۱۳۹۶ تیر ۹, جمعه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (۴۷۴)


جمعبندی از 
مسعود بهبودی
 
 
پرسش 
كليد پاسخ است
حریف

۱
قضیه
ـ از قضا ـ
از قراری بکلی دیگر است:
پاسخ
کلید قفل پرسش است.

۲
پرسش
ضد دیالک تیکی پاسخ است.

ضمنا
طرح پرسش
سهل و آسان نیست.

۳
برای اینکه ما با زنجیر دیالک تیکی پرسش و پاسخ سر و کار داریم.

۴
در
 این
 زنجیر دیالک تیکی
جای پرسش و پاسخ مرتب عوض می شود.

۵
پرسش در بطن پاسخی به پرسش پیشین تشکیل می شود.

۶
پیش شرط طرح پرسش
دادن پاسخ به پرسش پیشین است.

۷
مثال
پرسش مستور آغازین نیوتون باید خواه و ناخواه به شرح زیر باشد:
 
سیب به محض رسیدن صعود می کند و یا صعود؟
پرواز می کند و یا بر زمین می افتد؟

۸
نیوتون با دادن پاسخ (به مدد تجربه) به این پرسش مبنی بر سقوط سیب،
پرسش بعدی را طرح می کند:
 
چرا سیب بر زمین می افتد؟

۹
پس از دادن پاسخ به این پرسش دوم مبنی بر وجود نیروی جاذبه زمین،
باز هم حلقه دیگری در زنجیر دیالک تیکی پرسش و پاسخ عرض اندام می کند:
 
دلیل نیروی جاذبه زمین چیست؟

خدای اسلام
الله است که بزرگ ترین بت در بتکده ی کعبه بوده است.

۱
حضرت محمد این بت مشخص و مادی را مجرد (انتزاعی) و روحی کرده است.

۲
بت بزرگ بتکده ی کعبه اسپیریتوئالیزه شده است.
سلب مادیت و شیئیت شده است.
به همین دلیل نامرئی شده است.
جزو و عضو عالم ارواح شده است.

۳
بعد به عنوان بزرگ ترین روح عالم ارواح قلمداد شده است.

۴
حضرت محمد بعد دیالک تیک ماده و روح را وارونه کرده است:
روح را خالق ارواح دیگر و حتی خالق کل هستی قلمداد کرده است.

۵
حضرت محمد جای الله مادی و مشخص در بتکده کعبه را با قرینه آسماین ـ انتزاعی اش عوض کرده است.
عکس را مقدم بر ذات جا زده است.

۶
الله در واقع یک مفهوم شده است.

۷
الله
نتیجه تجرید اشرافیت بنده دار و فئودال است.

۸
ذات الله
مثلا
 امثال حضرت خدیجه است.
اشراف قبایل بنده دار قریش است.
روحانیت جماران و جمکران است.
سلاطین و خوانین قدر قدرت قلدر و خونریز است

ممنون از آغای حضرت حمیدی

۱
شادمان ما که حداقل یک نفر صاحب نظر
نظرات خام ما را خوانده است
و
ضمنا ابراز نظر کرده است.

۲
این غزل مولانا را دوستی منتشر کرده بود و ما به خاطر او مورد تامل قرار داده ایم.
تقصیر او ست.
اگر می خواهی آدرسش را بدهیم تا حسابش را برسی.

۳
ما اهل تنبه و توبه ایم.
تسلیم طلب جد اندر جدیم.

۴
چشم.
از این به بعد برای هر کاری از آغای حضرت حمیدی مولانا شناس خیلی خیلی باسواد و با شعور
اجازه می گیریم

صلح با زور ایجاد نمی شود
بلکه با فهم ایجاد می وشد.
حریف

آره. مشد حریف.

۱
سؤال اما این است که وات ایز فهم؟

۲
آخرالزمان است
عصر خردجال ها ست.
تا گوش کار می کند صدای عرعر است که در دهلیز دنیا پیچیده است.

۳
جماعت در بدر به دنبال عکس اند.
بی خیال اندیشه اند.

۴
اندیشه بی مشتری است.

۵
اگر بدانی بازار چه چیزهای داغی، داغتر از داغ است
خدا را صد سپاس می گزاری که
دیگر نیستی
تا
در آرزوی نیستی
نعره از اعماق درون درب و داغان برکشی.

چه باید کرد؟
حریف

۱
پدیده های اجتماعی را فقط با خرد کل اندیش (فلسفه مارکسیستی) می توان واقعا توضح داد.
۲
نه با علوم طبیعی ـ تجربی ـ ریاضی و نه با علوم انسانی از قبیل روانشناسی و غیره.

۳
پیش به سوی از آن خود کردن خرد کل اندیش.

۴
جنگ
مرغی است که صدها تخم طلا برای اقلیت انگل با عبا و بی عبا می گذارد.

۵
جنگ تنها ره رهایی اجامر انگل و استثمارگر از سرنگونی است.

دریغ از یک جو فهم در جنگ طلبان
حریفه

نه.

۱
طبقه حاکمه امپریالیستی و حتی فوندامنتالیستی
صدها هزارعلامه تحصیلکرده ی از سر تا پا سرسپرده
در اختیار دارد که حقوق های نجومی می گیرند.

۲
 
یکی از این علامه ها
یورگن هابرمس
است که اگر فقط به جوایز دریافتی اش نظر اندازی، سرسام می گیری.

۳
 
یکی دیگر 
فرانسیس فوکویاما 
ست 
که 
هم پروفسور است و هم مشاور بوش و وحوش دیگر.

یعنی هم از توبره لف لف می خورد و هم از آخور.

۴
فهم
فت و فراوان است.

مسئله منافع طبقاتی است که فهم را و عقل را مانی پولیزه می کند
از کار می اندازد و به جهل مرکب استحاله می بخشد.

۵
فهم
ضمنا
چیزی طبقاتی است.
فهم پدیده ای ثانوی است.

۶
ما با دیالک تیک نان و جان (فهم) سروکار داریم
و
در این دیالک تیک
نقش تعیین کننده از آن نان است.

جان ساز دوم را می زند.
جان به ساز نان می رقصد.

۷
اگر قوانین ریاضی (دو دو تا چهار تا) حتی با منافع آدمیان جور نباشد، به آسانی اسید پاشی به صورت این و آن،
انکار می شود. 
(لنین صلواة الله الیه)

۸
به همین دلیل علامه ای به اسم روح الله می فرماید:
جنگ یک نعمت الهی است.

جنگ
چیزی از جنس مائده آسمانی است.

۹
جنگ امری جبری است.
جنگ تنها ره رهایی طبقه حاکمه ی ایستاده بر لب گور از سقوط به قعر گور است.

۱۰
در اثر جنگ
نیروهای مولده جامد و جاندار نیست و نابود می شوند.

نیروهای مولده ای که رشد شتابان شان
گذار به سوسیالیسم را الزامی می سازد و جامعه را
در صورت امتناع از گذار
به بحران می کشد.

۱۱
جنگ تلخ آید ولیکن عاقبت
میوه ٔ شیرین دهد پر منفعت (هم برای طبقه حاکمه جمارانیستی و هم برای طبقه حاکمه امپریالیستی).

۱۲
منشین
ـ ترش ـ
تو از گردش ایام که
جنگ
گرچه تلخ است ولیکن بر شیرین دارد.
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر