۱۳۹۰ بهمن ۵, چهارشنبه

سیری در شعری از احمد حیدر بیگی (1)

احمد حیدربیگی (1318 ـ 1386)
شاعرو نویسنده معاصرایرانی
آثار:
تنهائی ات را به دوش من بگذار!
لابیرنت
یک شاخه شعر سرخ!
آثار چاپ نشده:
مجموعه شعر (یک دقیقه سکوت)
مجموعه شعر (نامه‌ای به آسمان)
کتاب خاطرات
نگاهی دیگر به اوزان شعر فارسی
نمایشنامه " از غوره تا حلوا، از صبر تا ظفر"

علی رضا و میم حجری


• دهانت بوی مرده ی هزارساله می دهد

• وچشمانت
• از پشت عصر یخبندان نگاه می کند

• تنها خطی که می توانی خواند
• واژه های «تصویری» است
• بر سنگ

• برایت «اندیشه» را چگونه بنویسم!

تحلیل به اختصار از علی رضا

• شاعر اشاره به جمود فکری و واپسگرایی افرادی دارد که افق دید آنها محدود و در رفتار، گفتار و تصمیم گیری های آنها تفکر کوچکترین نقشی به عهده دارد.

• افرادی که بطور انتزاعی قادر به درک رویدادها و پدیده ها نیستند و معیار ارزشیابی، قضاوت و عملکردشان، گفتار و کردار گذشتگان و رهبران فکری آنها ست.


• قدرت تحلیل و جرئت تجدید نظر در پنداشته ها ی خود
ندارند و شدیدا به حفظ شرایط موجود پافشاری می کنند.

• و اگر توان داشته باشند این اجازه را به صاحبان اندیشه و تفکر نیز نمی دهند.
• بدیهی است، اگر این نگرش و جریان فکری به اهرم قدرت مجهز شود، آن می شود که یکی از بزرگان می گوید:
• من از میان همه حیوانات بیشتر از همه، از گاو می ترسم، زیرا نه تنها عقل ندارد، بلکه علاوه بر آن، شاخ دارد.

تحلیل واره ای از میم حجری

• ما این شعر مختصر و موجز احمد حیدربیگی زنده یاد را نخست به احکامی تجزیه می کنیم تا بتوانیم تحلیل کنیم:

حکم اول
دهانت بوی مرده ی هزارساله می دهد

• شاعر با صدور این حکم، مخاطب خود را تنفر انگیز تلقی می کند:
• دهان طرف مقابل، بوی لاشه گندیده می دهد!

• اما لاشه مرده هزارساله روند تجزیه و تلاشی کاملی را پشت سر گذاشته:
• اجزای متشکله آن بوسیله میکرو ارگانیسم ها از جنس باکتری و قارچ و غیره و حشرات مجددا وارد سیکل هستی شده و مواد ارگانیک (آلی) از قبیل چربی و پروتئین و قند و غیره
نهایتا به آب و مواد معدنی از قبیل ذغال و فسفر و آهن و کلسیوم و غیره تجزیه شده است تا دوباره در روند ترکیب مجدد، به مواد آلی (ارگانیک) بدل شود:
• سیکل شکوهمند حیات!

• اکنون این سؤال پیش می آید که منظور شاعر از بوی مرده هزارساله چیست؟

• مرده هزارساله ـ در بهترین حالت ـ یعنی مشتی خاکستر بی بو!


• لنین می گفت:
• اغراق خارق العاده، تفهیم مسائل را تسهیل می کند!

• شاعر هم در این حکم، همین کار را پیشه کرده است:
• برای تأکید مؤکد بر گندیدگی گفتار طرف مقابل، از بوی مرده هزارساله سخن گفته است و منظورش
بی تردید تعفن مطلق بوده است.

• سعدی هم از این جور کارها بکرات انجام می دهد:
• «صورت زیبای ظاهر هیچ نیست!
• تا توانی سیرت زیبا بیار!»

• سعدی دیالک تیک فرم و محتوا را به شکل دیالک تیک صورت و سیرت بسط و تعمیم می دهد و بلافاصله تخریب می کند.
• محتوا (سیرت) را بر تخت می نشاند و تجلیل می کند و فرم (صورت) را دور می اندازد و پشت سرش بد و بیراه می گوید.

• هدف سعدی در واقع نه تحقیر فرم (صورت)، بلکه تأکید مؤکد بر نقش تعیین کننده محتوا (سیرت) در دیالک تیک فرم و محتوا (صورت و سیرت) بوده است.


• سعدی که جای خود دارد، شخص شخیص مارکس نیز همین کار را انجام می دهد:
• او در مصاف ایدئولوژیکی با نمایندگان ایدئالیسم اعلام می کند که «این وجود اجتماعی است که شعور اجتماعی را تعیین می کند و نه برعکس!»

• منظور مارکس هم همان منظور سعدی و حیدربیگی است!

• در جنگ و مرافعه که حلوا تقسیم نمی کنند!

• طرف دعوا در پاکدامنی خواهر و مادر و زن و دختر دشمن کذائی اش تردیدی ندارد و یا احتمالا آنها را اصلا نمی شناسد، ولی این امر مانع آن نمی شود که بدترین نسبت ها را به جماعت مظلوم زن حواله دهد و حتی در دل شنونده نطفه سوء ظن به همه زنان مورد نظر را بکارد.

• و گرنه شعور همیشه سایه وجود بر سر دارد و در تکوین وجود نقش بسیار نیرومند صرفنظرناپذیری ایفا می کند.
• ماده بی روح وجود ندارد.
• هر چیزی از ذره تا کهکشان در داربست صرفنظرناپذیر دیالک تیک وجود دارد.
• هر اتم حتی دیالک تیک پروتون و الکترون است، به قول سعدی دیالک تیک هسته و پوسته است، دیالک تیک مغز و پوست است!

حکم دوم
وچشمانت از پشت عصر یخبندان نگاه می کند!

• اگر شاعر در حکم اول عفونت و پوسیدگی اندیشه های طرف مخالف در قالب گفتار را به تیغ تیز انتقاد می سپارد، در حکم دوم، عقب ماندگی جهان بینی او را با همان حدت و شدت و اغراق و مبالغه به چالش می کشد:
• چشمان طرف مقابل از پشت عصر یخبندان نگاه می کند.

• این بدان معنی است که طرف مقابل از دستاوردهای غول آسای تمدن و فرهنگ و علم و فن کمترین نصیبی نبرده و در عصر توحش و بربریت درجا زده است!
• این هم اغراق دیگری است، برای نشان دادن فاجعه!

حکم سوم
تنها خطی که می توانی خواند واژه های «تصویری» است بر سنگ!

• اگر جناب علی رضا توضیح جامع و موجز نداده بودند، من برای درک منظور شاعر در گل می ماندم.
• عمرشان دراز باد!

• شاعر پس از نقد گفتار و پندار (طرز تفکر و جهان بینی) طرف مقابل، سنگ تمام دیگری می گذارد و اعلام می کند که او بسان انسان واره های عهد حجر، فقط قادر به خوانش تصاویر مرسوم بر دیوارهای سنگی غارها ست و از تفکر انتزاعی فرسنگ ها فاصله دارد.


• تفکر انتزاعی به چه معنی است؟

• انتزاع و تجرید یعنی چه؟

• انتزاع و یا تجرید عملی فکری است:
• ما اسب و گاو و کرگدن و فیل مشخص و مادی را می بینیم.
• بعد همه خصوصیات فردی خاص آنها را مورد صرفنظر قرار می دهیم و جنبه های مشترک آنها را عمده می کنیم:
• حیوانیت آنها را عمده می کنیم.

• مفهوم فکری و انتزاعی «حیوان» را بعد در قالب واژه «حیوان» می ریزیم، که با شنیدنش همه حیوان ها در نظرمان مجسم می شوند.


• بدین طریق دیالک تیک مجرد و مشخص قوام می یابد، دیالک تیک مفهوم و واژه!


• از مشخص (اسب و گاو و کرگدن و فیل) آغاز کردیم به مفهوم مجرد (انتزاعی) «حیوان» رسیدیم.


• بعد راه رفته را برمی گردیم:

• از مجرد (مفهوم مجرد (انتزاعی) «حیوان») که در کله داریم به راه می افتیم و به اسب و گاو و کرگدن و فیل می رسیم که در خارج از کله ما وجود دارند.

• بشریت برای کسب توان تفکر انتزاعی میلیون ها سال وقت لازم داشته است.

• احتمالا کشف آتش، زندگی دسته جمعی، کار مادی و تغذیه از پروتئین حیوانی برای تکوین سلول های معین مغز، نقش بسیار مهمی بازی کرده اند.


حکم چهارم
برایت «اندیشه» را چگونه بنویسم!

• این حکم محکومیت قطعی و پایانی شاعر است:

برای کسی که در عهد حجر درجا زده، جز نشانه های «تصویری» ساده بر دیوار غارها نمی تواند بخواند و از تفکر انتزاعی فرسنگ ها فاصله دارد، چگونه می توان از تفکر سخن گفت!

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر