۱۳۹۹ شهریور ۷, جمعه

درنگی در جمله اول تحلیلی از پروفسور سلحشور عبدالحسین آگاهی

  تأملی در مفهوم دیرآشنای خیانت (۶)

 پروفسور سلحشور عبدالحسین آگاهی

 
درنگی
از
یدالله سلطانپور
 

از اواخر قرن گذشته، مبارزه مردم ایران علیه استثمار و ظلم و ستم،
همواره
دو جنبه مشخص و توام ضد استبدادی و ضد استعماری داشته است.
گرچه ژرفا و پهنه هر یک از این دو جنبه همیشه یکسان نبوده، گاه این و گاه آن جنبه برجسته شده است،
لکن در هر حال بازتاب قانونمند این پیوند ماهوی ظلم اجتماعی (استبداد) و اسارت ملی (استعمار)
همانا هبستگی مبارزات ضد استبدادی (دموکراتیک) و ضد امپریالیستی (رهائی بخش ملی) بوده است.

۱
در این فراز از تحلیل عبدالحسین آگاهی
دو مفهوم مهم فلسفی
به
طرز مبهم و نامشخص (انتزاعی) مطرح می شوند که حتی با توضیحات ارجمند حمید صفری راجع به مفاد طرح برنامه حزب توده
در تضاد هستند.

۲
خطای خطیر حزب توده هم همینجا بوده است و برای توده و حزب توده بسیار گران تمام شده است.

الف
از اواخر قرن گذشته، مبارزه مردم ایران علیه استثمار و ظلم و ستم،
همواره
دو جنبه مشخص و توام ضد استبدادی و ضد استعماری داشته است.

۱
طرز طرح قضیه توسط عبدالحسین آگاهی
فلسفی ـ علمی نیست.
احساساتی، تبلیغاتی، تهییجاتی و عوامفریبانه است.

۲
مفهوم «مبارزه مردم ایران علیه استثمار و ظلم و ستم»
مفهوم کلی، انتزاعی و عامیانه است و نه علمی ـ فلسفی و مشخص

۳
منظور عبدالحسین آگاهی از «مبارزه مردم ایران علیه استثمار و ظلم و ستم»،
مثلا جنبش مشروطه است.
انقلاب اجتماعی تحت رهبری فرقه دموکرات آذربایجان است.
جنبش معروف به ناسیونالیزاسیون نفت تحت رهبری مصدق است

۴
عبدالحسین آگاهی اما دقت لنینی در تعریف و کاربست مفاهیم فلسفی به خرج نمی دهد.

۵
دقت لنینی حمید صفری (رهبر اقتصاد سیاسی دان حزب توده) بیشتر از عبدالحسین آگاهی بوده است.
خواهیم دید.

۶
مفهوم «دو جنبه مشخص و توام ضد استبدادی و ضد استعماری»
غلط نیست
ولی دقیق و درست و مشخص (مارکسیستی - لنینیستی) هم نیست.

به این مسئله هم برمی گردیم.

ب
در هر حال بازتاب قانونمند این پیوند ماهوی ظلم اجتماعی (استبداد) و اسارت ملی (استعمار)
همانا هبستگی مبارزات ضد استبدادی (دموکراتیک) و ضد امپریالیستی (رهائی بخش ملی) بوده است.

۱
اکنون ابهام مفهومی عبدالحسین آگاهی معلوم می گردد:
در قاموس او
ظلم اجتماعی = استبداد
و
اسارت ملی = استعمار

۲
اگر روشنفکران بورژوازی و حتی اشرافیت فئودالی ـ روحانی هم تحلیل می کردند
همین تحریف از مفاهیم استبداد و استعمار صورت می گرفت.

۳
استبداد و استعمار اما تعریف دارند.

۴
عبدالحسین آگاهی
مفهوم دموکراتیک را به معنی ضدیت با استبداد قلمداد می کند

۵
اکنون تفاوت و تضاد بینشی عبدالحسین آگاهی با حمید صفری و هر مارکسیست دیگر
آشکار می گردد و ریشه نظری خطاهای خطیر حزب توده نیز.

۶
تحلیل صفری
مارکسیستی ـ لنینیستی تر از «تحلیل» عبدالحسین آگاهی است:
صفری
بسان لنین
فرماسیون اقتصادی جامعه را مبدأ حرکت فکری (تحلیل) خود قرار می دهد:
محتوای دموکراتیک هر انقلابی بنا بر توضیح صفری از پیک ایران
یعنی محتوای ضد فئودالی آن انقلاب.

۷
اکنون خانم اوپوزیسیون بلاروس
از
انقلاب دموکراتیک
 عر می زند.

۸
من ـ زور حریف
اما نه انقلاب ضد فئودالی 
(بلاروس که فئودالی نیست)
بلکه عنگلاب (رستاوراسیون) کاپیتالیستی است.
 
من ـ زورش 
 برگشت به شرایط قبل از انقلاب اکتبر است:
من ـ زورش
 تزاریزاسیون مجدد جامعه است 
که
 در روسیه و لهستان و مجارستان و ... 
صورت گرفته است.

۹
خیلی از بیسوادان سیاسی هم در اوپوزیسیون فعلی ایران
از انقلاب دموکراتیک دم می زنند
 (مثلا در نوید نو)
ولی
حرف دهان خود را نمی فهمند
و
منظورشان تعویض سید علی با حریفی از بورژوازی است.
 
تعوض مهره ای از طبقه حاکمه با مهره دیگری از همان طبقه حاکمه است.

۱۰
انقلاب فرقه دموکرات آذریابجان
انقلابی دموکراتیک (ضد فئودالی) بوده است.
انقلاب سفید نیز به همین سان.

۱۱
عنگلاب خمینی اما نه دموکراتیک بلکه ضد دموکراتیک
نه
ضد فئودالی بلکه فئودالی بوده است

۱۲
در تعریف مفهوم «ملی»
 نیز
صفری
تحلیلی طبقاتی و فرماسیونی و مارکسیستی ـ لنینیستی روشن دارد:
محتوای ملی انقلاب = محتوای ضد استعماری و یا ضد نیمه استعماری آن

۱۳
انقلاب چین و ویتنام و کوبا و کره
ملی ـ دموکراتیک 
بوده است:
چون
مثلا
چین
جامعه ای نیمه فئودال ـ نیمه مستعمره
 بوده است.

۱۴
عبدالحسین آگاهی
از
مفهوم مبهم و نامشخص ضد امپریالیستی = رهائی بخش ملی دم می زند.

۱۵
عبدالحسین آگاهی
بر خلاف حمید صفری
قر و قاطی می اندیشد.

خواننده را گیج و سر در گم می کند
عوامفریبی می کند.
 
البته
نه آگاهانه.
بلکه به دلیل عدم درک ماتریالیسم تاریخی

۱۶
استبداد = دیکتاتوری

استبداد
فرم حکومت است.

تعیین کننده
اما
نه فرم
بلکه
محتوای طبقاتی و فرماسیونی ـ اقتصادی دیکتاتوری است

۱۷
دیکتاتوری برخاسته از رژیم انقلاب سفید
دیکتاتوری انقلابی ـ بورژوایی 
بوده است

۱۸
دیکتاتوری برخاسته از عنگلاب اسلامی
دیکتاتوری ضد انقلابی، ضد بورژوایی، ضد پرولتری و ضد خلقی است.

۱۹
هر گردی گردو نیست.

۲۰
هم از موضع ارتجاعی، فاشیستی، فوندامنتالیستی (شیعی و سنی) می توان ضد امپریالیست بود
و
هم از موضع طبقه کارگر و هم از موضع توده تحت استعمار

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر