۱۴۰۳ تیر ۳۰, شنبه

فرهنگ مفاهیم فلسفی (ح) حرکت (جنبش) (۱۱)

   

 

 پروفسور دکتر گونتر کروبر 

برگردان

 شین میم شین

 

تئوری ماتریالیستی ـ دیالک تیکی حرکت

ادامه 

 

 

۳۷

·    «اگر حرکت به طور کمی باقی، خلق ناپذیر و فنا ناپذیر باشد، ولی تبدیل فرم های کیفی مختلف آن به یکدیگر امکان پذیر نباشد، اگرماده فاقد نیروی لازم برای تولید فرم های کیفیتا مختلف حرکت باشد، پس ناچار برای تولید هرکدام از فرم های حرکت به اکت و عمل آفرینش جداگانه ای احتیاج خواهد داشت.

 

۳۸

·    اگر ما آفرینش مکرر را رد کنیم و بپذیریم که ماده تنها یکبار در طول هستی بی زمان و نا محدود خویش امکان آن را یافته که حرکات خود را متمایز سازد و کلیه فرم های کیفی حرکتی خود را پدید آورد و باقی اوقات را به حرکت مکانیکی (جا به جائی خشک و خالی) اکتفا کند، معنی آن عبارت از این خواهد بود که «ماده فانی و حرکت موقتی و ناپایداراست.»

·    (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲۰، ص ۳۲۵)

 

۳۹

·    هر دو مورد یاد شده به ایدئالیسم فلسفی منتهی می شوند و با ماتریالیسم قاطع و پیگیر ناسازگار اند.

 

۴۰

·    بنابرین باید فنا ناپذیری حرکت را هم به معنی کمی آن و هم به معنی کیفی آن دانست.

·    یعنی حرکت  نه از نظر کمی نابود شدنی است و نه از نظر کیفی.

 

۴۱

·    حرکت ـ به مثابه خصیصه ذاتی ماده ـ حائز خصلتی مطلق است.

 

۴۲

·    این اما بدان معنی نیست که به لحاظ هر سیستم مختصات در مکان مطلق، حرکت مطلق وجود دارد، بلکه بدان معنی است که هیچ ماده ای نمی تواند بدون حرکت وجود داشته باشد.

 

۴۳

·    خصلت مطلق حرکت از تبدیل پذیری فرم های کیفی خاص حرکت ماده به یکدیگر نتیجه گرفته می شود، که وجود و رابطه متقابل شان نسبت به هم نسبی است.

 

۴۴

·    حرکت ـ بنا بر این ـ عبارت است از وحدت اضداد مطلق و نسبی.

 

(حرکت خود دیالک تیک مطلق و نسبی است.

مترجم)

 

۴۵

·    خصلت مطلق حرکت در تضاد با خصلت نسبی سکون نیز است.

 

۴۶

·    «هر سکونی و هر تعادلی نسبی است و تنها در رابطه با این و یا آن فرم معین حرکت ماده معنی پیدا می کند.»

·    (مارکس و انگلس، «کلیات»، جلد ۲۰، ص ۵۵)

 

تعریف دیگری از مقوله حرکت

 

۱

·    تعریف دیگری از مقوله حرکت بر آن است، که حرکت چیزی جز گذار از یک تعادل به تعادل دیگر نیست.

 

۲

·    به عبارت دیگر، حرکت نسبی، موقتی و حالت خاصی از سکون است.

 

۳

·    این نظریه، تعادل و سکون را مطلق می انگارد.

 

(در این تحریف مقوله حرکت،

 دیالک تیک حرکت و سکون وارونه می شود:

سکون مطلق و حرکت نسبی تلقی می شود.

مترجم)

 

اثبات بطلان این نظریه

 

۱

·    مجموعه تجارب علمی، تولیدی و جامعتی حاکی از بطلان این نظریه است.

 

۲

·    بطلان آن را اما می توان پس از تأملی کوتاه اثبات کرد:

 

۱

·    برای اینکه هر سیستم مادی در حالت تعادل قرار گیرد، باید شرایط معینی فراهم آید.

 

۲

·    این شرایط تعادل ـ اما ـ وقتی فراهم می آید، که تناسب آوت پوت و این پوت سیستم به لحاظ زمانی ثابت بماند.

 

۳

·    بنابرین می توان به عیان دریافت که حالت تعادل فقط برای مدت معینی و تحت شرایط معینی پدید می آید و دوام می یابد.

·    یعنی نسبی است.

 

(دیالک تیک این پوت و آوت پوت

بیانگر رابطه هر سیستم پویا (دینامیک) و یا رابطه عناصر هر سیستم پویا با محیط پیرامون است.

این پوت

یعنی تأثیر محیط پیرامون بر سیستم و یا بر عنصری از سیستم.

آوت پوت

یعنی تأثیر سیستم و یا عنصری از سیستم بر محیط پیرامون.

 مترجم)

 

۴

·    هر سیستم مادی ـ اما ـ حداقل حاوی شیوه رفتار معینی است که آن را ـ در نهایت ـ از مجموعه حالات خاص سیستم، که کیفیت آن را تعیین می کنند، خارج می سازد.

 

۵

·    و لذا هر سیستمی فقط می تواند برای مدت معینی و فقط تحت شرایط معینی در قبال اختلالات داخلی و خارجی ثبات خود را حفظ کند.

 

۶

·    وقتی این اختلالات غالب آیند، سیستم تغییر کیفی می یابد.

 

۷

·    علاوه بر این، سیستم هائی نیز وجود دارند که اصلا حالت تعادل نمی شناسند.

 

۸

·    سیستم های مادی در جهان ـ اصولا ـ چنان ساخته شده اند که حداقل برای مدت معینی می توانند ثبات خود را حفظ کنند.

 

۹

·    اگر چنین نمی بود، جهان در بهترین حالت به هرج و مرج و یا کائوس استاتیکی فاقد مراحل سکون نسبی مبدل می گردید.

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر