۱۳۹۱ شهریور ۵, یکشنبه

کمونیست ها امروز (47)

تندیس هگل و مارکس در جمهوری خلق چین
تجمل نیز تکثیر بی پایان وابستگی و ذلت است.
«جامعه بورژوائی در این تضادها و در واقعیت بخشیدن به این تضادها، هم نمایشگاه افراط، زیاده روی، ریخت و پاش و لگام گسیختگی است، هم نمایشگاه ذلت و بی خانمانی است و هم نمایشگاه فساد روانی و اخلاقی مشترک هر دو ست.»
(هگل، «فلسفه حقوقی» پاراگراف 185)

(حزب و جهان بینی آن)

پروفسور دکتر هانس هاینتس هولتس
برگردان یدالله سلطانپور

ب
ادامه آنتی تز هانس هاینتس هولتس


15

• بنابرین، این ادعا که تئوری اقتصادی فرم ارزش مارکس با برنامه سیاسی مبارزه ناسازگار است، نظر درستی نیست.

16

• و درست به همین دلیل است که تئوری لنینی حزب و آموزش گرامشی در رابطه با «روشنفکران ارگانیک طبقه کارگر» نه انحرافی از طرح مارکس، بلکه ادامه آن و فرم بخشی بدان در فاز مبارزات انقلابی و ضد انقلابی اند.

• (فاز عبارت است از مرحله ای در چارچوب توسعه ای مداوم و پیوسته و یا مقطعی در چارچوب جریان زمانی معینی. مترجم)


17

• بنظر من، روبرت کورتس موقعیت تاریخی (و می توان گفت، موقعیت تاریخی ـ فلسفی) جنبش کارگری را از موضع به اصطلاح «جامعه شناسی گرایانه» (سوسیولوژیستی) ، با توجه به مفهوم مدرنیزاسیون، اشتباه ارززیابی می کند.

18

• یقین ظاهری به «محو طبقه کارگر» در متروپول های کاپیتالیستی نمی تواند به دلایل زیر از عهده توضیح و تأیید نظراو برآید:

الف

• چون، اولا اینجا تضاد میان کارمزدوری و سرمایه حل نمی شود، بلکه فقط فرم نمودین خارجی آن تغییر می یابد، که بیشک استراتژی های نوین شعورسازی را الزامی می سازد.

ب

• ثانیا این تضاد، خود را در سطح جدیدی، بمثابه عدم تناسب میان رشد راندمان تولید در جوامع صنعتی توسعه یافته و ذلت روزافزون در کشورهای عقب مانده بازتولید می کند.

19

• مارکس این تضاد را در توسعه نیروهای مولده، بمثابه نتیجه اجتناب ناپذیر سرسپرده سرمایه گشتن کار پیشاپیش تشخیص داده است:
• «قانونی که بنا بر آن، میزان همواره رشد یابنده ای از وسایل تولید می تواند در سایه پیشرفت راندمان تولیدی کار اجتماعی، با استفاده کاهش یابنده رو به رشد از نیروی انسانی بکار انداخته شود، متناسب با انباشت سرمایه، انباشت ذلت را مشروط می سازد.»
• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 23، ص 674، کتاب «سرمایه»، جلد اول)

20

• و این حقیقت امر را نیز که پرولتاریا در این روند، بمثابه یکی از حاملین مناسبات تولیدی کاپیتالیستی، در آنتاگونیسم (تضاد آشتی ناپذیر) با آن قرار دارد، مارکس در انتقاد از پرودون، به عنوان تعین فرم دیالک تیکی این مناسبات تولیدی فرمولبندی کرده است:

الف

• «بدین طریق، روز به روز آشکارتر می شود، که مناسبات تولیدی ئی که بورژوازی در درون آن حرکت می کند، خصلت یکپارچه و ساده ای ندارد، بلکه خصلت دوگانه دارد.

ب

• در همان مناسباتی که در آن (بمثابه فرم. مترجم) ثروت تولید می شود، همزمان، ذلت نیز تولید می شود.

ت

• در همان مناسباتی که در آن توسعه نیروهای مولده به پیش می رود، همزمان نیروهای سرکوب (نیروی سرکوب انتقاد، مقاومت، جنبش های سیاسی، شکوفائی فرد و نیازهای فردی. مترجم) توسعه می یابند.

پ

• این مناسبات، ثروت طبقه متوسط را، یعنی ثروت طبقه بورژوازی را تنها به شرط نابود سازی بی امان ثروت اعضای منفرد این طبقه و به شرط ایجاد پرولتاریای رشد یابنده تولید می کند.»

• (کلیات مارکس و انگلس، جلد 4، ص 141، کتاب «فقر فلسفه»)

• (نیروهای مولده عبارت اند از سیستم تأثیر متقابل میان عناصر شیئی ـ مادی و عناصر انسانی ـ سوبژکتیف.
• نیروهای مولده شامل عناصر زیرین می شوند:
• انسان هائی که بطور باواسطه و یا بی واسطه در روند کار شرکت می کنند، مدیریت، علم، وسایل تولید، تکنولوژی و سازمان تولید.
• نیروهای مولده نشاندهنده رابطه انسان با اشیاء و قوای طبیعی، تغییر این رابطه و سطح توسعه جامعه اند. مترجم)


21

• مارکس در اینجا معارفی را که هگل در اثر خود تحت عنوان «فلسفه حقوقی» تصریح کرده بود، جامه مشخص می پوشاند.

22
• هگل گفته بود:
الف

• «سمتگیری اوضاع اجتماعی در جهت متنوع کردن و تخصصی کردن معین نیازها، وسایل و لذات است که مثل تفاوت میان نیازهای طبیعی و نیازهای ناشناخته حد و مرزی نمی شناسد.
• تجمل نیز تکثیر بی پایان وابستگی و ذلت است.»
• (هگل، «فلسفه حقوقی» پاراگراف 195 )
ب

• «جامعه بورژوائی در این تضادها و در واقعیت بخشیدن به این تضادها، هم نمایشگاه افراط، زیاده روی، ریخت و پاش و لگام گسیختگی است، هم نمایشگاه ذلت و بی خانمانی است و هم نمایشگاه فساد روانی و اخلاقی مشترک هر دو ست.»

• (هگل، «فلسفه حقوقی» پاراگراف 185)

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر