۱۳۹۱ مرداد ۱۷, سه‌شنبه

در تمدن مورچه ها،

کار قانون را می نویسد، نه سرمایه!

یوسف صدیق (گیلراد)

مورچه ها (1)
(شش سروده ی کوتاه)
سرچشمه:
اخبار روز

www.akhbar-rooz.com

۱


• زمستان.
• سرما. تاریکی.


• مورچه ها
• شمعی کوچک را
• بر دوش می برند.

۲


• در تمدن مورچه ها،
• کار
• قانون را
• می نویسد،
• نه سرمایه!
۳
• مورچه ها
• از نافرمانی مدنی
• چیزی نمی دانند،


• از مدنیت همکاری اما،
• بسیار.
۴

• پا برهنگی مورچه ها.
• بازاریابی کفشدوزک ها.
• شکست تجاری.


• . . . .

• تبلیغات،
• فقط آدم ها را می فریبد.
۵


• تهاجم افشانه ها.
• نسل کشی مورچه ها.
• سوراخ لایه های اوزون.
• انسان و تجربه !
• انسان و اقتدار !


• بخندم یا بگریم ؟

۶

• شاعر
• همه ی کلمات عصیانی اش را
• مصرف می کند،

• همه ی عاشقانه های نامیرایش را نیز.

• جهان اما
• همچنان گرسنه و گیج
• در شمایل موری
• از پستوهای زمستانی می گذرد.


میم نون
گذار جهان گرسنه و گیج از پستوهای زمستانی

این شعر یوسف صدیق ـ فی نفسه ـ بسیار غنی و غول آسا ست.
شاید بلحاظ محتوا، بهترین شعر ایشان باشد.

حریفی می گفت:
«هرگز دلم نمی خواهد که پیر نباشم و به ایام پار برگردم.
پیری استغنائی غریب دارد که در جوانی یافت نمی شود.
در جوانی چه بسا کمیت بر کیفیت غالب است و در پیری کیفیت بر کمیت!»

ارزیابی چنین اشعاری ـ آنهم پس از یکبار خواندن شان ـ کار عاقلانه ای نیست.
این شعر بهتر است که ذره ذره جذب و هضم شود و بعد مورد تحلیل همه جانبه قرار گیرد.
عمر شاعر دراز باد

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر