۱۳۹۴ فروردین ۵, چهارشنبه

هماندیشی با سیاوش کسرائی (۹)


تحلیلی از
میم حا نجار

سیاوش
و لذا این افشاگری ها، عاجلانه ترین وظیفه ی حزبی هیئت سیاسی است و نه مثلا انتشار جزوه ای درباره ی بیوگرافی و شخصیت آن ها که در سلول های مرگ به سر می برند تا جهانیان را به پشتیبانی شان فرا بخوانید.

لب این انتقاد سرشته به پرخاش سیاوش این است که هیئت کذائی زنده های جان بدر برده از زجر و مرگ را می کوبد و اسرای اسیر در قید و بند ضد انقلاب فئودالی ـ فوندامنتالیستی را فراموش می کند.

حیرت انگیز است، ولی احتمالا واقعیت دارد:

۱

سیاوش ظاهرا از روانشناسی معماران روح (روشنفکریت با عمامه و بی عمامه) جامعه خویش بی خبر است.
این روشنفکریت ـ خواه چپ نما باشد و خواه راستگرا، خواه مذهبی باشد و خواه آته ئیست، خواه توده ای باشد و خواه فدائی و مجاهد و مائوئیست و غیره ـ عمدتا منشاء طبقاتی واپسین دارد و لذا تا مغز استخوان ارتجاعی و نیهلیست و خردستیز و آنتی هومانیست و فوندامنتایست و فاشیست است.

فریب رنگ و علائم عوامفریب پرچم او را و هارت و پورت و رگ گردن و سبیل و اخم و تخم او را نباید خورد.

۲

نتیجه فقدان روشنگری علمی و انقلابی و پرهیز اوپورتونیستی و یا پراگماتیستی از روشنگری علمی و انقلابی همین می شود که خردمندترین و خردگراترین شاعر خلق از روانشناسی معماران روح جامعه ی بی روح خویش غافل می ماند.

شاید تفاوت اساسی سیاوش با محمد زهری همین باشد.
ما هنوز میراث هنری و نظری محمد زهری را تحلیل نکرده ایم، ولی شرنگ شعر او احتمالا به دلیل وقوف به این پدیده پسیکولوژیکی ـ سوسیولوژیکی است.
خواهیم دید.

۳

آنچه سیاوش در این جمله ـ بحق ـ به چالش می کشد، اولا خاص هیئت کذائی نیست.
ثانیا هیئت کذائی در این ایام تحت فشار فلج کننده ی بحران فراگیری قرار داشته و تحت چنین بحرانی عقل هر عقل کلی حتی علیل می شود، چه رسد به افراد آواره از وطن هیئت سیاسی.

۴


روانشاسی استراتژیکی ـ تاکتیکی روشنفکریت چپ و راست در تاریخ معاصر ایران عبارت بوده از شیر کردن شیرخوارگان و گسیل آنان به جنگ حیاتی ـ مماتی شیران.

این شیوه تفکر و عمل روشنفکریت مرتجع و علیل ایران، شیوه تفکر و عمل ناسیونال ـ سوسیالیسم (فاشیسم آلمان) نیز بوده است:
باند خونخوار هیتلر در روزهای آخر جنگ که از شنیدن مارش خروشان ارتش سرخ در مخفیگاه خویش بسان بیدی بر خود می لرزید، کودکان و پیران و بیماران کشور را بسیج کرد، آموزش داد، مسلح نمود و به جبهه فرستاد.
جبهه ای که از خرابه های خانه ها در شهرهای آلمان تشکیل می یافت.
این یعنی آنتی هومانیسم و بی رحمی مطلق.

۵

استراتژی و تاکتیک پسیکولوژیکی نمایندگان فئودالیسم، روحانیت و فوندامنتالیسم ایران نیز بر  تحمیق کودکان و نوجوانان مردم  و سوء استفاده از بی تجربگی و نادانی آنان مبتنی بوده است.
اگر کسی به تحلیل های مضحک و  رهنمودهای اشرف دهقانی و لاطائلات جلال و شریعتی و صمد و پویان و احمدزاده و غیره نظر کند، به این حقیقت امر پی می برد.

استراتژی پسیکولوژیکی روشنفکریت علیل ایران از دیرباز عبارت بوده از شیر کردن شیرخوارگان  و گسیل آنان به جنگ شیران.
بعد گرفتن ماهی مطلوب از شط خون آنان از طریق تشییع جنازه و نوحه و شعر و سوگواری و غیره.

۶

احمد شاملو و شعرای خردستیز مشابه دیگر در مرگ هر شهیدی مرثیه ی بلند بالائی سروده اند و عملا نوجوانان مردم را خر کرده اند و با استفاده از شطی از خون بیهوده آنان، آسیاب ایده ئولوژیکی اشرافیت فئودالی ـ روحانی مرتجع را به کار انداخته اند.

در روشنفکریت کشور عه هورا کسی از مرگ کسی ککش حتی نمی گزد.
هدف همه ازد م تشویق همنوع و فرستادن او به کام مرگ است.
روانشاسی روشنفکریت کشور همین است.

۷
و لذا این افشاگری ها، عاجلانه ترین وظیفه ی حزبی هیئت سیاسی است 
و نه مثلا انتشار جزوه ای درباره ی بیوگرافی و شخصیت آن ها که در سلول های مرگ به سر می برند
 تا جهانیان را به پشتیبانی شان فرا بخوانید.

یکی دیگر از مشخصات پسیکولوژیکی ـ سوسیولوژیکی (روانشناسی ـ جامعه شناسی) اصلی روشنفکریت از سر تا پا ارتجاعی ایران، زنده ستیزی و مرده ستائی است.

این دیالک تیک، دیالک تیک عجیب و غریبی است و باید مستقلا بررسی  شود:
چون زنده ستیزی این جماعت، هم اصیل است و هم قاطعانه و پیگیرانه و بطرز ریشه ای و رادیکال  صورت می گیرد.
در حالیکه مرده ستائی آنان، تقلبی، سطحی و کشکی است و به  اشک تمساح شبیه است.
این خصوصیت شاید در انحصار مطلق روشنفکریت ایران باشد.
البته احتمال این می رود که روشنفکریت شیعی لبنان و ماوراء النهر هم آن را تا حدودی از آن خود کرده باشند.

۸

با توجه به این حقیقت امر پسیکولوژیکی، تعجب انگیز نیست که هیئت کذائی به زنده
ستیزی می پردازد و همنوعان در بند تحت زجر و شکنجه را فراموش می کند.
 
چون بدین طریق و با این ترفند، پس از مرگ آنها شهیدنامه ها  قطورتر می شوند و هارت و پورت ها گوشخراش تر.
و گرنه کدام شاعر روشنفکریت ارتجاعی حاضر می شود که برای زنده واره های تفاله ی بیرون رانده شده از زندان ها و شکنجه گاه ها بیتی بسراید، مرثیه بلند بالا، پیشکش.
 
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر