۱۳۹۶ تیر ۷, چهارشنبه

سیری در شعر «ناگه غروب کدامین ستاره؟» (۳۰)

 
مهدی اخوان ثالث
  (م. امید)
  (۱۳۰۷ ـ ۱۳۶۹)  
 
ویرایش و تحلیل
 از
شین میم شین

ناگه غروب کدامین ستاره؟ 
(۱۳۴۱ ـ ۱۳۵۰) 
 ادامه

ای همچو من بر زمین اوفتاده،
  برخیز، 
شب دیرگاه است، برخیز
  دیگر نه دست و نه دیوار
  دیگر نه دیوار، نه دوست

  دیگر نه پای و نه رفتار.
 
 تنها توئی با من، ای خوبتر تکیه گاهم،
  چشمم، چراغم، پناهم.

  من بی تو،
  از خود نشانی نبینم،

  تنهاتر از هرچه تنها
  همداستانی نبینم.


معنی تحت اللفظی:
ای سایه که بسان من، نقش بر زمین گشته ای، بلند شو
شب است
دیر کرده ایم
بلند شو

نه دستی هست و نه دیواری
نه دیواری هست و نه دوستی
نه پایی هست و نه رفتاری

تنها تو برای من باقی مانده ای
ای تکیه گاه خوب من
ای چشم و چراغ و پناه من،
بدون تو 
من
 از خود نشانی ندارم
تنها تر از هر تنهایی هستم و همدم و همنشین و همراهی ندارم.

آنچه ساده و سهل الفهم جلوه گر می شود، 
نه ساده است و نه سهل الفهم.

سادگی شعر اخوان
سراب آسا ست.
خواننده ساده لوح خیال می کند که شعر اخوان را فهمیده است.
ولی از این خبرها نیست. 
 
۱
ای همچو من بر زمین اوفتاده،
  برخیز، 
شب دیرگاه است، برخیز
 
 
این صحنه ای از سینمای اخوان ثالث است:
هم سایه نقش بر زمین است و هم شاعر.
 
هم ذات نقش بر زمین است و هم عکس.
 
چنین چیزی محال است.
 
چون اگر شاعر بر زمین افتاده باشد، سایه اش در او ذوب می شود، 
محو و منحل و مضمحل می شود.
 
منظور اخوان این است که 
از فرط مستی
توان ایستادن ندارد.
 
۲

  دیگر نه دست و نه دیوار

اکنون حدس ما تأیید می شود:
اخوان از فرط مستی،
  قادر به کنترل دست های خویش و گرفتن از دیوار و بلند شدن نیست.
 
۳
  دیگر نه دیوار، نه دوست
 
این دیوار نه برای دست یازی  و پا شدن،
 بلکه برای تکیه دادن است.
درست بسان دوست که باید تکیه گاه آدمیان باشد.
 
۴
  دیگر نه پای و نه رفتار.


خواننده اکنون متوجه می شود که شاعر از فرط مستی 
حتی پاهایش را تحت کنترل خود ندارد تا بتواند راه برود.

این هنوز تمامت بضاعت این بند شعر نیست.

۵
  دیگر نه دست و نه دیوار
  دیگر نه دیوار، نه دوست

  دیگر نه پای و نه رفتار.

 
اخوان در این بند شعر
دیالک تیک وسیله و فونکسیون
را
به شکل دیالک تیک های زیر بسط و تعمیم می دهد:
دیالک تیک دیوار و دستیازی
دیالک تیک دیوار و اتکاء
دیالک تیک دوست و اتکاء
دیالک تیک پا و رفتار

۶
 تنها توئی با من، ای خوبتر تکیه گاهم،

اکنون
خواننده متوجه می شود که شاعر بغایت تنها ست:
نه دیواری برای اتکاء در دسترس دارد و نه دوستی.

جای خالی دیوار و دوست 
را
به همین دلیل
با سایه خویش پر می کند.

شاهکار به همین می گویند:
شاعر محروم از تکیه گاه مادی و نوعی
به سایه اش متکی است.

تنهایی و بی کسی را بهتر از این نمی توان تصور و تصویر کرد.

۷
چشمم، چراغم، پناهم.

 
سایه
 ضمنا 
چشم و چراغ و پناه شاعر  بی همه چیز است.

می توان گفت که سایه باب الحوایج شاعر است:
هم چشم او برای دیدن است
هم چراغ او برای تمیز راه از چاه است
و
هم 
پشت و پناه او ست.

۸
  من بی تو،
  از خود نشانی نبینم،

  تنهاتر از هرچه تنها
  همداستانی نبینم.


 
سایه دار و ندار شاعر بی همه چیز است.

سایه
هم 
نشانه موجودیت شاعر است
و
هم
همدم و همراه و همنشین و همصحبت شاعر است.

این تصویر رئالیستی از جامعه پس از کودتا ست.
 
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر