۱۳۹۴ فروردین ۱, شنبه

سیری در شعر محمد قهرمان (۲)


(۱۹. ۶. ۱۳۶۸)
سرچشمه:
صفحه فیسبوک محمد قهرمان


ناامیدم از منزل، در رهی که می افتد
نقش پا هم از من پیش، بس که باز پس افتم

معنی تحت اللفظی بیت:
در راهی که رد پایم جلوتر از پایم است، امید رسیدن به منزل ندارم.

مفهوم «منزل» در این بیت به معنی پیشمقصد مقرر و معین کاروان جامعه است.
کاروان در توقف کوتاه در منازل مختلف اگر بخت یار باشد، سرانجام به مقصد می رسد.
مقصد در تحلیل نهائی آخرین منزل کاروان است.

۱
 ناامیدم از منزل، در رهی که می افتد
نقش پا هم از من پیش، بس که باز پس افتم

شاعر که به دنبال جرس رهسپار و روان است، در واقع، عقب عقب می رود.
در نتیجه رد پایش جلوتر از خود او ست.

۲


ما هنوز از جهان بینی محمد قهرمان چیزی نمی دانیم.
شعر و هر اثر هنری دیگر هم آگاهانه سروده و تشکیل نمی شود.
شاعر حتما به هر آنچه که می سراید، وقوف ندارد.
این در تحلیل نهائی خود واقعیت عینی است که خودسرانه در آئینه ضمیر شاعر انعکاس می یابد و عملا اراده خود را به او و هر هنرمند دیگر، دیکته و تحمیل می کند.

۳

در هر صورت، طنز تلخ ژرفی در این بیت شعر، تبیین می یابد.
پیروی کورکورانه از جرس ـ اگر حتی بظاهر حرکت به پیش جلوه کند ـ  در واقع فرمی از عقب عقب رفتن رهرو کور  است.
فرمی از ارتجاع و  واپسگرائی است.
نوعی سقوط وحشت انگیز به قهقرای بربریت و حتی توحش است.

۴
ناامیدم از منزل، در رهی که می افتد
نقش پا هم از من پیش، بس که باز پس افتم

اتفاقا یکی از رفقای شاعر شاعر به نام افضلی همین طنز را با صراحت بمراتب روشن تری بر زبان رانده است.
در وقوف و یا عدم وقوف او به محتوای شعرش می توان بحث کرد، ولی در خود پدیده که تبیین هنری ـ استه تیکی می یابد، جای کمترین بحث نیست.
شعر افضلی در نهایت صراحت، بیانگر سقوط است.
«دارم سقوط می کنم، انگار»

مراجعه کنید به صفحه فیسبوک و یا وبلاگ شاعر.

این اما به چه معنی است؟

۵

این بدان معنی است که جامعه در دو آئینه شفاف متفاوت به شکل واحدی انعکاس یافته است.
بی اعتنا به اینکه شعرای نامبرده به محتوا و ژرفای تصور و تصویر مورد نظر آگاه باشند و یا نباشند.
جامعه هر دو شاعر یاد شده در حال پسرفت است و نه پیشرفت.
تحلیل عینی هر دو شعر حاکی از همین حقیقت امر است.

گر چه از پریشانی همچو بید مجنونم
نیست آن جنون با من تا به پای کس افتم

معنی تحت اللفظی بیت:
اگرچه از فرط پریشانی به بید مجنون شباهت دارم، ولی جنون لازم برای افتادن به پای کسی را ندارم.

۱
گر چه از پریشانی همچو بید مجنونم
نیست آن جنون با من تا به پای کس افتم

هر بیت محمد قهرمان در این غزل، با مفهومی بغایت نا مأنوس و غیر منطقی تشکیل یافته است:
بیت اول با مفهوم «افتادن به دنبال جرس»
بیت دوم با مفهوم «سبقت گرفتن رد پا بر رهرو»
بیت سوم با مفهوم «جنون لازم برای تمکین در عین پریشانی»

۱

 گر چه از پریشانی همچو بید مجنونم
نیست آن جنون با من تا به پای کس افتم

اصولا پیش شرط عینی، تجربی، عملی و واقعی لازم برای تسلیم، تابعیت، تبعیت و تمکین، خرد مصلحت اندیش است و نه جنون مبتنی بر هرچه بادا، باد.

شاعر اما منطق جاری را وارونه می کند:
او تسلیم و تابعیت و تبعیت و تمکین را نتیجه جنون می داند.
خرد بدین طریق در کارگاه فکری شاعر، بازتعریف می شود:
خرد به مدافع سرکشی، سربلندی، خودمختاری بدل می شود.
خرد فئودالی دیرآشنا زیر قلم شاعر، از اریکه  قدرت و حکومت هزاران ساله به زیر کشیده می شود و  با خرد یاغی، طاغی و سرکش جایگزین می شود.

۳

شاعر در نهایت پریشانی جسمی و روحی و روانی بسر می برد.
ولی علیرغم آن به جای تمکین بر طبقه حاکمه، به خرد مخالف افتادن به پای کسی و مدافع خودمختاری تمکین می کند و ترجیح می دهد که به جای سقوط به دره ی بی شخصیتی و خواری، بی سامان و پریشان بماند.

ادامه دارد.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر