۱۳۹۴ فروردین ۲, یکشنبه

سیری در شعر محمد قهرمان (3)



(۱۹. ۶. ۱۳۶۸)
سرچشمه:
صفحه فیسبوک محمد قهرمان


آتشم ولی از آب در ملایمت پیشم
بد ز من نخواهد دید گر به جان خس افتم

معنی تحت اللفظی بیت:
علیرغم آتش وارگی، ملایم تر از آب هستم.
آن سان که اگر به جان خس افتم، خس از من گزندی نخواهد دید.

۱
آتشم ولی از آب در ملایمت پیشم

این تعریف اوتوبیوگرافیکی شاعر از خویشتن خویش است:
شاعر دیالک تیکی از آتش و آب است.
تجسم اجتماع اضداد است.
تجسم همزمان سوزاننده و آتش نشاننده است.

۲
بد ز من نخواهد دید گر به جان خس افتم

شاعر در این مصراع برای تفهیم دیالک تیکیت خود، مناسب ترین مثال را می زند:
او به مثابه آتش که قاعدتا خشک و تر می سوزاند، چنان ملایم و بی خطر است که اگر حتی به جان خوش سوزترین چیزها، یعنی خس بیفتد، خس از او گزندی نخواهد دید.
از همین بیت می توان به تسلط شاعر بر کلام پی برد.

سؤال ولی این است که چرا شاعر چنین است؟
چگونه می توان آتش بود و حتی برای خس بی خطر بود؟

۳

شاعر احتمالا دیالک تیک درون و برون را به شکل دیالک تیک آتش و آب بسط و تعمیم دهد.
این بدان معنی است که شاعر درونی آتشین و برونی آتشنشان دارد.
به عبارت دیگر در عالم خیالات و تصورات و تفکرات یاغی و طاغی است، ولی در عالم واقع خاموش و ساکن و ساکت.

۴
این ضمنا بدان معنی است که شاعر در سخن آتشین است و در عمل آبین.
منظور او این است که گفتارش بسان آتش سوزاننده است، ولی کردار ورفتارش بسان آب آتشنشان و آرامش بخش.

اکنون این سؤال پیش می آید که شاعر کیست و به کدامین طبقه اجتماعی تعلق دارد که علیرغم درون جوشان، برونی رام و آرام دارد؟

در روند تحلیل اشعار شاعر باید به این سؤال جواب بیابیم.

شاخه ای پر از بارم هر زمان شوم خم تر
گر ز من بداری دست خود به دسترس افتم

 
معنی تحت اللفظی:

شاخه پر باری ام که زیر بار بار خمتر می شوم.
آن سان که اگر دستم نزنند، خودم خود را در دسترس این و آن قرار می دهم.

۱

در این بیت غزل، تعریف اوتوبیوگرافیکی دیگر از شاعر عرضه می شود:
شاعر خود را به شاخه پر میوه درختی تشبیه می کند که از فرط سنگینی خمتر می شود و داوطلبانه خود را در اختیار هر رهگذر می گذارد تا چیده و خورده شود.

وقتی گفته می شود که هر مولدی ـ چه مولد مادی و چه مولد فکری، چه عمله و بنا و چه شاعر و فیلسوف ـ ماهیت خود را در آئینه مولود خود می بیند، به همین دلیل است.

۲
 شاخه ای پر از بارم هر زمان شوم خم تر

شاعر که بخش اعظم عمر خود را به کتابداری سپری کرده، احتمالا نه به دلیل کردوکار مادی اش، بلکه به دلیل کردوکار هنری اش (شعرش) خود را موفق می داند.

در جوامع طبقاتی قاعده از دیرباز بر این است که کار مادی تحقیر شود و کار فکری تجلیل.
به همین دلیل است که اکثر واژه های مبین کار مادی دشنامواژه هم هستند:
عمله، حمال، نوکر، کلفت، چاکر، کنیز، رختشو، دهاتی و الی آخر.
خیلی از بی خبران از خدا و خرما خیال می کنند که ارج و قرب شاعری از شاطری بمراتب بیشتر است.
وقتی عکس این قضیه را یعنی برتری بدترین شاطر به بهترین شاعر را اثبات کنی، باید به روز مجنون معروف بیفتی.
یعنی از دست خلایق شاعر شعرپرست به برهوت خالی از خلایق و شاعر و شعر بگریزی.

۳
گر ز من بداری دست خود به دسترس افتم

احتمالا خود شاعر به حقیقت امر تبیین یافته در این مصراع وقوف کامل ندارد.
اما بی اعتنا به وقوف و یا عدم وقوف او، قضیه واقعا از همین قرار است.
هر مولدی فکر و ذکری جز عرضه مولود خود به هر رهگذر تصادفی حتی در سر ندارد.
شاعرجماعت نیز فکر و ذکری جز قرائت شعر خود و درو کردن احسنت و مرحبای چه بسا کشکشی و صوری و سطحی از هر خرفتی حتی در سر ندارند.

چرا؟
۴

برای اینکه هر کس مولود خود را بیانگر و معرف ماهیت و هویت و ذات خود می داند و می پرستد.
شاعر هرگز از خواندن شعرش سیر نمی شود.
 
به همین دلیل جماعت علاف و الدنگ و رند برای وقتگذرانی، شاعرجماعت را به قرائت اشعار خویش وامی دارند تا جلوی او به تحسین الکی و کشکی بپردازند و با تکرار بیتی و یا مفهومی از آن، خود را شعرشناس خبره ای جا بزنند و کیف خر کنند و هم پشت سرش صفحه بگذارند و  بهانه دیگری برای وقتگذرانی دیگری داشته باشند.

۵

خود شعرا هم احتمالا می دانند که هواداران هوراکش کمترین خبری از فرم و ساختار و محتوای شعر ندارند.
ولی شعور مشتری برای صاحب کالا از هر نوع، مهم نیست.
مهم ارضای نیاز غریزی ـ هویتی ـ ماهوی است.
به همین دلیل هر شاعری در فیس آباد برای هر هورایی، قربان ـ صدقه ای می فرستد:
بانوی فلان ممنون
استاد علامه در شعرشناسی درود.
و الی آخر.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر