تأمل و تحلیلی از
گاف سنگزاد
من تا خود انقلاب بهمن هيچ ارتباطي با رهبري حزب توده نداشتم
و با همان شيفتگي جواني از حزب و انديشه ماركسيسم و سوسياليسم
در ايران دفاع مي كردم.
• مفاهیم مهم این جمله سیاوش و یا مانلی بهتر است که مورد تأمل و تحلیل قرار گیرند:
1
انقلاب بهمن
• یکی از معایب حزب توده تحت رهبری کیانوری، ناتوانی آن از تمیز انقلاب از ضد انقلاب بوده است.
• پیروزی دار و دسته خمینی با پیروزی هیتلر در آلمان و با پیروزی گربه چف ـ یلسین ـ پوتین در شوروی قابل مقایسه است:
• در اثر این حوادث یا طبقه حاکمه ایستاده بر لب گور تاریخی اش کسب سرکردگی (هژمونی) می کند و یا طبقه حاکمه سرنگون شده، دوباره به قدرت می رسد.
• در ترمینولوژی مارکسیستی ـ لنینیستی این پدیده نه انقلاب، بلکه تغییر تناسب قوا به نفع ارتجاع (ناسیونال ـ سوسیالیسم، هیتلر) و یا رستاوراسیون (خمینی، گربه چوف) نامیده می شود.
• حتی در خود شوروی پدیده گربه چوف، تخریب سوسیالیسم نامیده شده است.
• ما فاجعه بهمن را عنگلاب می نامیم.
• در اثر این عنگلاب ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی ـ روحانی سرنگون شده در اثر انقلاب بورژوائی سفید دوباره به قدرت رسیده است.
2
انقلاب بهمن
• احتمالا یکی از دلایل اختلاف میان سیاوش و صفری (با سواد ترین رهبر حزب توده) استنباط متضاد آنها از همین پدیده بوده است.
• سیاوش می خواست همان خط کیانوری را توجیه زورکی ـ استه تیکی ـ هنری کند و ادامه دهد.
• حق در این زمینه با صفری بوده است و نه با سیاوش.
• سیاوش خودش هم می دانست که حق با صفری است.
• صفری با سوادترین عضو رهبری حزب توده بوده است.
• انتشار آثار صفری خدمت بزرگی به جامعه خواهد بود.
• تدوین کننده جوهر برنامه حزب توده هم صفری بوده است.
• دانش اقتصادی ـ اجتماعی صفری ستایش انگیز است.
• او در کتابی که نوشته، مفاهیم اقتصادی را یکی پس از دیگری توضیح می دهد.
• ما اگر این اثر او را بدست آوریم، منتشر خواهیم کرد.
• حزب توده در آن زمان، هیئت حاکمه جدید را فوندامنتالیستی (بینادگرائی) می نامد که خود انقلابی در باز شناسی طبقه حاکمه ضد انقلابی جدید است.
3
انقلاب بهمن
• دلیل خطای حزب توده و سیاوش این بوده که در پیروزی رستاوراسیون ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی ـ روحانی، توده های عمدتا حاشیه نشین وارد عمل می شوند و توهم انقلاب در ذهن خالی از تئوری رهبری حزب توده پدید می آید.
• اتفاقا بر خلاف ادعای سیاوش و یا مانلی، اگر سیاوش به ساز حزب توده نمی رقصید، خودش با بضاعت تئوریکی بنیادمندش می توانست به ماهیت این طبقه حاکمه جدید پی ببرد.
• حتی پس از سرکوب رادیکال حزب توده، سیاوش می توانست خط فکری خود را تصحیح کند.
• ولی شرایط از هر نظر بحرانی بود:
الف
• هم شوروی از درون تهی شده بود و در معرض فروپاشی عنقریب قرار داشت.
ب
• هم رهبری جدید حزب توده با سیلی از اعضای خود مواجه شده بود که جان از مرگ بدر برده بودند و آواره کشورهای مختلف شده بودند.
• خاوری بزرگ ترین خدمت را در این زمینه انجام داده است.
• اگر شرایط مساعد می بود، سیاوش می توانست در مشی حزب توده تجدید نظر کند و با صفری به وحدت نظر رسد.
4
ارتباط با رهبري حزب توده
• مانلی (و یا سیاوش) ما را باین مفهوم «ارتباط» کلافه کرده است.
• منظور از ارتباط چیست؟
الف
• ملاقات حضوری با رهبری حزب توده؟
• مگر چنین چیزی اصولا و اساسا امکان پذیر است؟
• مگر می توان یکی را که در داخل کشور زندگی می کند، با کمیته مرکزی حزبی آشنا ساخت و وارد همنشینی و هماندیشی مستقیم نمود؟
• مگر چنین کرد و کاری بلحاظ امنیتی اصلا درست است؟
ب
• آیا ارتباط مکاتبه ای با رهبری حزب توده، مثلا ارسال کتب شعر خود برای انتشار در خارج، ارتباط محسوب نمی شود؟
ت
• آیا گوش دادن به پیک ایران و آشنائی با برنامه حزب توده و تحلیل های درست ویا نادرست آن، ارتباط محسوب نمی شود؟
پ
• آیا موضعگیری خود سیاوش با آوانتوریسم چپ (فدائیان فئودالی) همان موضعگیری رهبری حزب توده نبوده است؟
ث
• اتفاقا همین ارتباط مورد انکار مکرر قرار گرفته، سبب شده که سیاوش به عوض خوداندیشی، به کژراه فکری رود.
5
• حزب توده فقط در شناخت ارتجاع فئودالی ـ فوندامنتالیستی ـ روحانی دچار اشتباه نمی شود.
• حزب توده در شناخت آوانتوریسم چپ و راست (فدائیان فئودالی و مجاهدین فوندامنتالیستی) هم دچار اشتباه می شود.
• فقر فلسفه می تواند هر حزبی را به طویله تبدیل کند و اعضای هر حزبی را به مشتی گاو و خر.
6
من تا خود انقلاب بهمن هيچ ارتباطي با رهبري حزب توده نداشتم
و با همان شيفتگي جواني از حزب و انديشه ماركسيسم و سوسياليسم
در ايران دفاع مي كردم.
• این جمله مانلی و یا سیاوش، از زهر ضد توده ای و ضد حزب توده ای لبالب است.
• باورش حتی دشوار است که سیاوش چنین جفنگی را فرمولبندی کرده باشد:
الف
و با همان شيفتگي جواني
• این اولا بدان معنی است که سیاوش نه به دنبال خرد اندیشنده و رهنما، بلکه به دنبال شور و شوق و شیفتگی جوانی بوده است.
و با همان شيفتگي جواني
• این ثانیا بدان معنی است که سیاوش اصلا رشد فکری نکرده است.
• یعنی در طول 20 تا 25 سال، چیزی از جامعه و جهان نیاموخته است.
• یعنی بنی بشری، همیشه جوان و در واقع، جوانی، همیشه همان مانده است.
ت
و با همان شيفتگي جواني
• این ثالثا به معنی انکار رئالیسم و راسیونالیسم (واقعگرائی و خردگرائی) سیاوش است.
• سطر سطر آثار سیاوش ـ خواه نثر و خواه شعر ـ بطلان این ادعا را اثبات می کند.
• اشعار و آثار سیاوش دال بر رئالیسم انقلابی و راسیونالیسم ماتریالیستی ـ دیالک تیکی او ست.
• ما بخشی از آثار سیاوش را تحلیل کرده ایم و در این زمینه کمترین تردید را حتی نداریم.
• همیشه جوان و همیشه همان تلقی کردن سیاوش ـ چه از قول خودش و چه از قول این و آن ـ دور از انصاف و واقع بینی است.
• دروغ محض است.
پ
با همان شيفتگي جواني از حزب و انديشه ماركسيسم و سوسياليسم
در ايران دفاع مي كردم.
• با شور و شوق و هارت و پورت جوانی شاید بتوان از حزب توده انتزاعی دفاع کرد، ولی از «اندیشه» (؟) مارکسیسم و سوسیالیسم نمی توان دفاع کرد.
• از قضا این کسب و کار بیش از یک میلیون حزب و سازمان و دار و دسته کمونیستی قلابی است و نه کسب و کار حزب توده و نه بویژه کسب و کار سیاوش.
• سیاوش در دوره بلوغ جسمی و روحی اش که سهل است، در همان سنین 25 سالگی غول تئوریکی ـ اتیکی ـ استه تیکی حیرت انگیزی بوده است.
• حماسه آرش کمانگیر سیاوش در سطح بین المللی حتی بی همتا ست.
• با شیفتگی جوانی می توان هارت و پورت سرود، هارت و پورت هائی که مثلا حیدر مهرگان و گلسرخی و سلطان پور و غیره سروده اند، ولی نمی توان آرش کمانگیر سرود.
مراجعه کنید به
سیری در شعر آرش کمانگیر
از سیاوش کسرائی
در تارنمای
خرد، خوداندیشی، هماندیشی، خودمحتاری
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر