۱۳۹۳ اسفند ۲۶, سه‌شنبه

هماندیشی با سیاوش کسرائی (۶)


ویرایش و تحلیلی از
میم حا نجار

 سیاوش
شما  به حیثیت مخالفان خود در درون حزب می تازید
و قبیح تر از همه، اینکه
با تهدید به انتشار پاره ای «اتهامات سیاسی- ناموسی»، دیگران را می ترسانید، که چه بشود؟
ترسوها بگریزند یا خاموش بشوند یا شما آنان را تعلیق و اخراج کنید و آسوده بشوید و تمام؟
واقعا که نه مسائل حزبی که «توضیح المسائل حزبی» چاپ کرده اید.
جای خمینی خالی

این بند از نامه سیاوش صحت حدس ما را تأیید می کند:

۱
شما  به حیثیت مخالفان خود در درون حزب می تازید
و قبیح تر از همه، اینکه
با تهدید به انتشار پاره ای «اتهامات سیاسی- ناموسی»، دیگران را می ترسانید، که چه بشود؟

سیاوش از مشتی بی خبر از خرد و چه بسا بی خبر از خویش برای کردوکار خود دلیل می طلبد.
دره فکری عمیق چه بسا پر ناشدنی ئی میان حکیمشاعر و هیئت سیاسی کذائی دهن باز کرده است.
سیاوش بسان هر خردمند خردگرائی برای هر کردوکاری دلیلی منطقی انتظار دارد.
او در مکتب مارکس و انگلس و لنین و زندگی آموخته که «هر کار بنی آدم ـ بر خلاف بنی مورچه و یا بنی عنکبوت و یا بنی زنبور ـ  از کله می گذرد.»
«خانه و لانه و پارچه قبل از ساخته شدن در عالم واقع، در کله ساخته می شود.»
یعنی مدل فکری از آنها پیشاپیش تشکیل می یابد و بعد با مصالح و وسایل درخور مادیت می یابد.
مثلا مدل فکری خانه با آب و آهک و آهن و سنگ و سیمان و غیره فرم خانه واقعی به خود می گیرد.

۲
شما  به حیثیت مخالفان خود در درون حزب می تازید
و قبیح تر از همه، اینکه
با تهدید به انتشار پاره ای «اتهامات سیاسی- ناموسی»، دیگران را می ترسانید، که چه بشود؟

از اعضای هیئت کذائی اما همانقدر می توان برای اعمال خویش دلیل واقعی و منطقی و اندیشیده طلبید که از مورچه و عنکبوت و زنبور.
موجودات بی خبر از خرد اندیشنده و چه بسا خردستیز قبل از نشان دادن واکنش اصلا به عواقب و نتایج کار خود نمی اندیشند.
به همین دلیل انتظار سیاوش بیهوده بوده است.
اگر حزب توده، حزب توده می بود و تجارب جنبش کارگری ـ کمونیستی را مورد حلاجی و ارزیابی عینی و علمی قرار داده بود، مجبور به تحمل شکستی پس از شکستی نمی گشت.

۳

یکی از مظاهر بارز خردستیزی (ایراسیونالیسم) فاشیسم و یا نازیسم بوده است.
حزب کمونیست شوروی تحت «رهبری» استالین با همین فاشیسم پیمان عدم تجاوز می بندد و به روایتی به برآوردن بخشی از خواست های شرم انگیز فاشیسم تن در می دهد.
بعد سرش را می گذارد بر بالش نرم و می خسبد.
در نتیجه با حمله همه جبهه ای ناگهانی فاشیسم غافلگیر می شود و بهای گرانی می پردازد.
اگر حزب کمونیست شوروی تحلیل فلسفی و ریشه ای از فاشیسم کرده بود و به خصلت ایراسیونالیستی ریشه ای آن پی برده بود، به این روز نمی افتاد.
اتفاقا فیدل کاسترو نیز همین انتقاد را در خطوط کلی اش کرده است.

۴

با جماعت خر و خردستیز نمی شود حتی سلام و علیک کرد و خنجر از پشت نخورد.
چه رسد به عقد قرارداد عدم تجاوز.
خر و خردستیز برای عهد و پیمان حتی تره خرد نمی کنند.
اصلا نمی دانند که خرد چیست و چرا باید به احکام قاضی القضات رشوه ستیز خرد گردن نهاد.

۵

یکی دیگر از مظاهر خردستیزی، فوندامنتالیسم است که همشیره فاشیسم است.
اگر حزب توده تحلیل فلسفی و ریشه ای از فوندامنتالیسم شیعی کرده بود.
مثلا رساله ها و آثار نمایندگان اصلی آن (قطب و خمینی و جلال و شریعتی و غیره) را مورد تجزیه و تحلیل عینی و علمی قرار داده بود، اسامی و آدرس های اعضای رهبری حزب را داوطلبانه و دو دستی تقدیم باند خونخوار خمینی نمی کرد و فریب قول و قرار و وعده و وعید آنها را نمی خورد و نابود نمی گشت.

۶

سیاوش هم از حزب توده در داخل و هم از هیئت سیاسی کذائی در خارج دلخور است.
سیاوش دار و ندار خود را در هیئت حزب توده از داده است.
مشکل سیاوش اینجا ست که وقت بغایت تنگ است و فرصت تحلیل عینی و علمی ندارد.
سیاوش بیشک می داند که دیر شده است.
آب ها از آسیاب ها گذشته اند.
ولی سیاوش نه تنها خالق حماسه «آرش کمانگیر»، بلکه تجسم آرش کمانگیر است.
به همین دلیل می توان همین «نامه» او را به مثابه آخرین تیر ترکش محسوب داشت.
تیری انتقادی برای نسل بعدی توده ای ها.

چرا و به چه دلیل می توان چنین ادعا کرد؟

۷
شما  به حیثیت مخالفان خود در درون حزب می تازید
و قبیح تر از همه، اینکه
با تهدید به انتشار پاره ای «اتهامات سیاسی- ناموسی»، دیگران را می ترسانید، که چه بشود؟

دلیل این حدس ما را باید در محتوای همین «نامه» جست.
سیاوش به این و آن کاری ندارد.
تیر انتقادی سیاوش به سوی سوبژکت معینی شلیک نمی شود.
سیاوش اصولا و اساسا شیوه عمل معینی را به چالش می کشد.
سیاوش سنت رفتاری و  پراتیک معینی را به تیربار انتقاد می بندد.

۸

سیاوش اما برای پرسش خویش پاسخی دریافت نمی کند.
نمی تواند هم پاسخی دریافت کند.
اعضای رهبری حزب کمونیست شوروی هم بی تردید برای پرسش خویش پاسخی از فاشیسم دریافت نکرده اند.
نمی توانستند هم دریافت کنند.
برای اینکه شعار خردستیزان، «هرچه بادا، باد» است.
«یا همه چیز یا هیچ چیز» است.

۹

شرنگ اشعار سیاوش در غربت تبعید نیز به فقدان پاسخ از طرف فوندامنتالیسم به پرسش منطقی او سرشته است.
چون خمینی و باند خونخوارش نیز بسان فاشیسم، دلیل راسیونالیستی برای کردوکار خود نداشته اند.
نمی توانستند و نمی توانند هم داشته باشد.
اینها همه به دلیل پایگاه طبقاتی شان خردستیزند.
اصلا نمی دانند خرد و خردگرائی (راسیو و راسیونالیسم) چه رنگ و بوئی دارد.

از این رو، سیاوش مجبور است که پاسخی برای پرسش خویش بیندیشد.
تا حداقل خرد بی تاب خود را آرام و رام سازد و نفسی تازه کند:


۱۰
که چه بشود؟
ترسوها بگریزند یا خاموش بشوند یا شما آنان را تعلیق و اخراج کنید و آسوده بشوید و تمام؟
واقعا که نه مسائل حزبی که «توضیح المسائل حزبی» چاپ کرده اید.
جای خمینی خالی

سیاوش بطور طبیعی، غریزی و ناخودآگاه میان شیوه رفتار و کردار طبقه حاکمه و هیئت سیاسی کذائی علامت تساوی می گذارد.
خود سیاوش شاید در کوره خشم و انزجار نمی داند که از خصلت ایراسیونالیستی هر دو، همزمان پرده برمی دارد.
خردستیزی  وجه مشترک تعیین کننده فاشیسم و فوندامنتالیسم و جریانات رنگارنگ راست و چپ مختلف و متنوع است.
خردستیزی مشخصه اصلی طیفی از تمایلات سیاسی است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر