۱۳۹۶ تیر ۱, پنجشنبه

سیری در غزلی از مولانا (۷)

 
ویرایش و تحلیل
از
مسعود بهبودی


باید
 کـــه
 ـ جملــه ـ
 جــان شــوی
تا لایق جانان شوی

گـــر ســوی مستــان می روی
مستانه شـــو، مستانه شو

معنی تحت اللفظی:
ای عاشق،
برای لایق معشوق شدن 
باید
ـ از سر تا پا ـ
جان باشی.
اگر به سوی مستان می روی، مستانه برو.
مولانا
از 
فرط حواسپرتی
فراموش کرده که عاشق را 
نه به نزد جانان (معشوق، مراد)، 
بلکه به نزد عشاق (گله مریدان) فرستاده است.
۱
باید
 کـــه
 ـ جملــه ـ
 جــان شــوی
تا لایق جانان شوی

عاشق بدبخت
که در ابیات پیشین 
از خویش بیگانه شده
یعنی
از  
هویت، فردیت، منیت و شخصیت
تهی شده
زباله واره شده
و
ضمنا
خرد زدایی شده و خردستیز گشته،
یعنی دیوانه شده،
اکنون 
باید
از سر تا پا
جان شود.
جان اما به چه معنی است؟
ضمنا
زباله چگونه می تواند 
ـ جمله ـ
جان شود؟
۲
باید
 کـــه
 ـ جملــه ـ
 جــان شــوی
تا لایق جانان شوی
جان 
احتمالا
به عنوان ضد دیالک تیک جسم بکار می رود:
دیالک تیک جسم و جان
که
 بسط و تعمیم دیالک تیک ماده و روح است.

اگر منظور مولانا از جان همین باشد،
باید گفت که مولانا
دیالک تیک ماده و روح 
(دیالک تیک جسم و جان) 
را
تخریب می کند.

ماده 
(جسم)
را دور می اندازد
و
 روح 
(جان)
را به عرش اعلی می برد.

ضمنا
می توان گفت که مولانا به دوئالیسم جسم و جان باور دارد 
و
 نه به دیالک تیک جسم و جان.

چون دیالک تیک جسم و جان 
را
و 
هر دیالک تیک دیگر
را
حتی با بمب اتم نمی توان تخریب کرد.

۳
باید
 کـــه
 ـ جملــه ـ
 جــان شــوی
تا لایق جانان شوی

عاشق 
(مرید)
باید قید تن خود را بزند و جان مطلق مستقل از تن شود 
تا لایق معشوق (مراد) شود.

سؤال ناقابل این است 
که 
چگونه می توان قید تن خود را زد 
و 
جان محض گشت؟

۴
مولانا 
در رابطه با دوئالیسم جسم و جان
تئوری خاص خود را توسعه داده است:
جسم 
در قاموس مولانا
قفسی 
است
 جان
پرنده ای اسیر در این قفس است.

ترک تن کردن
بنا بر این تئوری خرافی و ضد علمی مولانا
یعنی 
پرواز پرنده جان
ضمن به جا گذاشتن قفس بی جان  تن.

تن بی جان
اما
نه تن، بلکه جنازه و جسد و لاشه است.

اندام 
(ارگانیسم)
به شرطی اندام است
که دیالک تیکی از جسم و جان باشد.

تخریب این دیالک تیک
گسست این پیوند حیاتی ـ مماتی دیالک تیک میان جسم و جان
به معنی مرگ است.

به معنی مرگ هم جسم و هم جان است.

در ورای پیوند دیالک تیکی 
نه جسم می تواند جسم باشد و نه جان می تواند جان باشد.

این حکم لایزال
در مورد همه دیالک تیک های هستی صادق است:

مثال

دیالک تیک فرم و محتوا
دیالک تیک پروتون و الکترون در هر اتم
دیالک تیک جذب و دفع
دیالک تیک داد و ستد
دیالک تیک عرضه و تقاضا

هر تخریبی در هر کدام از این دیالک تیک ها
به معی پایان چیز مربوطه است.

الف
نه چیز بی فرمی می تواند وجود داشته باشد و نه چیز بی محتوایی.

ب
نه اتم بی پروتونی می تواند وجود داشته باشد و نه اتم بی الکترونی

پ
نه بدون جذب می تواند دفعی وجود داشته باشد و نه بدون دفع، جذبی.

با
 اختلال دیالک تیک جذب و دفع
عزرائیل با ارذل و اوباش از در وارد می شود،
قبض روح می کند
و
جسدی از جسم باقی می گذارد .

ت
بدون داد اصلا نمی تواند ستدی میسر شود
و
 بدون ستد کسی دادی به کسی نمی دهد.

ث
بدون عرضه ی کالا هرگز نمی تواند تقاضایی صورت گیرد
و
بدون تقاضای کالا
کسی هرگز زحمت تولید کالا و عرضه کالا را به خود نمی دهد.

۵
باید
 کـــه
 ـ جملــه ـ
 جــان شــوی
تا لایق جانان شوی

خطرناکی عرفان
در همین دیالک ستیزی آن است
در همین خردستیزی آن است.

عاشق بدبخت چگونه می تواند برای کسب لیاقت معشوق (جانان) 
جان محض و مطلق شود؟

تنها راه رادیکال (ریشه ای) ترک تن گفتن
انتحار
 است.

این به معنی تبلیغ و طرفداری
 از
نیهلیسم 
 (پوچی گرایی) 
 است.

نیهلیسم 
 (پوچی گرایی)
منجلاب جنون است.

نیهلیسم 
 (پوچی گرایی) زایشگاه دیوانگان آنارشیستی، فاشیستی و فوندامنتالیستی 
 است.

نیهلیسم 
 (پوچی گرایی) هم 
مؤمن به نیهلیسم را به اسفل السافلین می فرستد 
و
هم
هر رهگذر بی خبر و بی گناه را.

در عملیات اجامر  آنارشیستی، فاشیستی و فوندامنتالیستی
ـ در تحلیل نهایی ـ
همین فرمان مولانا 
جامه عمل می پوشد:

اجامر آنارشیستی، فاشیستی و فوندامنتالیستی
ـ جمله ـ 
جان می شوند
تا 
لایق جانان 
 شوند.

تفاوت این زباله ها
در جانان شان است:

جانان یکی 
هیتلر و موسولینی و غیره است

جانان دیگری
 روح الله خمینی و ابوبکر بغدادی و ملا عمر افغانی و بن لادن عرعرستانی 
است.

هواداران عرفان
به عوض انتحار
مواد مخدر و سماع سرگیجه آور
 را 
به خدمت می گیرند
تا
در عالم توهمات 
ترک تن کنند و جمله جان شوند و لایق جنان شوند.
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر