۱۳۹۹ تیر ۳۰, دوشنبه

خود آموز خود اندیشی (۲۶۴)


شین میم شین

نه 
اندیشه مادرزاد وجود دارد
و
نه
 اندیشیدن مادرزادی.

اندیشیدن
را
باید مثل هرعلم،
در روندی دشوار فراگرفت.

شیخ سعدی
(۱۱۸۴ ـ ۱۲۸۳ و یا ۱۲۹۱)
(دکتر حسین رزمجو: بوستان سعدی، ص ۲۶)
حکایت نهم
 (دکتر حسین رزمجو، «بوستان سعدی»، ص ۳۰ ـ ۳۱)

۱   

به قومی که نیکی پسندد خدای

دهد خسروی عادل و نیکرای

 

چو خواهد که ویران شود عالمی

نهد ملک، در پنجه ظالمی

 

معنی تحت اللفظی:

اگر خدا به قومی لطف کند، پادشاه عادلی ارزانی اش می دارد.

اگر

برعکس

قصد ویران سازی کشوری را داشته باشد،

بر ان کشور پادشاه ستمگری را مسلط می سازد.

 

سعدی

در این دو بیت شعر،

سلاطین

را

ظل الله

(سایه خدا)

قلمداد نمی کند.

 

تئوری ظل الله

تئوری ماتریالیستی ـ دیالک تیکی رئالیستی و راسیونالیستی ارجمندی

است

که

وارونه

گشته است.

 

الله

انعکاس انتزاعی ـ آسمانی اعضای طبقات حاکمه است.

سلاطین

عالی ترین نمایندگان و اعضای طبقات حاکمه اند.

 

الله

در

واقع

ظل السلاطین

است.

 

در

جهان باستان

فراعین و قیاصر

الله

بوده اند.

 

یعنی

الله

نه

موجودی انتزاعی (مجرد) و آسمانی

بلکه

مشخص و زمینی بوده است.

 

بت الله

هم

بتی مادی

در گوشه بتکده کعبه بوده است.

 

پیامبر اسلام

برای عوام فریبی بهتر و مؤثرتر

الله زمینی مشخص

را

به

آسمان برده و مجرد ساخته است.

 

سعدی

اکنون

تئوری ظل الله بودن سلاطین و خوانین

را

فراموش می کند.

 

سلاطین و خوانین

وجود درخود خود را از دست می دهند

و

به

صورت نعمات ویا بلایای الهی

در می آیند:

اگر خدا بخواهد برای ملتی لطف کند،

برای آن ملت

سلاطین و خوانین عادل نازل می کند

و

اگر بخواهد دمار از روزگار ملی در بیاورد،

سلاطین و خوانین ستمگر نازل می کند.

 

بدین طریق و با این ترفند

نقد سلاطین و خوانین

بیهوده و غیرمنطقی و غیرعقلی

نمودار می گردد.

 

به

عوض انتقاد از سلاطین و خوانین

باید از ملت انتقاد کرد

و

در

بهترین حالت

از

درگاه الهی عذر خواست.

 

 حریفی نقل می کند

که

خواهرش در کودکی می میرد.

از

پدرش دلیل مرگ او را می پرسد.

پدرش

که

تربیت یافته در مکتب سعدی بوده است،

می گوید:

مصلحت الهی بوده است.

 

همین پدر

به

هنگام بیماری

بنا بر همین منطق تق و لق

به

مطلب پزشک نمی رفت.

می گفت:

پزشک من الله است و بس.

 

سعدی

جزم «مشیت الهی»

را

برای تعیین پادشاه هر کشور به خدمت می گیرد:

به

همان سان که تعیین «شبان» توسط گله دار صورت می گیرد،

تعیین سلاطین و خوانین

هم

توسط الله صورت می گیرد.

 

اگر خدا برای قومی نیکی خواست، خسرو عادل و نیکرای می دهد.

پس شاه گمارده بی چون و چرای خدا ست.

«شبان» را نه صاحبان «گله»، بلکه انعکاس آسمانی ـ انتزاعی آنها تعیین می کند.

 

سعدی در بیت دوم شعر،

جزم «مشیت الهی»

را

برای گماردن خسرو ظالم در هر کشور نیز به خدمت می گیرد.

 

اگر خدا قصد ویران کردن عالمی را داشته باشد،

به

عوض زمین لرزه،

ظالمی می فرستد و کشور را به دست او می سپارد، تا هر چه دلش خواست بکند.

 

پس پادشاه ظالم هم گمارده مستقیم خدا ست.

حالا که پادشاه ظالم گمارده خدا ست،

مبارزه علیه او

به

 طور اوتوماتیک

 به معنی کفر محض خواهد بود،

به معنی مبارزه علیه اراده خدا و مشیت او خواهد بود.

 

از این رو ست که مردم کسانی را که قصد تغییر نظام اجتماعی معینی را داشتند به کفر و الحاد متهم می کردند.

حافظ هم در بیت زیر همین اندیشه را تبیین می دارد:

 

کجا ست، صوفی دجال فعل ملحد شکل

بگو:

«بسوز، که مهدی دین پناه آمد.»

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر