.

۸
تاریخ دارای سوبژکت است.
این شعار اساسی مهم مارکسیسم است.

۹
تاریخ توسط توده
تحت سرکردگی سوبژکت تاریخ
ساخته می شود.

۱۰
تاریخ
ر
ا نه
نخبگان
شاهان و قلدران و خان ها و لاشخورها و انبیا و اولیا و فقها و علما
بلکه توده ها می سازند
نه
به تنهایی
بلکه زیر پرچم سوبژکت معینی می سازند.

۱۱
تفاوت پدیده ها و روندهای طبیعی با جامعتی در همین سوبژکتیویته است:

الف
زلزله و توفان و باد و برف و باران
به فاعل انسانی و یا سوبژکت (افراد انسانی، طبقات اجتماعی، احزاب و سندیکا و تشکیلات سیاسی) نیازی ندارند.

ب
هر تحول اجتماعی
اما
محتاج نقش بازی سوبژکت است.
بدون نقش بازی سوبژکت در جامعه
آب از آب
حتی
تکان نمی خورد.

۱۲
خطای بینشی نیما و امثالهم
همین جا ست:
انسان سوبژکت است و نه اوبژکت
از انسان ثمرات کار مادی و فکری و هنری او برای نسل های متمادی به میراث می ماند
هر نسلی با میراث نسل های قبلی
شروع به زدگی و آفرینندگی می کند.

۱۳
جامعه بشری با دستاوردهای عظیم و عزیز و ارجمند بیشمار
میراث نسل های متمادی است
که
ستایش انگیز و فخرانگیز است.

مراجعه کنید
 به

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2956

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5368

ممنون.

۱
در کشورهای اروپایی کتابخانه ایرانی هست و هر کتابی را می توان گرفت و برای مدتی در اختیار داشت.

۲
ما کلیات نیما را سطر به سطر خوانده ایم.

۳
فقط بخش طبری اش را نخوانده ایم.

۴
ما بیش از صد صفحه یادداشت از کلیات نیما داریم.

۵
می خواستیم تحلیلش کنیم.

۶
دیدیم
افکار نیما
به درد تحلیل نمی خورند
ولی چند بیت از اشعار او را مورد تأمل قرار داده ایم.

۷
سیاوش کسرایی
شعری از او را
به
طرز ستایش انگیزی
تقریبا شبیه ما
تحلیل کرده است
و ما متاتحلیلی بر تحلیل سیاوش نوشته ایم

۸

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/5696

درنگی در مفهوم دیالک تیک

شاعر انقلابی باید دیالک تیکی بیندیشد.
حریف

۱
دیالک تیک
تفکر نیست.

۲
یعنی
تفکر دیالک تیکی
وجود ندارد.

۳
تفکر علمی وجود دارد.

۴
تفکر فقهی وجود دارد.

۵
تفکر فلسفی وجود دارد.

۶
طرز تفکر دیالک تیکی
وجود دارد.

۷
طرز تفکر متافیزیکی و یا ضد دیالک تیکی و دوئالیستی وجود دارد.

۸
مثال:
همین طرز تفکر شما در این جمله تان
ضد دیالک تیکی است.

۹
شاعر جماعت و هنرمند جماعت
اگر فیلسوف (فلسفی اندیش)
نباشند
اصلا
قادر به تفکر کم و بیش علمی نیستند
چه رسد به تفکر انقلابی.

۱۰
راستی
منظور از تفکر انقلابی چیست؟

۱۱
طرز تفکر و یا متد و روش تفکر دیالک تیکی
جهان بینی نیست.

۱۲
مثال
جهان بینی هگل
ایدئالیستی ـ عینی است

۱۳
جهان بینی روحانیت مسیحی و اسلامی هم ایدئالیستی ـ عینی است

۱۴
طرز تفکر هگل
اما دیالک تیکی است.

۱۵
جهان بینی مارکس
ماتریالیستی است

طرز تفکرش
اما
بسان هگل
دیالک تیکی است.

۱۶
سعدی دیالک تیکی می اندیشد.
جهان بینی اش ایدئالیستی است.

۱۵
ما
فوت و فن و متد و روش تفکر دیالک تیکی
را
نه از مارکس و لنین
بلکه از سعدی آموخته ایم

۱۶
ما ۲۰ سال است که روی بوستان و گلستان و غزلیات سعدی کار می کنیم.

درنگی در فوت و فن هماندیشی

۱
ممنون.
حرف ما به نحوه هماندیشی مربوط می شود.

۲
بحث
اگر قرار باشد که بحث باشد و طرفین بحث و خواننده از آن چیزی دستگیرش شود
باید
مشخص و پیگیر باشد.

۳
فرق ما با شما
همین جا ست.

۴
فقط کافی است از خود بدر شوید و به پیرامون خود بنگرید

۵
ما جمله مورد نظر شما را مورد تأمل قرار می دهیم.

۶
بسان بیولوگی که ماده ای را از جویباری برمی دارد و زیر میکروسکوپ قرار می دهد.

۷
شما
برای ادامه هماندیشی
بهتر است هر جمله ما را که باطل می دانید
بسان ما
مورد تأمل قرار دهید.

۸
فقط در این صورت
هم منظور ما را
می خوانید و می فهمید و هم از موضوع بحث خارج نمی شوید.

۹
ضمنا
اندیشه
که شخصی نیست.
تا از نظر حسن و حسین سخن رود.

۱۰
اندیشه و نظر
طبقاتی است.

۱۱
به
همین دلیل
تجزیه و تحلیل نظر
ضمنا به معنی تجزیه و تحلیل طبقاتی صاحب نظر و یا حامل و ناقل و حمال نظر است.

۱۲
حتی
کلمه ای
از
کلمات ما
از آن ما نیست
چه رسد به افکار کذایی ما

۱۳
ما حمال اندیشه ایم
همین و بس.

۱۴
همه همین طورند.

۱۵
هرکس افکار طبقه اجتماعی معینی را پارس می کند
فرق هم نمی کند که خودش بداند و یا نداند.

۱۶
مبارزات ایده ئولوژیکی و سیاسی و اقتصادی و فقهی و فلسفی و هنری و غیره
نه
مبارزات شخصی
بلکه
مبارزات طبقاتی اند.
 
درنگی در همانندی ها و ناهمانندی های سلطنت و روحانیت

آبشخور روحانیت و سلطنت یکی است.
حریف

۱
ساده کردن مسائل
کسب و کار ساده لوحان است.

۲
ساده کردن مسائل
به دلیل ناتوانی از تفکر مفهومی است.

۳
ساده کردن مسائل
نشانه تنبلی فکری است.

۴
ساده کردن مسائل
به معنی فقدان رادیکالیته مارکسیستی است
و
فرمی از خودفریبی و عوام فریبی است.

۵
این جور دعاوی حاوی ذراتی از حقیقت عینی اند
بی انکه حقیقی باشند.

۶
پیش شرط حقیقت دعاوی
تعمیم پذیری آنها ست.

۷
رابطه سلطنت به طور کلی با روحانیت در طول تاریخ کشور ما
فقط بر پایه تحلیل فرماسیون اقتصادی حاکم قابل تجزیه و تحلیل است.

۸
در فرماسیون برده داری
مثلا صدر اسلام
روحانیت (آل عبا)
هم
طبقه اجتماعی حاکمه است
یعنی جزو و عضو اشرافیت برده دار است
و
هم
ایده ئولوگ طبقه حاکمه است.
رسول طبقه حاکمه است.

۹
یعنی
یک پای روحانیت در زیربنای اقتصادی است و پای دیگرش در روبنای ایده ئولوژیکی است

۱۰
یعنی هم اهرم های مادی جامعه را
مالکیت بر وسایل اساسی تولید را در دست دارد
و
هم
اهرم های فکری و هنری (ایده ئولوژیکی) جامعه را.

۱۱
با تشکیل سلطنت لائیک و یا شبه لائیک
مثلا قاجار
تضاد میان سلطنت و روحانیت
به مثابه تضاد میان بخشی از زیربنای اقتصادی (اشرافیت سلطنتی) و روبنای ایده ئوولوژیکی (روحانیت) تشدید می شود.

۱۲
با روی کار امدن سلطنت پهلوی و گرایش های مدرنیستی رضا شاه
این تضاد تعمیق می یابد ولی برونی نمی شود.

۱۳
در کودتای ۲۸ مرداد نیز
وحدت طبقاتی سلطنت و روحانیت (فئودالیته) به جای خود باقی است.

۱۴
با پیروزی انقلاب سفید
خاندان پهلوی بورژوا می شود
و
اشرافیت فئودال و روحانی را سلب قدرت سیاسی و اقتصادی می کند

۱۵
یعنی طبقه حاکمه نیمه فئودال ـ نیمه بورژوای سابق
دو شقه می شود:

الف
جناح مسلط طبقه حاکمه را بورژوازی مدرن تشکیل می دهد که از حمایت توده های دهقانی و کارگری و پیشه وری و بخش مترقی روحانیت برخوردار است

ب
جناح مطرود طبقه حاکمه از قدرت
در اوپوزیسیون را
اشراف فئودال، روحانیت، بورژوازی سنتی و بازاری و خرده بورژوازی عقب مانده و مذهبی تشکیل می دهند.

۱۶
عنگلاب اسلامی
به معنی پیروزی ارتجاع سرخ و سیاه (اشراف فئودال، روحانیت، بورژوازی سنتی و بازاری و خرده بورژوازی عقب مانده و مذهبی با سازمان فاشیستی ـ فوندامنتالیستی فدایی اسلام و خلق و مجاهدین اسلام و خلق و دیمدام ولیملام و غیره)
بر
انقلاب ضد فئودالی و بورژوایی سفید بوده است.
به معنی رستاوراسیون بوده است.
عنگلاب بوده است.

۱۷
مسئله اکنون این است که
طبقه حاکمه مرتجع جدید
دیری است که بورژوا شده است
و طویله جماران
طویله ای کاپیتالیستی است.

۱۸
اکنون
تضاد آشتی ناپذیری میان سلطنت و جمهوریت جمارانی وجود ندارد.

۱۹
هر دو ضد توده مولد و زحمتکش اند.
 
درنگی در مفهوم تکفیر

مولانا نظام الدین هروی
تکفیر شیخ علاء الدوله سمنانی
– قدّس سرّه -
کرد
و شیخ فرمود
که
نظام (مولانا نظام الدین هروی ) بی نظـــام ار کافرم خواند
چــــراغ کــــذب را نبود فروغی

مسلمان خوانمش زیرا که نبود
مکافــــــات دروغی جز دروغی

برگرفته از کتاب "منشآت میبدی"
تالیف:
قاضی حسین بن معین الدین میبدی
ادیب قاضی و حکیم ریاضیدان و متکلم صوفی سده ۹ و ۱۰ هجری

۱
هروی
سمنانی را کافر قلمداد می کند.

۲
سمنانی
هم
به
طنز
به تکفیر او
واکنش نشان می دهد.

۳
یعنی
به
ظاهر (در حرف)
او را مسلمان می نامد.
ولی
ضمنا
می گوید که به دروغ او
با دروغ واکنش نشان داده است
یعنی
به دروغ او را مسلمان نامیده است
یعنی
او را تکفیر کرده است.

۴
به لحاظ تسلط بر کلام
خیلی زیبا ست.
اگرچه تکفیر
فرمی از مبارزه طبقاتی بوده است
که
با
روی کار آمدن اجامر جماران دوباره مد شده است

۵
زهر ایده ئولوژیکی تکفیر
عبارت است از اعتبار بخشیدن به مسلمانی انتزاعی و چه بسا ریایی

۶
انگار
مسلمانی
فضیلتی است تا دیگران را به خروج از اسلام متهم کنی.

۷
به تجربه دیده شده که شریف ترین اعضای جامعه
چه بسا تکفیر شده اند و اعدام و حبس و حصر و تبعید
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر