۱۳۹۴ فروردین ۹, یکشنبه

دعوت


فروغ فرخزاد
(۸ دی، ۱۳۱۳ ـ ۲۴ بهمن، ۱۳۴۵)
 دعوت

·      تو را افسون چشمانم ز ره برده است و می دانم
·      چرا بیهوده می گویی دل چون آهنی دارم
·      نمی دانی، نمی دانی که من جز چشم افسونگر
·      در این جام لبانم باده ی مرد افکنی دارم

·      چرا بیهوده می کوشی که بگریزی ز آغوشم
·      از این سوزنده تر هرگز نخواهی یافت آغوشی
·      نمی ترسی، نمی ترسی، نمی ترسی که بنویسند نامت را
·      به سنگ تیره ی گوری، شب غمناک خاموشی

·      بیا دنیا نمی ارزد به این پرهیز و این دوری
·      فدای لحظه ای شادی، کن این رؤیای هستی را
·      لبت را بر لبم بگذار که از این ساغر پر می
·      چنان مستت کنم تا خود بدانی قدر مستی را

·      تو را افسون چشمانم ز ره برده است و می دانم
·      که سر تا پا به سوز خواهشی بیمار می سوزی
·      دروغ است این اگر، پس آن دو چشم راز گویت را
·      چرا هر لحظه بر چشم من دیوانه می دوزی؟

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر