۱۳۹۱ شهریور ۴, شنبه

چاله ها و چالش ها (220)

عیسی صفا
جبهه واحد ضد دیکتاتوری، سوسیالیسم و
سرچشمه:
اخبار روز
http://www.akhbar-rooz.com


1

حیدر دادمهر
حزب توده و گذار به سوسیالیسم در ایران؟


• بن پایه نظری حزب توده در گذار به سوسیالیسم که راهنمای سازمان اکثریت نیز بود عبارت از این بود که در کشورهایی چون ایران که پایه های مادی در آنها از سطح رشد لازم برای ساختمان سوسیالیسم برخوردارنیست، می توان با گسست از مدار سرمایه جهانی و پیوستن به بلوک اقتصادی و سیاسی سوسیالیسم واقعا موجود، از یک طرف پایه های مادی گذار به سوسیالیسم را به کمک اقتصاد بلوک سوسیالیسم فراهم نمود و از طرف دیگر بخاطر وجود بلوک سوسیالیسم می توان از مداخلات امپریالیستی برای شکست انقلاب و گذار به سوسیالیسم در این کشورها ممانعت نمود.
• بر پایه این بنیاد نظری بود که از افغانستان تا یمن و اتیوپی و مغولستان و غیره در مسیر گذار به سوسیالیسم و یا حتی سوسیالیستی عنوان می شدند.
• اکنون که بلوک سوسیالیسم واقعا موجود دیگر وجود ندارد، پایه نظری حزب توده ایران برای گذار جامعه ایران به سوسیالیسم بر چه مؤلفه هایی استواراست؟
• اگر آقای صفا نتواند تبیین این پایه های نظری را در اسناد حزب توده نشان دهد، نقد او به برنامه و اسناد سازمان اکثریت و دفاع او از مواضع حزب توده در مورد استقرار سوسیالیسم در ایران در حد شعار باقی خواهد ماند.

1
عیسی صفا
پاسخ به آشنا
• آقای آشنا
• شما می گویید که انقلاب ملی دموکراتیک مختص کشورهای عقب مانده تحت سلطه امپریالیسم است.

• آیا انقلاب ۱۹۰۵ روسیه دموکراتیک نبود؟

• لنین در اثر خود تحت عنوان «دوتاکتیک سوسیال ـ دموکراسی» می گوید که انقلاب ۱۹۰۵ انقلابی دموکراتیک است و نه سوسیالیستی.

• اگر شما به یک اثر دیگر لنین حت عنوان «تکامل سرمایه داری در روسیه» که در سال ۱۹۰۲ نوشته شده، مراجعه کنید، خواهید دید که در این تاریخ ، یعنی قبل از انقلاب ۱۹۰۵، نظام سرمایه داری را در روسیه نظام مسلط معرفی می کند.
• لنین در تعیین خصلت انقلاب ۱۹۰۵ به عنوان انقلاب دموکراتیک به «روبنای » جامعه، یعنی حاکمیت نظامی و فئودالی رژیم تزار مراجعه کرده و منطق انقلاب دموکراتیک را با آن توضیح می دهد.
• از نظر لنین حتی انقلاب فوریه ۱۹۱۷ دموکراتیک است.

• رهبری انقلاب دموکراتیک به وسیله کمونیستها و طبقه کارگر هم با چند شعار ممکن نیست.
• یعنی کاری که شما می کنید.
• اگر شما واقعا خواهان در ک منطق انقلاب دموکراتیک هستید، بار دیگر ولی این بار بدون پیش داوری به اثر لنین تحت عنوان «دوتاکتیک سوسیال ـ دموکراسی» مراجعه کنید.

• این شما هستید که آثار مارکس و لنین را با برداشتی چپ روانه تحریف می کنید.


3
میم
کسی که مسئله را در عالم عام حل نکند، سرش به سنگ می خورد و بعد به عالم عام برمی گردد.

عیسی صفا
«روبنای» جامعه، یعنی حاکمیت نظامی و فئودالی رژیم تزار

اشنا
پایه رویزیوینسم نه اقتصادی، بلکه سیاسی است؟

• حضرات معظم جهان بینی کدام طبقه اجتماعی را نمایندگی می کنند؟

• در جامعه شناسی میان دو مفهوم «حاکمیت» و «قدرت» تفاوت می گذارند.

I
قدرت

• مفهوم قدرت که اینجا بمثابه مبنا تلقی می شود، به قول ماکس وبر، مفهومی به اصطلاح «فرم نیافته» است.
• مفهوم قدرت، کلیه انواع اعمال برتری اجتماعی را که بطور بیواسطه پا به عرصه بروز می نهند، در بر می گیرد:

1
• قدرت عالیه دولت
2
• تناسب قدرت در حیات اقتصادی و کاری
3
• به اصطلاح «قدرت» پدر در خانواده
4
• «قدرت» سخنران در مقابل مخاطبین خود.

• جنبه محتوائی روابط مبتنی بر این گونه از قدرت را ـ اما ـ با توجه به دو نکته زیر می توان تعیین کرد:

الف

• قدرت را اولا باید در فرم خاصش در نظر گرفت.

ب

• ثانیا باید رابطه و مناسبت قدرت را با حاکمیت اجتماعی قابل اثبات، مورد بررسی قرار داد.


II
حاکمیت

1

• حاکمیت اینجا به معنی برخورداری مؤسساتی (نهادین) تضمین شده بخشی از جامعه، در مقابل بخش دیگر آن تلقی می شود.

2
• برخورداری، یک واقعیت امر اقتصادی است.
3

• برخورداری عبارت است از تصاحب یکجانبه بخش هائی از محصول کار دیگران.

4

• شالوده مؤسساتی چنین مناسبتی نیز ـ در وهله اول ـ از نوع اقتصادی آن است:

الف
• مالکیت بر زمین
ب
• مالکیت بر سرمایه و یا وسایل اقتصادی دیگر.

4

• علاوه بر آن، برای تضمین مؤسساتی حاکمیت، فرم های دیگر نیز وجود دارند.
• مثلا فرم های حقوقی، نظامی، سیاسی ـ عام و غیره.

III
رابطه قدرت با حاکمیت

1
• پایه قدرت می تواند حاکمیت اجتماعی باشد.
2

• قدرت می تواند از حاکمیت اجتماعی منشق شده باشد.

3

• قدرت می تواند بدون حاکمیت اجتماعی برقرار شود.
• (مثلا «قدرت» و بطور کلی، اوتوریته پدر در خانواده، نه بر حاکمیت استوار می شود و نه در خدمت برخورداری اجتماعی است.)

4

• حاکمیت، مشخص کننده یک رابطه و مناسبت بنیادی اجتماعی است.

5

• قدرت ـ اما بر عکس ـ در عرصه روابط اجتماعی عمل می کند.

6
• حاکمیت از آن نظام اجتماعی است.
7

• اعمال قدرت (حکومت) از آن قانون اساسی جامعه است، از آن بخشی از نظام اجتماعی است که آگاهانه تشکیل یافته است.

8

• بنابرین، حاکمیت یک واقعیت امر اجتماعی ـ اقتصادی بنیادی است و نه یک واقعیت امر سیاسی.

9

• تنها بلحاظ هدف اجتماعی عام، که استفاده از وسایل سیاسی قدرت و دیگر وسایل در خدمت آن قرار دارند، می توان گفت که آیا فرم های اعمال قدرت (حکومت) دارای خصلت حاکمیتی اند و یا نه.


ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر