۱۳۹۱ شهریور ۸, چهارشنبه

سیری در جهان بینی عبید زاکانی (10)

خواجه نظام‌الدین عبیدالله زاکانی معروف به عبید زاکانی
(701 ـ 772 هجری قمری)
رساله دلگشا
ادعاي چهارم
مهدي خليفه در شكار لشكر جدا ماند.
شب به خانه عربي بياباني رسيد.
غذايي كه در خانه موجود بود و كوزه ‌اي شراب پيش آورد.
چون كاسه‌ اي بخوردند، مهدي گفت:
«من يكي از خواص مهدي ‌ام!»
كاسه دوم بخوردند، گفت:
« يكي از امراي مهدي‌ ام! »
كاسه سيم بخوردند، گفت:
«من مهدي ‌ام.»
اعرابي كوزه را برداشت و گفت:
« كاسه اول خوردي، دعوي خدمتكار كردي.
دوم دعوي امارت كردي.
سيم دعوي خلافت كردي.
اگر كاسه ديگر بخوري، بي شك دعوي خدايي كني!»
روز ديگر چون لشكر او جمع شدند، اعرابي از ترس مي‌گريخت.
مهدي فرمود كه حاضرش كردند، زري چندش بدادند.
اعرابي گفت:
« اشهد انك الصادق و لو دعيت الرابعه »
(گواهي مي‌دهم كه تو راستگويي، حتي اگر ادعاي چهارم را هم داشته باشي)

تحلیل از یدالله سلطان پور

فراز اول
مهدي خليفه در شكار لشكر جدا ماند.
شب به خانه عربي بياباني رسيد.
غذايي كه در خانه موجود بود و كوزه ‌اي شراب پيش آورد.
چون كاسه‌ اي بخوردند، مهدي گفت:
«من يكي از خواص مهدي ‌ام!»


• از سرتاپای این حکایت عبید تناقض می تراود:

1

• خلیفه ظاهرا ـ بلحاظ فرم ـ کمترین فرقی با افراد عادی ندارد.
• عالی ترین نماینده طبقه حاکمه به هنگام شکار بسان افراد عادی است.

2

• خلیفه نه اسب نجیبی دارد، نه سگ صید خارق العاده ای، نه عقاب دست آموزی و نه ساز و برگ زرنگار شکار.

3

• ظاهرا شکل و شمایل خلیفه هم با شکل و شمایل افراد عادی بیابانگرد یکسان است.

4

• خلیفه در این حکایت عبید، از لشکر دور می ماند.
• ظاهرا خلفا برای صید آهوئی دست به لشکرکشی می زدند.

5

• خلیفه به عنوان سرلشکر از لشکر دور می ماند، ولی بود و نبودش برای لشکر یکسان است.
• نه کسی به دنبال سرلشکر می گردد و نه کسی غیاب سرلشکر را جدی می گیرد.

6

• معلوم نیست که لشکر بی سرلشکر چه بر سرش می آید.

7

• مهدی خلیفه پس از خوردن کاسه ای شراب خود را از خواص خلیفه قلمداد می کند.
• معلوم نیست که به چه دلیل به میزبان مهمان نواز دروغ می گوید.

فراز دوم
كاسه دوم بخوردند، گفت:
« يكي از امراي مهدي‌ ام! »

• ظاهرا نه تنها ظاهر خلفا با عوام یکسان است، بلکه ظاهر امرا هم به همین سان.
• آن سان که خلیفه می تواند خود را امیری جا بزند.

فراز سوم
كاسه سيم بخوردند، گفت:
«من مهدي ‌ام.»
اعرابي كوزه را برداشت و گفت:
« كاسه اول خوردي، دعوي خدمتكار كردي.
دوم دعوي امارت كردي.
سيم دعوي خلافت كردي.
اگر كاسه ديگر بخوري، بي شك دعوي خدايي كني!»

• خلیفه در هر صورت خلیفه بی باکی است.
• خلیفه خری در آخر خلافتش به چنین خریتی دست زد و دستی در طرفة العینی از آستین بدر شد و سر از تن خلیفه جدا شد.
• تا بقیه سلاطین توبه کنند و خود را دموکرات، لائیک و گاندی دوم در دهه دوم قرن بیست و یکم جا بزنند.

• عبید ظاهرا یکی از خصوصیات قشر معینی از جامعه زمان خود را به نقد می کشد:
• خودبزرگ نمائی رایج به هر ترفندی را!

فراز چهارم
روز ديگر چون لشكر او جمع شدند، اعرابي از ترس مي ‌گريخت.

• مهمان نوازی بی توقع در نهایت بی اعتنائی به قدردانی و ترجیح دادن فرار بر قرار به محض معلوم گشتن هویت مهمان.
• عبید از استبداد خشن و خونینی در این فراز پرده برمی دارد، از بی قانونی مطلق حاکم.

فراز پنجم
مهدي فرمود كه حاضرش كردند، زري چندش بدادند.
اعرابي گفت:
« اشهد انك الصادق و لو دعيت الرابعه »
(گواهي مي‌دهم كه تو راستگويي، حتي اگر ادعاي چهارم را هم داشته باشي)

• عبید در این فراز از قول عرب مهمان نواز به افشای ماهیت طبقه حاکمه و عالی ترین نماینده آن مبادرت می ورزد:
• بر دروغگوئی طبقاتی آنها صحه می گذارد.

• آن سان که عرب بیابانی معرفی نیم بند خلیفه را به مثابه حقیقت گوئی ذاتی بی غل و غش تلقی می کند، حتی اگر خلیفه خود را خدا بنامد.


پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر