تحلیلی از شین میم شین
سعدی
و قول حکما را کار بستم که گفته اند:
بلغ ما علیک فان لم یقبلوا ما علیک
به روشنگری ضرور بپرداز و از قبول و رد آن نهراس!
سعدی
و قول حکما را کار بستم که گفته اند:
بلغ ما علیک فان لم یقبلوا ما علیک
به روشنگری ضرور بپرداز و از قبول و رد آن نهراس!
• سعدی در این حکم، به ضرورت بی چون و چرای دیالک تیک روشنگری اشاره می کند و قبول و رد آن از سوی دیگران را به هیچ می گیرد.
• این پرمحتواترین رهنمود سعدی است.
• چرا که برای روشنگری برابرنهادی (آلترناتیوی) وجود ندارد.
• روشنگری امری ضرور برای شکستن سدهای جهل و عقب ماندگی است، حتی اگر بلافاصله به بار ننشیند.
سعدی
• گرچه دانی که نشنوند، بگوی• هرچه دانی ز نیکخواهی و پند
• زود باشد، که خیره سر بینی
• به دو پای، اوفتاده اندر بند
• دست بر دست می زند که دریغ
• نشنیدم حدیث دانشمند
• سعدی در این ابیات، بر ضرورت بی چون و چرای دیالک تیک روشنگری پافشاری می کند و به رد و یا قبول اندرز از سوی مستمع بی اعتنا ست.
• شنیدن و نشنیدن اندرز و قبول و رد آن از سوی مستمع برای سعدی اهمیت درجه اول ندارد.
• در قاموس سعدی، پراتیک زندگی بهترین محک برای اثبات صحت و سقم اندرزها ست.
• پراتیک سرسخت ترین معیار برای تعیین درجه حقیقت احکام است.
• مستمع خیره سر دیر یا زود سرش به سنگ خواهد خورد و به حقیقت گفته ها پی خواهد برد و پشیمان خواهد شد.
• البته روشنگری انقلابی با روشنگری فئودالی سعدی تفاوت ماهوی دارد.
• روشنگری انقلابی به پشیمانی مستمع بسنده نمی کند.
• روشنگری انقلابی، فرد را در دیالک تیک فرد و جامعه مورد خطاب قرار می دهد.
• روشنگری انقلابی بذر آگاهی را در ضمیر مردم می پاشد، تا روزی به بار بنشیند، به قدرت مادی بدل شود، زره قهر انقلابی در برکند و به تحول جامعه و جهان کمک کند.
• ما در فلسفه نیما با روشنگری انقلابی سر و کار پیدا می کنیم:
نیمایوشیج
• وقت است، نعره ای به لب آخر زمان کشد• نیلی در این صحیفه، بر این دودمان کشد
• سیلی که ریخت خانه مردم ز هم چنین
• اکنون سوی فرازگهی، سر چنان کشد
• برکنده دارد این بنیان سست را
• بردارد از زمین، هر نادرست را
• وقت است ز آب دیده که دریا کند جهان
• هولی در این میانه مهیا کند جهان
• بس دست های خسته، در آغوش هم شوند
• شور نشاط دیگر برپا کند جهان
1
• وقت است، نعره ای به لب آخر زمان کشد• نیلی در این صحیفه، بر این دودمان کشد
• نیما در این بیت شعر، به روشنگری آشکار مبادرت می ورزد:
• او از آخر الزمان سخن می گوید:
• از دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم.
• از پایان ماقبل تاریخ بشری و شروع تاریخ حقیقی بشریت!
2
• سیلی که ریخت خانه مردم ز هم چنین• اکنون سوی فرازگهی، سر چنان کشد
• نیما برای اثبات صحت رهنمود خود به استدلال می پردازد:
• سیل ویرانگری که خانه مردم را در هم کوبید، اکنون مجبور است که سوی فرازگاهی سر کشد:
• این حکم به احتمال قوی، به معنی بحران فراگیر سیستم اجتماعی حاکم و پیدایش شرایط مساعد برای طغیان توده ها و انقلاب است.
3
• برکنده دارد این بنیان سست را• بردارد از زمین، هر نادرست را
• انقلابی که باید بنیان سست نظام اجتماعی بحران زده را از بیخ بر کند و هر نادرست را از میان بردارد.
• نیما در این حکم ـ احتمالا بطور ناخودآگاه ـ دیالک تیک زیربنا ـ روبنا را به شکل دیالک تیک بنیان و دستگاه حاکمه بسط و تعمیم می دهد.
• او ضمنا از سست گشتن بنیان سیستم اجتماعی حاکم و آماده بودن شرایط برای حذف هر نادرست خبر می دهد.
• این به معنی فراهم آمدن شرایط عینی برای انقلاب اجتماعی است:
• این به معنی فراهم آمدن شرایط انفجار ساختار جامعه (مناسبات تولیدی، زیربنا) و جایگزینی آن با مناسبات تولیدی نوین است.
4
• وقت است ز آب دیده که دریا کند جهان• هولی در این میانه مهیا کند جهان
• نیما در مقابل سیل ویرانگر ارتجاعی که رو به فرازگاهی در جریان است و به دست انداز افتاده، سیلی انقلابی از آب دیده توده ها طلب می کند تا جهان را به دریا بدل و «هولی در این میانه برپا کند.»
• روشنگری توده ای همین است:
• نشان دادن قدرت توده ها به توده ها!
• هراساندن توده ها از ابهت لایزال خویشتن خویش!
5
• بس دست های خسته، در آغوش هم شوند• شور نشاط دیگر برپا کند جهان
• بنظر نیما، راه رهائی در اتحاد نیروها ست:
• رهائی در آغوش هم شدن دست های خسته است!
• رهائی در وحدت و مبارزه است!
• تا در جهان ببرکت پیروزی توده ها، شور نشاط دیگری برپا شود.
نیمایوشیج
• آی آدمها!• آی آدمها، که بر ساحل نشسته شاد و خندانید
• یک نفر در آب دارد می سپارد جان.
• یک نفر دارد که دست و پای دائم میزند
• روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید.
• آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید
• نان به سفره، جامه تان بر تن!
• یک نفر در آب می خواند شما را
• موج سنگین را به دست خسته می کوبد
• باز می دارد دهان، با چشم از وحشت دریده
• سایه هاتان را ز راه دور دیده،
• آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی تابی اش افزون
• می کند ز این آبها بیرون
• گاه سر، گه پا.
• آی آدمها!
• او ز راه دور، این کهنه جهان را باز می پاید
• می زند فریاد، امید کمک دارد.
1
• آی آدمها!• آی آدمها، که بر ساحل نشسته شاد و خندانید
• یک نفر در آب دارد می سپارد جان.
• یک نفر دارد که دست و پای دائم میزند
• روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید.
• نیما در این شعر نیز دست به روشنگری انقلابی می زند:
• او آدم ها را مورد خطاب قرار می دهد، آدم هائی را که در ساحل امن شاد و خندان نشسته اند.
• نیما بی خبران از فاجعه را خبر می کند:
• از جان سپردن همنوعی در آب!
• از دست و پا زدن غریقی روی دریای تند و تیره و سنگین!
2
• آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید• نان به سفره، جامه تان بر تن!
• یک نفر در آب می خواند شما را
• موج سنگین را به دست خسته می کوبد
• باز می دارد دهان، با چشم از وحشت دریده
• سایه هاتان را ز راه دور دیده،
• آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی تابی اش افزون
• می کند ز این آبها بیرون
• گاه سر، گه پا.
• آی آدمها!
• او ز راه دور، این کهنه جهان را باز می پاید
• می زند فریاد، امید کمک دارد.
• نیما در این بند شعر، به روشنگری ژرفا و معنای دیگری می بخشد:
• او از فونکسیون غریقی در دریا خبر می دهد:
• غریق مورد نظر نیما، نه فردی عادی و خودخواه، بلکه پاینده جهان دیرمان است و اکنون از ساحل نشینان آسوده دل، امید کمک دارد!
در منطق نیما، یاری به پاینده جهان به معنی خودیاری است:
چرا که جهان خانه مشترک همه است و حفاظت از آن وظیفه همه!
چرا که جهان خانه مشترک همه است و حفاظت از آن وظیفه همه!
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر