۱۳۹۰ دی ۱۷, شنبه

دیالک تیک در فلسفه سعدی و حافظ و نیما (4)

تحلیلی از شین میم شین

سعدی
و قول حکما را کار بستم که گفته اند:
بلغ ما علیک فان لم یقبلوا ما علیک
به روشنگری ضرور بپرداز و از قبول و رد آن نهراس!

• سعدی در این حکم، به ضرورت بی چون و چرای دیالک تیک روشنگری اشاره می کند و قبول و رد آن از سوی دیگران را به هیچ می گیرد.
• این پرمحتواترین رهنمود سعدی است.

• چرا که برای روشنگری برابرنهادی (آلترناتیوی) وجود ندارد.


• روشنگری امری ضرور برای شکستن سدهای جهل و عقب ماندگی است، حتی اگر بلافاصله به بار ننشیند.

سعدی
• گرچه دانی که نشنوند، بگوی
• هرچه دانی ز نیکخواهی و پند

• زود باشد، که خیره سر بینی
• به دو پای، اوفتاده اندر بند

• دست بر دست می زند که دریغ
• نشنیدم حدیث دانشمند

• سعدی در این ابیات، بر ضرورت بی چون و چرای دیالک تیک روشنگری پافشاری می کند و به رد و یا قبول اندرز از سوی مستمع بی اعتنا ست.

• شنیدن و نشنیدن اندرز و قبول و رد آن از سوی مستمع برای سعدی اهمیت درجه اول ندارد.


• در قاموس سعدی، پراتیک زندگی بهترین محک برای اثبات صحت و سقم اندرزها ست.

• پراتیک سرسخت ترین معیار برای تعیین درجه حقیقت احکام است.
• مستمع خیره سر دیر یا زود سرش به سنگ خواهد خورد و به حقیقت گفته ها پی خواهد برد و پشیمان خواهد شد.

• البته روشنگری انقلابی با روشنگری فئودالی سعدی تفاوت ماهوی دارد.

• روشنگری انقلابی به پشیمانی مستمع بسنده نمی کند.

• روشنگری انقلابی، فرد را در دیالک تیک فرد و جامعه مورد خطاب قرار می دهد.
• روشنگری انقلابی بذر آگاهی را در ضمیر مردم می پاشد، تا روزی به بار بنشیند، به قدرت مادی بدل شود، زره قهر انقلابی در برکند و به تحول جامعه و جهان کمک کند.

• ما در فلسفه نیما با روشنگری انقلابی سر و کار پیدا می کنیم:


نیمایوشیج
• وقت است، نعره ای به لب آخر زمان کشد
• نیلی در این صحیفه، بر این دودمان کشد

• سیلی که ریخت خانه مردم ز هم چنین
• اکنون سوی فرازگهی، سر چنان کشد

• برکنده دارد این بنیان سست را
• بردارد از زمین، هر نادرست را

• وقت است ز آب دیده که دریا کند جهان
• هولی در این میانه مهیا کند جهان

• بس دست های خسته، در آغوش هم شوند
• شور نشاط دیگر برپا کند جهان

1
• وقت است، نعره ای به لب آخر زمان کشد
• نیلی در این صحیفه، بر این دودمان کشد

• نیما در این بیت شعر، به روشنگری آشکار مبادرت می ورزد:

• او از آخر الزمان سخن می گوید:

• از دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم.
• از پایان ماقبل تاریخ بشری و شروع تاریخ حقیقی بشریت!

2
• سیلی که ریخت خانه مردم ز هم چنین
• اکنون سوی فرازگهی، سر چنان کشد

• نیما برای اثبات صحت رهنمود خود به استدلال می پردازد:
• سیل ویرانگری که خانه مردم را در هم کوبید، اکنون مجبور است که سوی فرازگاهی سر کشد:
• این حکم به احتمال قوی، به معنی بحران فراگیر سیستم اجتماعی حاکم و پیدایش شرایط مساعد برای طغیان توده ها و انقلاب است.
3
• برکنده دارد این بنیان سست را
• بردارد از زمین، هر نادرست را

• انقلابی که باید بنیان سست نظام اجتماعی بحران زده را از بیخ بر کند و هر نادرست را از میان بردارد.

• نیما در این حکم ـ احتمالا بطور ناخودآگاه ـ دیالک تیک زیربنا ـ روبنا را به شکل دیالک تیک بنیان و دستگاه حاکمه بسط و تعمیم می دهد.

• او ضمنا از سست گشتن بنیان سیستم اجتماعی حاکم و آماده بودن شرایط برای حذف هر نادرست خبر می دهد.

• این به معنی فراهم آمدن شرایط عینی برای انقلاب اجتماعی است:

• این به معنی فراهم آمدن شرایط انفجار ساختار جامعه (مناسبات تولیدی، زیربنا) و جایگزینی آن با مناسبات تولیدی نوین است.
4
• وقت است ز آب دیده که دریا کند جهان
• هولی در این میانه مهیا کند جهان

• نیما در مقابل سیل ویرانگر ارتجاعی که رو به فرازگاهی در جریان است و به دست انداز افتاده، سیلی انقلابی از آب دیده توده ها طلب می کند تا جهان را به دریا بدل و «هولی در این میانه برپا کند.»

• روشنگری توده ای همین است:

• نشان دادن قدرت توده ها به توده ها!
• هراساندن توده ها از ابهت لایزال خویشتن خویش!

5
• بس دست های خسته، در آغوش هم شوند
• شور نشاط دیگر برپا کند جهان

• بنظر نیما، راه رهائی در اتحاد نیروها ست:
• رهائی در آغوش هم شدن دست های خسته است!
• رهائی در وحدت و مبارزه است!
• تا در جهان ببرکت پیروزی توده ها، شور نشاط دیگری برپا شود.

نیمایوشیج
• آی آدمها!
• آی آدمها، که بر ساحل نشسته شاد و خندانید
• یک نفر در آب دارد می سپارد جان.
• یک نفر دارد که دست و پای دائم میزند
• روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید.

• آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید
• نان به سفره، جامه تان بر تن!
• یک نفر در آب می خواند شما را
• موج سنگین را به دست خسته می کوبد
• باز می دارد دهان، با چشم از وحشت دریده
• سایه هاتان را ز راه دور دیده،
• آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی تابی اش افزون
• می کند ز این آبها بیرون
• گاه سر، گه پا.

• آی آدمها!
• او ز راه دور، این کهنه جهان را باز می پاید
• می زند فریاد، امید کمک دارد.

1
• آی آدمها!
• آی آدمها، که بر ساحل نشسته شاد و خندانید
• یک نفر در آب دارد می سپارد جان.
• یک نفر دارد که دست و پای دائم میزند
• روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید.

• نیما در این شعر نیز دست به روشنگری انقلابی می زند:
• او آدم ها را مورد خطاب قرار می دهد، آدم هائی را که در ساحل امن شاد و خندان نشسته اند.

• نیما بی خبران از فاجعه را خبر می کند:

• از جان سپردن همنوعی در آب!
• از دست و پا زدن غریقی روی دریای تند و تیره و سنگین!

2
• آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید
• نان به سفره، جامه تان بر تن!
• یک نفر در آب می خواند شما را
• موج سنگین را به دست خسته می کوبد
• باز می دارد دهان، با چشم از وحشت دریده
• سایه هاتان را ز راه دور دیده،
• آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی تابی اش افزون
• می کند ز این آبها بیرون
• گاه سر، گه پا.

• آی آدمها!
• او ز راه دور، این کهنه جهان را باز می پاید
• می زند فریاد، امید کمک دارد.

• نیما در این بند شعر، به روشنگری ژرفا و معنای دیگری می بخشد:
• او از فونکسیون غریقی در دریا خبر می دهد:
• غریق مورد نظر نیما، نه فردی عادی و خودخواه، بلکه پاینده جهان دیرمان است و اکنون از ساحل نشینان آسوده دل، امید کمک دارد!

در منطق نیما، یاری به پاینده جهان به معنی خودیاری است:
چرا که جهان خانه مشترک همه است و حفاظت از آن وظیفه همه!

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر