۱۳۹۶ تیر ۷, چهارشنبه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (۴۷۲)


جمعبندی از 
مسعود بهبودی
 
 
نظرت محترم.
حریف

۱
نظرات که شخصی نیستند.

۲
همین «نظرت محترم» تو که نظر تو نیست.

۳
این نظر کسانی است که دستان شان به خون میلیون ها نفر آلوده است.

۴
مثال:
آب تحت فشار جو در ۱۰۰ درجه س. می جوشد

۴
این نظر مال کسی نیست.

۵
حقیقت همیشه
عینی
است
و
ربطی به این و آن ندارد.

۶
اگر نسل بشر هم بر افتد
آب تحت فشار جو در ۱۰۰ درجه س. خواهد جوشید.

۷
ضمنا
ضد دیالک تیکی اصیل
قلابی است.
و نه چارچوب.

۸
ضد دیالک تیکی خیانت
وفا ست
خدمت است.
و
نه اصالت

هرچه پیرتر شوی،
به همان میزان،
بیشتر متوجه خواهی شد که
مسئله نه چیزهای مادی، غرور و خودخواهی،
بلکه این است که قلب ما برای چه کسی می تپد.
کاترین الدوله دیلمی

خروشان ترین تپش ها
 نیز
در وهله اول 
 بسته به نیازهای مادی
اهمیت و معنی کسب می کنند.
 
آدم گرسنه نه دین دارد و نه ایمان.
نه عشق سرش می شود و نه نفرت.

زنده باد درک ماتریالیستی تاریخ

آنچه انسان را کند روبه مزاج
احتیاج است
احتیاج است
احتیاج
میرزاده عشق

حریف
 
دیشب دعوت شدم از طرف چند شخصی
رفتم اونجا و دیدم جماعت سلطت طلب ها همه جمعشون جَمِ
موضوع نژاد آریایی و سفره ناز و اطوار و فحش دادنشون به افغانستانی ها و سیاه پوست ها جو شون رو زیبا کرده بود،
من داشتم گوش می کردم و صبر کردم تا فرمودن
موقع خوردن پیش غذا شد و رفتیم سر میز شام مبارکشون.

همه مشغول خوردن شدن و کارد و چنگال هاشون داشت تو سالاد مرغ و تمشک و بلوبری می پیچید
و منم دلم داشت از خشم میسوخت
پا شدم انگونه که شایسته برخورد باهاشون بود رو عملی کردم،
سفره رنگین شون رو به زهر مار تبدیل کردم و اومدم بیرون.

کثافت های آشغالی که بدتر از اخوند جماعت
سرشون تو آخور گیر کرده و دیدن گرسنگی سیاه ها و افغانستانی ها و..
براشون تهوع آور است.

از این به بعد من اینگونه دعوتی ها رو با سر میرم نه با پا،
که افیازشون رو انگونه خراب کنم که دیگر جرات حرف مفت زنی براشون سیمای مجلس نباشه.
اعتقاد دارم گفتگو داشتن و دلیل و منطق آوردن برای اینجور اشخاص
نمیتواند سازگار باشد و باید طوری که انتظارش رو ندارند عمل کرد.

کشیدن زیر سفره پر زینت شون و شمع های صورتی و کارد چنگال های سلطنتی و قاطی شدن خورش های رنگارنگ با پاهای خوشگل چه حالی داد.

تا یاد بگیرند فرق گرسنگی یک سیاه پوست افریقایی و به قول خودشان بی فرهنگی شون، و افغانستانی آواره در کشور آریایی شون در نبود غذای چرب و چلیک یک شب چگونه است.
تف به شرافت نداشتتون.

نیسارگاداتا ماهاراج
 
خرد گوید مرا که تو هیچ نیستی،
عشق اما گویدم که تو همه چیزی.
میان این دو
زندگی من جاری است.

ماهاراج عامی عوامفریب

۱
ضد عقل که عشق نیست.

۲
ضد عقل
غریزه است.

۳
ضد عشق
نفرت است.

۴
تو میان غریزه و عقل مات مانده ای.
عشق چیز دیگری است.

حقیقت در کل است.
کل حقیقی است
(هگل)

۱
ایران جزئی کوچک در نقشه امپریالیسم است.

۲
امپریالیسم در صدد بالکانیزاسیون جهان است.

۳
حتی در صدد بالکانیزاسیون روسیه و چین و ماچین است.

۴
در خاور میانه و افریقا
هژمونی (سرکردگی، ژاندارمیت بین المللی) امپریالیسم امریکا پیگیری و تکمیل می شود.

۵
منظور جورج بوش پدر از نظم جهانی نو همین بود:
تسخیر ممالک تحت نفوذ شوروی سابق.

۶
کشورهایی که اکنون غرقه به خون اند
جزو ممالک تحت نفوذ شوروی بوده اند:
از لیبی تا سومالی
ازعراق تا افغانستان.

۷
پوتین
هم
در سوریه
از یکی از ممالک تحت نفوذ شوروی سابق دفاع می کند.

۸
موقع تسخیر یوگوسلاوی و لیبی و عراق و افغانستان و غیره
گربه چف میو میویی کرد و خاموش شد.

۹
خود پوتین هم جاکش است و فرقی با ترامپ و بقیه ندارد.

در شعر سپهری
زنی در آیینه آب منعکس شده است.

۱
سپهری به همین دلیل از دوبرابر شدن زیبایی گزارش می دهد.

زن زیبایی آمد لب رود
آب را گل نکنیم
روی زیبا دوبرابر شده است.

۲
از این انعکاس هم می توان همان رابطه عکس و ذات را استخراج کرد.

۳
مثلا اگر رابطه مادر و دختر در بین باشد.

۴
فرزندان هم در تحلیل نهایی انعکاس والدین اند.

گوستاو یونگ اشتباه می کند.

۱
خدا
چه طبیعت ـ خدا
چه طبقه حاکمه ـ خدا
و
چه توده ـ خدا
نامیرا ست.

۲
مارتین لوتر و نیچه هم مدعی مرگ خدا شده اند.

۳
کوری آنها
به دلیل بی خبری آنها از دیالک تیک فنا ناپذیر هستی است.

۴
طبیعت ـ خدا ورجاوند و نامیرا ست
برای اینکه ذاتش
یعنی طبیعت، ابدیتی ابدی و نامیرا ست.

۵
طبقه حاکمه ـ خدا نامیرا ست
برای اینکه ذاتش فقط فرم عوض می کند ولی از بین نمی رود

۶
توده ـ خدا ورجاوند و نامیرا ست
برای اینکه ذاتش
یعنی توده (جامعه یعنی طبیعت دوم) نامیرا ست.

۷
معبد و مسجد و کنیسه و کلیسا
محل ادای دین به خدای بخشنده است
چه طبیعت ـ خدا
چه طبقه حاکمه ـ خدا
و
چه توده ـ خدا

۸
هر نفسی که فرو می رود
ممد حیات است
و
چون برمی آید، مفرح ذات

پس به هر نفس دو شکر واجب است.

بنده
همان به که ز تقصیر خویش (ناتوانی از سپاس درخور)
عذر به درگاه خدای آورد
ور نه سزاوار خداوندی اش
کس نتواند که به جای آورد
(سپاس درخور از عهده هیچکس بر نمی آید.)
 
ادامه دارد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر