تحلیلی
از
گاف
سنگزاد
·
حیرت انگیز است، ولی واقعیت دارد.
·
استنباط طبقات اجتماعی از هستی که
از طرز زیست هر کدام از آنها نشئت می گیرد، ایده ئولوژیزه می شود.
·
یعنی جامه ایده ئولوژیکی به خود می
پوشد.
·
آن سان که در فلسفه و هنر و استه
تیک (زیبائی شناسی) و اتیک (اخلاق) آنها منعکس می شود.
1
·
بدین طریق دیالک تیک وجود اجتماعی و
شعور اجتماعی هم تشکیل می شود و هم اثبات.
·
در نتیجه، با طبقاتی گشتن جامعه بشری،
با فروپاشی جامعه کمونیستی آغازین و شقه شقه شدن آن به طبقات اجتماعی مختلف از
برده تا برده دار، همه عناصر روحی (شعورین) جامعه نیز شقه شقه می شوند.
2
·
بدین طریق و به این دلیل، هماهنگی (هارمونی)،
یگانگی و همگونی فلسفه و هنر و استه تیک (زیبائی شناسی) و اتیک (اخلاق) و غیره
بشریت نیز شقه شقه می شود:
·
آنگاه چیزهای واحدی در آئینه ذهن
اعضای اقشار و طبقاتی اجتماعی مختلف، به انحا، انواع و اقسام متفاوت و حتی متضاد
منعکس می شود.
·
این حقیقت امر مارکسیستی ـ
لنینیستی را می توان در رابطه با استنباط متفاوت و متضاد اعضای اقشار و طبقاتی
اجتماعی مختلف از کلاغ به عنوان مثال، یعنی
به عنوان مشتی نمونه خرواری، نشان داد و صحت آن را بطرز تجربی اثبات کرد.
3
·
اگر کسی زحمت تهیه همه اشعار شعرای
وابسته به اقشار و طبقات اجتماعی مختلف راجع به کلاغ را به خود دهد، می توان به
تفاوت و تضاد دیدگاه ها در این زمینه بهتر پی برد.
·
ما به عنوان نمونه به دو شعر از دو
شاعر سرشناس وابسته به دو طبقه اجتماعی متفاوت و متضاد اشاره می کنیم.
·
شعر اول را بیت به بیت تحلیل کرده
ایم و شعر دوم را هم تحلیل خواهیم کرد:
4
عقاب
پرویز ناتل خانلری
....
آشیان داشت بر آن دامن دشت
زاغکی زشت و بد اندام و پلشت
سنگ ها از کف طفلان خورده
جان ز صد گونه بلا در برده
سا ل ها زیسته افزون ز شمار
شکم آکنده ز گند و مردار
بر سر شاخ ورا دید عقاب
ز آسمان سوی زمین شد به شتاب
گفت کای دیده ز ما بس بیداد
با تو امروز مرا کار افتاد
مشکلی دارم اگر بگشایی
بکنم آن چه تو می فرمایی
گفت:
«ما بنده ی در گاه تو ایم
تا که هستیم، هوا خواه تو ییم
بنده آماده بود، فرمان چیست؟
جان به راه تو سپارم، جان چیست؟
دل ، چو در خدمت تو شاد کنم
ننگم آید که ز جان یاد کنم.»
این همه گفت ولی با دل خویش
گفت و گویی دگر آورد به پیش
کاین ستمکار قوی پنجه، کنون
از نیاز است چنین زار و زبون
لیک ناگه چو غضبناک شود
ز او حساب من و جان، پاک شود
دوستی را چو نباشد بنیاد
حزم (احتیاط، دور اندیشی)
را باید از دست نداد
در دل خویش چو این رأی گزید
پر زد و دور ترک جای گزید
زار و افسرده چنین گفت عقاب
که مرا عمر، حبابی است بر آب
راست است این که مرا تیز پر است
لیک پرواز زمان، تیز تر است
من گذشتم به شتاب از در و دشت
به شتاب، ایام از من بگذشت
گر چه از عمر، دل سیری نیست
مرگ می آید و تدبیری نیست
من و این شهپر و این شوکت و جاه
عمرم از چیست بدین حد کوتاه؟
تو بدین قامت و بال ناساز
به چه فن یافته ای عمر دراز؟
پدرم نیز به تو دست نیافت
تا به منزلگه جاوید شتافت
لیک هنگام دم باز پسین
چون تو بر شاخ شدی جایگزین
از سر حسرت با من فرمود
کاین همان زاغ پلید است که بود
عمر من نیز به یغما رفته است
یک گل از صد گل تو نشکفته است
چیست سرمایه ی این عمر دراز؟
رازی این جا ست، تو بگشا این راز.
....
5
·
در این شعر پرویز ناتل خانلری، عقاب
سمبل اعضای طبقه حاکمه است و کلاغ سمبل توده های مولد و زحمتکش.
·
کلاغ اما ضمنا سمبل خرد، خود اندیشی
و ژرف اندیشی است.
·
آن سان که طبقه حاکمه برای حل
معمای زندگی به کلاغ دخیل بسته است.
6
·
ما امروز در صفحه فیسبوک تحت عنوان
«تمرین و آموزش مارکسیسم به زبان ساده» 3430 نفر عضو داریم.
·
ما فقط 30 نفر از این 3430 نفر را
به هنگام افتتاح این صفحه عضو کرده ایم.
·
یعنی 3400 نفر، تقاضای عضویت داده
اند و عضو شده اند.
·
اکثریت قریب به اتفاق آنها پایگاه طبقاتی
غیر توده ای و چه بسا حتی ضد توده ای دارند.
·
یعنی مارکسیسم ـ لنینیسم را نه،
قبول دارند و نه، می توانند قبول داشته باشند، نه می فهمند و نه، می توانند بفهمند.
·
ولی به هر دلیل بدان نیاز دارند.
7
·
چون طبقات اجتماعیِ بلحاظ «نان» وابسته
به توده های مولد و زحمتکش، بنا بر قانون دیالک تیک هستی، به جفت دیالک تیکی «نان»،
یعنی به وجدان توده های مولد و زحمتکش نیز محتاج است.
·
منظور از وجدان، همان روح و شعور
است که عالی ترین مقوله فلسفی است:
الف
ماتریالیسم دیالک تیکی
·
دیالک تیک ماده و روح
·
دیالک تیک وجود و شعور
ب
ماتریالیسم تاریخی
·
دیالک تیک وجود اجتماعی و شعور اجتماعی
·
دیالک تیک «نان» و وجدان
5
·
برای مطالعه تحلیل دیالک تیکی این
شعر پرویز ناتل خانلری، مراجعه کنید به:
الف
تحلیلی بر شعر «عقاب»
از پرویز ناتل
خانلری
یدالله سلطانپور
در تارنمای دایرة
المعارف روشنگری
ب
در
بلوگفای
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر