۱۳۹۰ بهمن ۷, جمعه

کمونیست ها امروز (15)

طرح از طراح ارجمند مجله هفته
پروفسور هانس هاینتس هولتس
(حزب و جهان بینی آن)
برگردان یدالله سلطان پور

از آنجا که شعور طبقاتی و همبستگی کارگری بطور خود به خودی تشکیل و حفظ نمی شود،
از آنجا که شعور طبقاتی و همبستگی کارگری ببرکت شناخت موقعیت طبقاتی عام رشد می کند و تحکیم می یابد،
بنابرین، تئوری، یعنی جهان بینی علمی گشتاور مرکزی، اصلی، صرفنظر ناپذیر و تعیین کنندهء پراتیک است!


بخش پنجم
وظایف مبرم تئوری امروز!

4
چهارمین وظیفه مبرم

• کمونیست ها در نخستین تلاش برای ساختمان سوسیالیسم، توانستند از انتقاد از سرمایه داری، عملا و بلاواسطه به ساختمان مرحله به مرحله جامعه نوین اقدام کنند.
• آنها اکنون پس از شکست تلاش اول، به توضیح مستدل آماج های سیاسی خود نیاز مبرم دارند، که باید از حد انتقاد از نواقص و عیوب سرمایه داری فراتر رود.
• آنها باید حداقل، داربست و چارچوب عام جامعه سوسیالیستی را و شیوه عملکرد آن را طرحریزی کنند، تا نگویند که «مدل» آنها بلحاظ تاریخی کهنه شده است.

• اما هر دیالک تیسینی می داند که کیفیت نو، تنها و تنها بمثابه «نفی معین» فرماسیون کهنه می تواند تعریف شود.
• این بدان معنی است که پیش شرط گذار به سوسیالیسم، در زمینه نکات یاد شده، عبارت است از تحلیل انتقادی ساختار سرمایه داری معاصر و تضادهای درونی آن.

• پس کمونیست ها به یک تئوری از اقتصاد سیاسی سرمایه داری معاصر نیاز مبرم دارند.
• این تئوری باید به طرح این سؤال بپردازد، که آخر و عاقبت انباشت سرمایه که با سرعت روز افزون افزایش می یابد و همزمان در متروپول ها قدرت خرید مردم کاهش می یابد و در کشورهای وابسته ذلت و بی خانمانی تشدید می شود، آن سان که اکنون نصف بشریت خانه خراب شده، چه خواهد شد؟
• اینکه انباشت سرمایه هرچه بیشتر به شکل عملیات مالی و نه بمثابه نتیجه اعتلای راندمان تولید تحقق می یابد، نشاندهنده مرحله جدیدی در بحران سرمایه داری است.
• تضاد اصلی سرمایه و کار، اکنون چه فرم حرکتی کسب کرده است و خود را در کدامین مؤسسات اجتماعی آشکار می سازد؟
• تشدید تضاد ضرور میان اقتصاد سرمایه داری بر شرایط حفاظت از محیط زیست چه تأثیراتی بجا خواهد گذاشت؟
• استراتژی های سیاست زدائی که سبب فروکش مبارزه طبقاتی می شوند، کدام اند؟
• طبقه کارگر باید کدام فرم های سازمانی را توسعه دهد، تا جلوی بین المللی کردن سرمایه را سد کند؟
• سؤال بسیار است و پاسخ، تا کنون، اندک.
• شکی نیست که پاسخ ها را نمی توان در تاکتیک های هرازگاهی سیاست روز پیدا کرد.
• برای کشف پاسخ، به طرح تئوریکی نیاز مبرم هست.
• واقعیت عینی باید در طرح تئوریکی نه با توصیف نمودها و پدیده ها، بلکه با تدوین جزء به جزء و بی کم و کاست مقوله ها قابل شناخت گردد.

• مراجعه کنید به دیالک تیک نمود و بود (پدیده و ماهیت) در تارنمای دایرة المعارف روشنگری


5
پنجمین وظیفه مبرم

• به سبب شفاف نبودن ساختارهای تعیین کننده، که بوسیله آنها روندهای اجتماعی در مسیرهای بظاهر مقدر منحرف می شوند، به سبب مانورهای منحرف کننده و فونکسیون های گمراهساز صنایع فرهنگی، نقش شعور برای جنبش انقلابی بمراتب بزرگتر از قبل شده است.

• شعور، یعنی کلنجار مفهومی، تا شناخت بغرنجی وساطت های پنهان در ورای هاله بی واسطگی امکان پذیر گردد و بعد تصمیمات لازم از موضع طبقاتی اتخاذ شود، موضعی که از آنجا مبارزه رهبری می شود.
• شعور، اما در تحلیل نهائی، عبارت است از پروژکسیون عام درک شده به محتواهای تجارب زندگی و منافع شخصی سوبژکتیف خود.
• بدون جبر انقلاب (هرتسن)، بدون جبر دیالک تیکی انقلاب، بیواسطگی تجارب زندگی نسبت به پلورالیسم (تعدد) سوبژکتیویسم های خنثی گر، بدون ترجمه شرایط خاص، از جبر چیزی جز کلیشه (شماتیسم) توخالی و بی محتوا باقی نمی ماند.

• شاهراه دیالکتیک دو سویه است:
1

• عمل فردی گشته سوبژکت انسانی به درجه عامیت مفهوم اعتلا داده می شود و در مبارزه طبقاتی لغو می شود، یعنی همزمان حفظ و نفی می شود.
2

• عامیت مفهوم، اما در فردیت هستی فردی عیان می گردد و تحقق می یابد.

• به قول هراکلیت، «راه رفته و برگشته یکی است!»


• این راه را، اما دو بار باید طی کرد.

• باید رفت و برگشت، تا دیالک تیکیت حقیقت، وحدت تئوری و پراتیک قوام یابد.

• در دوره شکست، هسته حزب کمونیست آلمان، خود را حفظ کرد و بار دیگر گرد آمد.

• اینکه از این هسته، دوباره جنبشی قوام یابد و رأس طبقه کارگر را تشکیل دهد، بسته به این است، که بتوانیم، بدون داشتن توهم و بدون تسلیم طلبی، به خاطر جامعه سوسیالیستی دیگری و نوینی به پیکار برخیزیم.


• برای شناخت آماج ها و برای تعیین راه، بدون همرنگ سازی اوپورتونیستی خویش به عناصر زیر نیاز مبرم است:
1
• به دقت تئوری
2
• به ماتریالیسم تاریخی
3
• به دیالک تیک
4
• به مارکسیسم ـ لنینیسم

• از آنجا که شعور طبقاتی و همبستگی کارگری بطور خود به خودی تشکیل و حفظ نمی شود، از آنجا که شعور طبقاتی و همبستگی کارگری ببرکت شناخت موقعیت طبقاتی عام رشد می کند و تحکیم می شود، بنابرین، تئوری، یعنی جهان بینی علمی، گشتاور مرکزی، اصلی، صرفنظر ناپذیر و تعیین کننده پراتیک است.

• طبقه کارگر تنها ببرکت یک جهان بینی مشترک می تواند بر پراکندگی و تفرقه خویش، که از مناسبات سرمایه ناشی می شود، غالب آید.

• حزب کمونیست آلمان، در سال ۱۹۹۳، ۱۵ سال بعد از پلنوم مانهایم، تزهای برنامه ای پیشین را پذیرفت و بر این پایگاه جهان بینی قد برافراشت.


• حزب در اساسنامه خود «سازماندهی تحکیم و توسعه هرچه بیشتر سوسیالیسم علمی را وظیفه خود قرار داد و نتایج تضمین شده این کار علمی را برای تشکیل عزم و اراده واحد به خدمت گرفت.» (ماده سوم)


• حزب کمونیست آلمان، بنا بر تصمیم اعضای خود، وفاداری خود را به این وظیفه و تکلیف ـ چه بلحاظ نظری و چه بلحاظ عملی ـ اعلام داشت.


سوسیالیسم، مائده آسمانی نیست که بر ملتی نازل شود.

سوسیالیسم را باید بر مبنای معارف و طرح های درست علمی، ببرکت و در روند مبارزه ای طولانی و دشوار بر پا داشت!

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر