۱۳۹۱ شهریور ۲, پنجشنبه

تمرین تفکر مفهومی (86)

سعدی
(گلستان باب اول، ص 65 ـ 67)
بگفت:
«احول ما برق جهان است
دمی پیدا و دیگر دم نهان است.»


شین میم شین

پیشکش به
روشنار و پدر روشنار


• معنی تحت اللفظی بیت:
• گفت که احول ما به برق جهنده شبیه است و مثل برق، لحظه ای هست و بلافاصله نیست.

• بنظر سعدی در این بیت وضع و حال انسان ها دیالک تیکی از بود و نبود است، در تحول مدام است.

• آدم با شنیدن این بیت شیخ شیراز، بی اختیار یاد هگل ـ پدر دیالک تیکی ایدئالیستی ـ می افتد.
• فلسفه هگل نیز به گشتاورهائی از عرفان سرشته است.

1

• سعدی عملا در این بیت، دیالک تیک حرکت و سکون را تخریب می کند، سکون را دور می اندازد و حرکت را مطلق می کند.
• نتیجه این بینش متافیزیکی، تحول بی امان چیزها ست.
• هیچ چیز مشخص نبودن چیزها ست.
• همه چیز بودن چیزها ست.
2

• اما در عالم واقع از این خبرها نیست.
• هر چیزی در دیالک تیک حرکت و سکون وجود دارد.
• در این دیالک تیک، نقش تعیین کننده از آن حرکت است، ولی هر حرکتی با سکون همبستر است.
• در غیر اینصورت چیزی تشکیل نمی شود.
• برای درک این مسئله باید به تریاد تز ـ آنتی تز ـ سنتز اندیشید.
• هر چیزی به مثابه تز، ضد دیالک تیکی خود را به مثابه آنتی تز در بطن خود دارد.
• نتیجه ستیز تز و آنتی تز، چیز دیگری است به نام سنتز:
• مثال تخم مرغ ـ نطفه ـ جوجه

• پس از تشکیل سنتز بلافاصله آنتی تز آن در درونش پدید می آید و مبارزه تز و آنتی تز شروع می شود، تا سنتز جدیدی تشکیل شود.

3

• سعدی در این بیت، وارد عالم عرفان شده است.
• یعنی از خطه خرد خارج شده و وارد برهوت خردستیزی گشته است.
• سعدی بسان عارفی شوریده، میان حرکت و سکون علامت تساوی می گذارد.
• آنسان که تشخیص آندو از یکدیگر محال می گردد.

4

• در این بیت، دیگر از جزم «مشیت الهی» و تقدیرگرائی (فاتالیسم) خبری نیست.
• اکنون همه چیز به عهده تصادف رها شده است.
• همه چیز در بلبشو، هرج و مرج، بی قانونمندی فرو رفته است.
• سعدی اکنون تا خرخره در منجلاب آنارشیسم دست و پا می زند:
• احوال انسانها به جرقه می ماند، می تواند لحظه ای بروز کند و ناپدید شود.

5

• در این بیت، دیگر دیالک تیک پیوست و گسست را اعتباری نیست.
• همه چیز در گسست بی قانونمند قرار دارد.
• هیچ چیز قابل پیش بینی نیست.
• چیزهای هستی می توانند دمی پیدا (محسوس و ملموس و مرئی) باشند و دمی دیگر پنهان (نامحسوس، ناملموس، نامرئی) باشند.
• پس تداوم و پیوست و استمرای در کار نیست.
6

• تئوری شناخت مبتنی بر این پندار باطل، ندانمگرائی محض خواهد بود.
• همه چیز هستی به محبوب چارده ساله بازیگوش بدل شده است که رخی می نماید و قایم می شود و شیخ جمال پرست حتی فرصت دیدن رنگ و موی و نرگس و بوی او را نمی یابد.
• دیگر نمی توان حتی به ادراک حسی و سطحی و ساده چیزها، پدیده ها و سیستم های هستی نایل آمد، چه برسد به نفوذ بر بنیاد آنها و کشف قانونمندی های دروی آنها.

7

• این نوع از ندانمگرائی، حتی از ندانمگرائی افراطی حافظ هم ارتجاعی تر خواهد بود.
• حافظ با همه افراطش در خردستیزی و ندانمگرائی، بالاخره به وصف روی و موی و بوی و قد و قامت و چشم و ابروی یار کذائی نایل می آید، یعنی در دیالک تیک نمود و بود (ماهیت) حداقل نمود چیزها، پدیده ها و سیستم ها را توصیف می کند.

8

• بدین طریق، عرفای خردستیز گهی قادر به دیدن چیزها حتی در دوردستها هستند و گاهی چنان کور می شوند، که از دیدن پیش پای خود عاجز می مانند.
• دیدن چیزی در دوردست ها در بهترین حالت، نه دیدن واقعی، بلکه حدس و گمان اینتوئیتیو است، که می تواند یک در یک میلیون درست باشد.
• اینتوئی سیون (الهام) با شناخت فرق دارد.
• عرفای خردستیز فاقد متد علمی تفکر اند.
• برای شناخت چیزها، پدیده ها و سیستم ها به چراغ تئوریک، به خرد و به فلسفه نیاز مبرم است.
• برای کشف ماهیت چیزها، پدیده ها و سیستم ها باید تفکر مفهومی را فراگرفت و از پله های مفاهیم و مقوله ها گذشت و به کنه چیزها، پدیده ها و سیستم ها نفوذ کرد.


آنگاه پرده ضخیم نیرنگ عرفان از هم خواهد درید
و خورشید حقیقت، انوار شفابخش خود را هدیه بشریت خواهد کرد و جهل خواهد گریخت،
تا خرد بر تخت بنشیند، خرد شناسنده، خرد تاریخی، به معنی علمی کلمه

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر