۱۳۹۱ شهریور ۳, جمعه

هماندیشی با ندا فضلی (5)

سرچشمه:
صفحه فیس بوک
ندا فضلی



میم


• تغییر اما روندی بی سمت و سوی ثابت ست:
• تغییر می تواند مثبت باشد و بالنده و یا منفی باشد و میرنده.

• تجزیه و تلاشی چیزها هم تغییر نام دارد.

• تخریب چیزها و کس ها هم تغییر نام دارد.

• تکامل و توسعه چیزها هم
هم تغییر نام دارد.،
شکوفائی و بالندگی چیزها هم هم تغییر نام دارد.

• درد می تواند فرساینده و ویرانگر باشد و به تخریب جسم و جان بانجامد.

• تغییر، ماهیت مشترک کلیه فرم های حرکت ماده را تشکیل می دهد.
• مفهوم تغییر انعکاس این واقعیت امر عینی است، که همه چیزها و پدیده های جهان مادی درحالت سکون و ثبات ابدی قرار ندارند، بلکه دستخوش تبدل مدام اند.

• به قول کلاسیک های مارکسیسم، «حرکت، که در مورد ماده مورد استفاده قرار می گیرد، عبارت است از تغییر بطور کلی.»
• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 20، ص 513 )


• مفهوم تغییر بیانگر عام ترین و انتزاعی ترین تعین حرکت است و بدین معنا عبارت است از دگر شدن بطور کلی.

I
معیار تمیز تغییرات از یکدیگر

معیار اول

• معیار اول عبارت است از اینکه آیا تغییر در چیزها، خواص، مشخصات و روابط سر و کار دارد؟

معیار دوم

• معیار دوم عبارت است از اینکه آیا تغییر در ساختار و یا فونکسیون سیستم ها صورت می گیرد؟

معیار سوم

• معیار سوم عبارت است از اینکه آیا تغییر، تغییر زمانی است و یا تغییر مکانی؟

معیار چهارم

• معیار چهارم عبارت است از اینکه آیا تغییرات ضرورتا (بالضروره) صورت می گیرند و یا تصادفا (بطور تصادفی)؟

معیار پنجم

• معیار پنجم عبارت است از اینکه آیا تغییرات ماهوی اند و یا نمودین؟

• در رابطه با مسئله توسعه (تکامل) باید در نظر داشت که کلیه انواع تغییر به دو دسته تقسیم بندی می شوند:

1
• تغییرات کیفی
2
• تغییرات کمی

• تغییرات کیفی و تغییرات کمی در قانون گذار از تغییرات کمی به کیفی در پیوند معینی با یکدیگر قرار دارند.

• توسعه (تکامل)، فرم خاصی از تغییر کیفی است.

• هر تغییری به پیدایش کیفیتی عالی تر منجر نمی شود.
• فقط اگر تغییر، گشتاوری در روند توسعه باشد، آنگاه در نتیجه تغییرات کمی، کیفیت های عالی تر پدید می آیند.

• هر توسعه، تغییری است و هر تغییر می تواند در فرجه زمانی کوتاه و یا بلند، گشتاوری در یک روند توسعه گردد.

• مراجعه کنید به اوولوسیون، توسعه، اوولوسیونیسم، انقلاب در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

• تغییر مدام همه چیزها و پدیده ها شرط اصلی شناخت جهان خارج توسط انسان ها ست.

• شناخت بشری (که به تغییرات فیزیولوژیکی سیستم عصبی درجریان کردوکار معرفتی مربوط می شود)، عمدتا یعنی شناخت تغییرات.

• از این رو ست که مقایسه نقش مهمی در روند شناخت بازی می کند.
• مقایسه ساده اما می تواند به گمراهی منجر شود.
• مقایسه باید دیالک تیک چیزها را در نظر گیرد، دیالک تیک نمود و بود را، دیالک تیک فرم و محتوا را، دیالک تیک پیوست و گسست را و الی آخر.

• مقایسه ای که فقط نمود و فرم و گسست و امثالهم را در نظر می گیرد، وسیله گمراهی و گمراه سازی است.

مراجعه کنید به حرکت، توسعه، کیفیت و کمیت در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

2
مجید

• از این حرف بوی شکایت می‌‌آید.
• منظور از تغییر اینجا بیگانه شدن، تلخ و نومید شدن، خشن شدن و پیدا کردن شخصیتی نامطلوب است.
• با شناخت انواع تغییر، انسان باید مواظب باشد تا تغییر در جهتی‌ نامطلوب صورت نگیرد.
• انسان توانایی یاد گیری خیلی‌ چیزها‌ را دارد.
• انسان توانائی آن را دارد که به چیزهای بد عادت نکند.
• با برخورد درست به مسائل بزرگ و کوچک می‌توان روند تغییر را تحت کنترل خویش داشت و بدان سمت و سوی مطلوب بخشید.

3
میم
• خیلی ممنون از هماندیشی
• درک منظور ندا فضلی آسان نیست.
• ایشان اگر اشتباه نشود، به جزم «مشیت الهی» باور دارند و برای اختیار (آزادی) انسانی (به قول شما، مبنی بر اینکه «انسان توانایی یاد گیری خیلی‌ چیزها‌ را دارد.
• انسان توانائی آن را دارد که به چیزهای بد عادت نکند.
• با برخورد درست به مسائل بزرگ و کوچک می‌توان روند تغییر را تحت کنترل خویش در آورد و بدان سمت و سوی مطلوب بخشید.») تره خرد نمی کنند.

• ایشان به احتمال قوی، عملا دیالک تیک جبر و اختیار (دیالک تیک ضرورت و آزادی) را به شکل دیالک تیک واره مشیت الهی و انسان هیچکاره ی هیچ واره بسط و تعمیم می دهند.

• سعدی و بویژه حافظ هم همین طور.

• در قاموس کلاسیک های ادبی ما، حدیث تیر است و کمان و کماندار (حوادث و واسطه ها و خدا) و انسان تماشاچی منفعلی بیش نیست.
• نتیجتا بد و خوب گیتی به حساب کماندار گذاشته می شود و مسئولیت هر حادثه به گردن خدا انداخته می شود.

• بنظر ندا فضلی ـ به عنوان مثال ـ مرگ انسان ها مقدر است و انسان نقشی در چند و چون آن بازی نمی کند.

بدین طریق همه مسائل و حوادث اجتماعی ناتورالیزه می شوند:
• خصلت زلزله و توفان و آتشفشان به خود می گیرند و انسان هیچکاره را غافلگیر می کنند.

• ناتورالیزاسیون مسائل و معضلات اجتماعی را امروزه ایدئولوگ های بورژوازی واپسین و معاصر نیز به خدمت می گیرند و بحران عمومی سرمایه داری و یا نئولیبرالیسم و گلوبالیزاسیون و فساد و فقر عمومی و غیره را جامه عرفانی و ماورای اجتماعی می پوشانند و خارج از حیطه خواست و توان و عمل انسانی جا می زنند

• حقیقت این است که حوادث اجتماعی با حوادث طبیعی فرق اساسی دارند:
• در حوادث طبیعی قانونمندی های عینی طبیعت عمل می کنند و انسان در بهترین حالت می تواند نقش پیشگیری (پرونتیو) (preventiv) بازی کند:
• مثلا خانه های ضد زلزله بسازد.

• اما در جامعه هیچ رخدادی بدون دخالت انسان صورت نمی گیرد.
• در جامعه دیالک تیک جبر و اختیار عمل می کند و نقش تعیین کننده از آن جبر است.
• یعنی انسان مختار مطلق نیست، ولی جبر در هر صورت بوسیله انسان تحقق می یابد و نه بدون انسان.

• به زبان فلسفی، روندهای اجتماعی سوبژکت مند اند.
• در حالیکه روندهای طبیعی بی سوبژکت اند.

• هر چه میزان شناخت انسان نسبت به قوانین و قانونمندی های عینی طبیعی و اجتماعی افزونتر می شود، اختیار (آزادی) انسانی تقویت می یابد.
• حق با شما ست.
• انسان سوبژکت (فاعل) تاریخ (جامعه) است، نه تماشاچی، هیچکاره، علیل و ذلیل و «تفاله» ـ به قول فروغ.
• این بحث البته در هماندیشی با دوستی که نظر داده اند، تعمیق خواهد شد.

پایان

۲ نظر: