۱۳۹۶ تیر ۴, یکشنبه

سیری در غزلی از مولانا (۹)

 
 
ویرایش و تحلیل
از
مسعود بهبودی
 


  
آن گوشوار شاهدان همصحبت عارض شده
آن گوش و عارض بایدت
دردانه شو، دردانه شو
 
نازیلا شین

شاهدان به معني مرواريد بزرگ و ممتاز است.
دهخدا
 

معنی تحت اللفظی:
گوشواره های متشکل از در دانه ها (مروارید های بزرگ)
با گونه هایت همصحبت شده اند.
تو باید چنین گوشی و چنین گونه ای داشته باشی.
پس دردانه بشو.
 
۱
برای درک بهتر محتوای معنوی این بیت غزل مولانا،
سری به اشعار شیخ شیراز می زنیم:
 
صدف را که بینی ز دردانه، 
پر
نه آن قدر دارد 
که 
یکدانه در

معنی تحت اللفظی:
ارزش در تکدانه ای
بمراتب بیشتر از ارزش صدفی است که مملو از دردانه است.

سعدی در این بیت شعر،
به مقایسه صدفی مملو از دردانه های کوچک با در تکدانه ای می پردازد.

می توان گفت که سعدی 
دیالک تیک کمیت و کیفیت 
را
به شکل دیالک تیک صدف مملو از دردانه های کوچک و در تکدانه 
بسط و تعمیم می دهد 
و
نقش تعیین کننده 
را 
از آن کیفیت (در تکدانه) می داند.

اگر مارکس و انگلس و لنین هم بودند، 
همین نظر را نمایندگی می کردند.

شاید حریفی ادعا کند که این موضعگیری سعدی 
تصادفی است
و
سعدی اصلا نمی دانسته که کمیت و کیفیت چیستند.

۲
آن شنیدی که لاغری دانا
گفت 
ـ باری ـ
به ابلهی فربه:
«اسب تازی و گر ضعیف بود
همچنان از طویله ای خر، به»

معنی تحت اللفظی:
لاغر دانایی به فربه ابلهی گفت:
ارزش اسب تازی ضعیف و مردنی 
بیشتر از طویله ای مملو از خر است.

سعدی
در این حکایت گلستان
باز هم
دیالک تیک کمیت و کیفیت 
را
به شکل دیالک تیک طویله ای ملو از خر و اسب تازی حتی ضعیف و مردنی 
بسط و تعمیم می دهد 
و
نقش تعیین کننده 
را 
از آن کیفیت (اسب تازی) می داند
و
برای 
تأکید مؤکد بر تعیین کنندگی کیفیت،
طویله ای مملو از خر را با اسب حتی ضعیفی مورد مقایسه قرار می دهد.
 
۳
آن گوشوار شاهدان همصحبت عارض شده
آن گوش و عارض بایدت
دردانه شو، دردانه شو

مولانا هم از عاشق (مرید) می خواهد که در تکدانه ای شود
و
نه در کوچک بی ارج و ارزشی.

سؤال اما این است 
که 
عاشق (مرید) بخت برگشته ی بی همه کس و بی همه چیز
چگونه می تواند اراده کند و به در تکدانه ای استحاله یابد؟
 
۴  
سعدی
تو آن در مکنون (پنهان نگهداشته شده) یکدانه‌ ای
که پیرایهٔ (زینت و زیور) سلطنت خانه‌ ای
 
سعدی در این بیت
هندوانه ای زیر بغل شاهزاده ای می چپاند و او را در تکدانه ای محسوب می دارد
که
 در صندوقچه جواهرات دربار 
پنهان از چشم نامحرمان
 نگهداشته شده است.
 
۵
سعدی
حالم 
از شرح غمت افسانه ای است
چشمم 
از عکس رخت بتخانه ای است
هر کجا بدگوهری در عالم است
در کنار آن، چنان دردانه ای است
 
معنی تحت اللفظی:
حالم از فرط غمت گرفته است.
چشمم
از عکس رویت به بتخانه ای استحاله یافته است.
 
در جهان
در کنار هر بد ذاتی
دردانه ای هست.
 
روی مخاطب سعدی
به اندازه ای زیبا ست که با انعکاس عکسش در آیینه چشمان سعدی،
چشمانش به بتخانه ای مملو از بت های رنگارنگ و زیبا مبدل می شوند.
 
سعدی 
در بیت دوم شعر
دیالک تیک خیر و شر
(هابیل و قابیل)
را 
به شکل دیالک تیک دردانه و خرمهره (بدگوهر)  بسط و تعمیم می دهد.
 
دردانه
بدین طریق
به ضد بدگوهر (خرمهره)
استحاله می یابد.
 
تئوری بنیاد نیک و بد سعدی و بعدها حافظ
همین است:
اقلیتی  انگل و استثمارگر
مظهر خیر اند
یعنی دردانه های بی عیب و نقص اند
و
اکثریت مولد و زحمتکشی 
خرمهره اند.
یعنی زباله واره اند.
 
۶
سعدی،
به لب دریا دردانه کجا یابی
در کام نهنگان رو 
گر می‌ طلبی، کامی
 
معنی تحت اللفظی:
سعدی در کرانه دریا از دردانه اثری نیست.
اگر دردانه می جویی باید به اعماق دریا بروی و جان در خطر مرگ اندازی.
 
سعدی در این بیت شعر نیز در تکدانه را ایدئالیزه می کند.
 
این همان کاری است که مولانا کرده است.
 
۷
تو لیلة القبری، برو تا لیلة القدری شوی
چون قدر،
 مر ارواح را 
کاشانه شو، کاشانه شو

معنی تحت اللفظی:
تو شب تیره قبری، برو شب تیره قدر بشو
تا مأمن ارواح گردی.
 
طرز تربیت عرفان
آدمی 
را
 به یاد طرز تربیت اجامر ارتش امپریالیستی می اندازد:
همه چیز فرزندان مردم را از دست شان می گیرند،
آنها را به زباله بی هویت تبدیل می کنند
بعد
 تفنگی به دست شان می دهند و می گویند 
که
این همه چیز تو ست.
 
عرفان
همین بلا را بر سر مریدان بخت برگشته می آورد:
همه چیز آنها را از دست شان می گیرد،
بعد
مورد تحقیر قرار می دهد و شب قبر محسوب می دارد
تا دستور شب قدر گشتن صادر کند.
 
کسی نیست
تا خطر کند و بپرسد:
زباله
چگونه می تواند طالب چیزی شود؟
 
شب قدر گشتن و کاشانه ارواح گشتن، پیشکش
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر