۱۳۹۶ تیر ۲, جمعه

سیری در شعر «ناگه غروب کدامین ستاره؟» (۲۷)

 
 مهدی اخوان ثالث
  (م. امید)
  (۱۳۰۷ ـ ۱۳۶۹)  
 
ویرایش و تحلیل
 از
شین میم شین

ناگه غروب کدامین ستاره؟ 
(۱۳۴۱ ـ ۱۳۵۰) 
 ادامه 
۱
 دیدیم و با هم شنیدیم
 
 آن مست شوریده سر را، که آواز می خواند
 و آن را، که چون کودکان، گریه می کرد

  یا آن، که یک بیت مشهور و بد را

  می خواند و هی باز می خواند


اخوان
اکنون
به توصیف رئالیستی میخواران و سیه مستان می پردازد.

این بدان معنی است که خود اخوان و سایه اش اصلا مست نیستند.

چون
مست که نمی تواند محیط پیرامون خود را با چنین دقتی استنباط کند،
 در حافظه اش ذخیره کند
 و 
بعد آن را به زیور شعر کشد.

۲
 و آن یک، که چون هق هق گریه، قهقاه می زد
 می گفت:

 «ای دوست، ما را مترسان ز دشمن،

  ترسی ندارد سری، که بریده است


  آخر مگر نه، مگر نه

 در کوچه عاشقان گشته ام من؟»


  و آنگاه، خاموش می ماند، یا آه می زد.


معنی تحت اللفظی:
یکی دیگر از سیه مستان
هق هق گریه اش
شبیه
قهقاه خنده اش بود.
و
شعر زیر را می خواند و بعد یا سکوت می کرد و یا آه می کشید:
«ای دو ست
ما را از دشمن مترسان.
برای اینکه سر بریده شده 
 ترس سرش نمی شود.

مگر من در کوچه عاشقان پرسه نزده ام؟»

۳

 و آن یک، که چون هق هق گریه، قهقاه می زد

اخوان 
دیالک تیک غم و شادی 
(سعدی)
را
به شکل دیالک تیک هق هق و قهقاه بسط و تعمیم می دهد 
که 
فی نفسه
 فوق العاده غنی و زیبا 
ست.

جور دشمن چه کند گر نکشد طالب دوست
گنج و مار 
و 
گل و خار
 و 
غم و شادی 
به هم اند.

۴
سعدی
غزلیات
 
دلبرا پیش وجودت، همه خوبان عدم اند
سروران بر در سودای تو خاک قدم اند

شهری اندر هوست، سوخته در آتش عشق
خلقی اندر طلبت، غرقه دریای غم اند

خون صاحب نظران ریختی، ای کعبه حسن
قتل اینان که روا داشت که صید حرم اند؟
صنم 
اندر بلد کفر پرستند و صلیب
زلف و روی تو در اسلام، صلیب و صنم اند
گاه گاهی، بگذر در صف دلسوختگان
تا ثناییت بگویند و دعایی بدمند

هر خم از جعد پریشان تو زندان دلی است
تا نگویی که اسیران کمند تو کم اند

حرف‌های خط موزون تو پیرامن روی (چهره، صورت)
گویی از مشک سیه بر گل سوری رقم اند

در چمن 
سرو، ستاده است و صنوبر، خاموش
که اگر قامت زیبا ننمایی بچمند

ز این امیران ملاحت که تو بینی
 بر کس
به شکایت نتوان رفت
 که خصم و حکم اند

بندگان 
را 
نه، 
گزیر است ز حکمت، 
نه، 
گریز
چه کنند ار بکشی ور بنوازی خدم (خدمتکاران) اند

جور دشمن چه کند گر نکشد طالب دوست
گنج و مار 
و 
گل و خار
 و 
غم و شادی 
به هم اند

غم دل با تو نگویم که تو در راحت نفس
نشناسی که جگرسوختگان در الم (دردمند) اند

تو سبکبار قوی حال، کجا دریابی
که ضعیفان غمت بارکشان ستم اند

سعدیا 
عاشق صادق ز بلا نگریزد
سست عهدان ارادت ز ملامت برمند

پایان
ویرایش
از
تارنمای دایرت المعارف روشنگری

این شعر شیخ شیراز
بسان همه اشعارش
مملو از دیالک تیک است.
باید در فرصتی دیگر
تحلیل شود.

۵

 و آن یک، که چون هق هق گریه، قهقاه می زد
 می گفت:

 «ای دوست، ما را مترسان ز دشمن،

  ترسی ندارد سری، که بریده است


  آخر مگر نه، مگر نه

 در کوچه عاشقان گشته ام من؟»



 

 در این دو بیت شعر سیه مست،
دیالک تیک خیر و شر معروف
به شکل دیالک تیک دوست و دشمن بسط و تعمیم یافته است.

این شعر 
قبل از همه
حاکی از آن است که در جامعه 
جنگ طبقاتی در جریان است:
دوست سیه مست
او را به احتیاط فرامی خواند تا زبان سرخش، سر سبزش را بر باد ندهد.

این شعر سیه مست
حاوی انتقاد اجتماعی است.

طبقه حاکمه را افشا می کند.

این شعر
از سوی دیگر
از 
ستمدیدگی سیه مست
پرده برمی دارد:
سیه مست سرش را بر باد داده است.

به همین دلیل
دیگر باکی از بر باد رفتن سر ندارد.

محتوای انتقادی این شعر غول آسا ست:
فقط کافی است که کسی یک بار لو برود،
 تا 
مادام العمر تحت نظر پلیس امنیتی باشد و زجر کشد.

آن سان که نه اجازه کار برای تهیه لقمه ای نان داشته باشد
و
نه، برگ امانی برای حفظ جان.

یکی از دلایل پر بودن میخانه ها 
هم
 همین سرکوب خشن و خونین اعضای جامعه است.

 در میخانه ها 
  درد جسمی، روحی و روانی از ستم اجتماعی
به مدد باده 
برای لحظاتی کوتاه 
تسکین می یابد.

۶
 و آن یک، که چون هق هق گریه، قهقاه می زد
 می گفت:

 «ای دوست، ما را مترسان ز دشمن،

  ترسی ندارد سری، که بریده است


  آخر مگر نه، مگر نه

 در کوچه عاشقان گشته ام من؟»

 

دلیل ستمدیدگی سیه مست،
گشتن او در کوی عاشقان
 است.

عشق ایراسیونال (ضد عقلی)
اکنون 
راسیونالیزه می شود.
زره عقلی در برمی کند.

این همان عشقی است که فروغ فیلسوف تئوریزه کرده است.

دیگر
کسی به عشق نیندیشید

دیگر 
کسی به فتح نیندیشید.

و
هیچکس
دیگر
به هیچ چیز نیندیشید.

ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر